پس خبرگانی که رهبر را تعیین میکنند، باید خودشان مرتبهای از شرایط رهبری را داشته باشند. البته باید حدّ نصابی را در نظر گرفت که عملاً قابل اجرا باشد، نه یک فرض ایدهآلی که تحقق پیدا نکند. حتّی ممکن است در موقعیّتی رهبر فقیهتر از دیگران نباشد، امّا مجموع برآیند امتیازاتش از فقاهت، عدالت و مدیریت بیش از دیگران باشد. در زمان حضرت امام(ره) کسانی بودند که مقلِّد مراجع دیگری بودند و امام را اعلم نمیدانستند، اما در همان حال ایشان را رهبر واجب الاطاعة میدانستند، یعنی لااقل شرایط فقاهت را در او احراز کرده بودند و مجموعه شرایط رهبری - فقاهت، عدالت و مدیریت و آگاه بودن به مصالح جامعه - را در امام بیشتر میدیدند. البته اگر رهبر افقه و اتقی باشد و در مدیریت نیز بهترین باشد، بر دیگران ترجیح دارد؛ امّا اگر چنین فردی نداشتیم و شخصی در یکی از این شرایط در حدّ اعلا نبود، ولی مجموع مزایای سه گانه فقهی او از دیگران بیشتر بود، باید رهبر باشد. کسانی هم که او را تعیین میکنند، باید حدّ نصاب فقاهت، عدالت، مدیریت و آشنایی به مسائل سیاسی و اجتماعی را داشته باشند و در شرایط مذکور حداقل اجتهاد را داشته باشند.