تربیت
Tarbiat.Org

پرسشها و پاسخها
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

دلیل ناسازگاری دموکراسی غربی با اسلام‏

امّا آیا مسلمانان هم ناچارند چنین کاری بکنند؟ آیا اسلام مانند مسیحیت تحریف شده است که نتواند درباره مسائل اجتماعی و حکومتی و بین المللی نظر دهد و حکم کند؟ اگر اسلام مانند مسیحیت بود، ما دموکراسی را روی چشممان می‏گذاشتیم و با غربیها همدل و همنوا می‏شدیم، اما هرگز اسلام همچون مسیحیّت نیست، بدون تردید اسلام به تمام جنبه‏های زندگی بشر عنایت دارد و متن قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره ائمه اطهار علیهم السلام سرشار از دستورات اجتماعی و حکومتی است. آیا چنین اسلامی به ما اجازه می‏دهد فقط در مسائل فردی بنده خدا باشیم و در مسائل اجتماعی بنده مردم؟! آیا اسلام به ما اجازه می‏دهد فقط در مسائل نماز، روزه، زکات و مانند اینها به سراغ خدا برویم، اما در مسأله حکومت و سیاست معیار مشروعیتِ قانون را رأی مردم بدانیم؟!
بهتر است روشنفکران جامعه ما، ابتدا اسلام را به درستی بشناسند، آن‏گاه اندکی تأمّل کنند آیا اسلام با دموکراسی غربی قابل جمع است، آن‏گاه شعار دهند ما مسلمانیم و در عین حال دموکراسی غربی را می‏خواهیم
2- چرا ادعا می‏کنید دموکراسی با دین ناسازگار است؟
برای ورود به هر بحث، در ابتدا باید مفردات آن بخوبی روشن شود. واژه دموکراسی - که از آن به «مردم سالاری» نیز تعبیر می‏شود - همچون واژه آزادی، توسعه، جامعه مدنی و... تعریف روشنی ندارد و مفهومی شناور و لغزنده را تداعی می‏کند. باید مقصود خود را از دموکراسی مشخص کنیم و به تعریف مشترکی از آن دست یابیم، سپس آن را با دین بسنجیم، تا به نتیجه درستی برسیم.
اگر مراد از دموکراسی آن باشد که هر قانونی را مردم وضع کردند، معتبر و لازم الاجراست و باید محترم شناخته شود، چنین مفهومی قطعاً با دین سازگار نیست. زیرا از نظر دین حق حاکمیت و تشریع مختص به خداست؛ «إِنِ الْحُکْمُ اِلاَّ لِلَّهِ».** یوسف؛ 67: حاکمیت فقط از آن خداست. ***فقط خداست که همه مصالح و مفاسد انسان و جامعه را می‏شناسد و حق قانونگذاری و تصمیم‏گیری برای انسان را دارد و انسانها باید در مقابل امر و نهی الهی و قوانین دینی، فقط پیرو و فرمانبردار بی‏چون و چرا باشند. زیرا عبودیت خداوند، عالیترین درجه کمال است و اطاعت از فرامین الهی سعادت آدمی را تأمین می‏نماید. بنابراین دموکراسی و مردم‏سالاری اگر به معنای ارزش رأی مردم در مقابل حکم خداوند باشد، هیچ اعتباری ندارد، زیرا آنچه باید در مقابل آن خاضع و مطیع باشیم، فرمان خداست نه رأی مردم.
بنابراین، اگر مردم کشوری در وضعیتی خاص بر امر نامشروعی توافق نمایند و رأی دهند - چنان که در برخی از کشورهای غربی این گونه است - در چنین موقعیتی قطعاً فرمان دین مقدّم است، زیرا حکم خدا بر تشخیص مردم رجحان دارد. اگر رأی مردم را بر حکم خدا ترجیح دهیم، عملاً خدا را نپرستیده‏ایم و تابع فرمان او نبوده‏ایم و ربوبیّت تشریعی خداوند را زیر پا گذاشته‏ایم، که این عمل با توحید منافات دارد.
دموکراسی غربی به معنای بی‏نیازی از احکام دین و بسنده کردن به آرای جمعی است، و این دقیقاً سرپیچی ازاطاعت پروردگار به شمار می‏آید. اهمیّت دادن به رأی مردم در مقابل حکم الهی، روگرداندن از توحید و پذیرش شرک جدید دنیای معاصر است، که باید با این بت‏پرستی جدید مبارزه شود.