تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد25
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

شما را با این نعمتهای فراوان می آزمائیم

این آیات ظاهرا ادامه سخنان مؤمنان جن با قوم خویش است (هر چند جمعی از مفسران آن را کلام خداوند دانسته که به عنوان جمله معترضه در میان کلمات جن قرار گرفته است ) ولی از آنجا که معترضه بودن خلاف ظاهر است و تعبیر آیات شباهت زیادی با لحن آیات گذشته که سخنان مؤمنان جن بود دارد بعید است که از کلام جن نباشد .**به نظر می رسد تنها چیزی که سبب شده که این گروه از مفسران آن را کلام خدا و جمله معترضه بدانند ضمیرهای (متکلم مع الغیر) است که در این آیات به کار رفته در یکجا می گوید: ما به آنها آب فراوان می نوشانیم و در جای دیگر می فرماید: هدف این است که آنها را بیازماییم ولی هرگاه این تعبیرات را از قبیل نقل به معنی بدانیم مشکلی ایجاد نمی شود درست شبیه این است که کسی از دوستش حکایت کند و بگوید: فلان کس معتقد است که من آدم خوبی هستم (البته او کلمه (من) را بکار نبرده بلکه کلمه (او) را بکار برده ولی گوینده چنین تعبیری را انتخاب می کند)***

به هر حال در آیات گذشته سخن از پاداشهای مؤمنان در قیامت بود ، و در این آیات سخن از پاداش دنیوی آنهاست ، می فرماید : ((اگر آنها (جن و انس ) بر طریقه ایمان استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سیراب می کنیم )) (و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا) .

باران رحمت خود را بر آنها فرو می باریم ، و منابع و چشمه های آب حیاتبخش را در اختیارشان می گذاریم ، و آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است ، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار می دهیم .

((غدق )) (بر وزن شفق ) به معنی آب فراوان است .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 122@@@

این برای چندمین بار است که قرآن مجید روی این مطلب تکیه می کند که ((ایمان و تقوی )) نه تنها سرچشمه ((برکات معنوی )) است که موجب فزونی ارزاق مادی و وفور نعمت و آبادی و عمران و ((برکت مادی )) نیز می باشد بحث مشروحی در این زمینه در همین جلد در تفسیر سوره نوح ذیل آیه 12 تحت عنوان رابطه ((ایمان و تقوی با عمران و آبادی )) داشتیم .

قابل توجه اینکه طبق این بیان آنچه مایه وفور نعمت می شود ، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان ، زیرا ایمان موقت و زودگذر نمی تواند چنین برکاتی از خود نشان دهد ، مهم استقامت بر ایمان و تقوی است که پای بسیاری در آن لنگ و لرزان است .

در آیه بعد به حقیقت دیگری در همین رابطه اشاره کرده ، می افزاید : ((منظور این است که ما آنها را با وفور نعمت بیازمائیم )) (لنفتنهم فیه ) .

آیا فزونی نعمت مایه غرور و غفلت آنها می شود ؟ یا سبب بیداری و شکر گزاری و توجه بیشتر به خدا ؟

و از اینجا روشن می شود که یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است ، و اتفاقا آزمایش به وسیله نعمت از آزمایش به وسیله عذاب ، سخت تر و پیچیده تر است ، زیرا طبیعت فزونی نعمت ، سستی و تنبلی و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است ، و این درست چیزی است که انسان را از خدا دور می سازد و میدان را برای فعالیت شیطان آماده می کند تنها کسانی می توانند از عوارض نامطلوب فزونی وفور نعمت در امان بمانند که به طور دائم به یاد خدا باشند ، ذکر او را فراموش نکنند ، و با یادآوریهای مداوم خانه قلب را از نفوذ شیاطین حفظ نمایند .**بعضی از مفسران احتمال داده ند که منظور از (طریقه) در آیه بالا همان مسیر کفر است و فزونی نعمت که به دنبال استقامت در این طریقه حاصل می شود در حقیقت مقدمه مجازات و مصداق استدراج در نعمت است ولی این تفسیر بالحن آیه مورد بحث و آیات بعد و قبل آن ابدا تناسب ندارد***

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 123@@@

و لذا به دنبال آن ، می افزاید : ((و هر کس از ذکر پروردگارش روی گردان شود ، او را به راه عذاب شدید و روز افزونی می برد)) (و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا) .

((صعد)) (بر وزن سفر) به معنی صعود کردن و بالا رفتن است ، و گاه به معنی ((گردنه )) آمده است ، و از آنجا که بالا رفتن از گردنه ها ، مشقتبار است این واژه به معنی ((امور مشقت بار)) به کار می رود ، و لذا بسیاری از مفسران آیه فوق را همین گونه تفسیر کرده اند که منظور ((عذاب مشقت بار)) است شبیه آنچه در آیه 17 سوره مدثر آمده که درباره بعضی از مشرکان می فرماید : سارهقه صعودا : ((من او را در عذابی مشقت بار می پوشانم )) .

ولی این احتمال وجود دارد که تعبیر فوق ، ضمن بیان مشقت بار بودن این عذاب ، اشاره به روز افزون بودن آن نیز باشد .

به این ترتیب ، در آیات فوق ، از یکسو رابطه ایمان و تقوی را با فزونی نعمت بیان می کند ، و از سوی دیگر رابطه فزونی نعمت را با آزمونهای الهی ، و از سوی سوم رابطه اعراض از یاد خدا را با عذاب مشقت بار و روز افزون ، و اینها حقایقی است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است .

چنانکه در آیه 124 سوره طه می خوانیم : و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا : هر کس از یاد من روی گردان شود ، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 124@@@

و در آیه 40 سوره نمل از زبان سلیمان می خوانیم : هذا من فضل ربی لیبلونی ءاشکرام اکفر : ((این از فضل پروردگار من است می خواهد مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم )) ؟

و در آیه 28 سوره انفال آمده است : و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنة ((بدانید اموال و فرزندان شما مایه امتحان شما است )) .

در آیه بعد از زبان مؤمنان جن به هنگام دعوت دیگران به سوی توحید چنین می گوید : ((مساجد از آن خدا است ، در این مساجد احدی را با خدا نخوانید)) (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) .

در اینکه منظور از ((مساجد)) ، در اینجا چیست ؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده :

نخست اینکه : منظور مکانهائی است که در آنجا برای خدا سجده می شود که مصداق اکمل آن مسجد الحرام ، و مصداق دیگرش سایر مساجد ، و مصداق گسترده ترش ، تمام مکانهائی است که انسان در آنجا نماز می خواند ، و برای خدا سجده می کند ، و به حکم حدیث معروف پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) که فرمود : جعلت لی الارض ‍ مسجدا و طهورا ((تمام روی زمین ، سجده گاه و وسیله طهور (تیمم کردن ) برای من قرار داده شده**(وسائل الشیعه) جلد 2 صفحه 970 و حدیث3*** همه جا را شامل می شود .

و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند ، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ ((تثلیث )) رفته و در کلیساهای خود خدایان سه گانه را می پرستیدند ، قرآن می گوید :

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 125@@@

تمام معابد ، مخصوص خدا است و در این معابد ، جز برای خدا سجده نمی توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است .

دوم اینکه منظور از مساجد اعضای هفتگانه سجده است ، این اعضاء را تنها برای خدا باید بر زمین گذاشت و برای غیر او جایز نیست ، چنانکه در حدیث معروفی از امام نهم ((محمد بن علی الجواد)) (علیه السلام ) نقل شده است که ((معتصم عباسی )) در مجلسی که از فقهای اهل سنت در آن جمع بودند سؤال کرد که دست دزد را از کدام قسمت باید برید ؟ بعضی گفتند : از مچ ، و به آیه تیمم استدلال کردند ، بعضی دیگر گفتند : از مرفق و به آیه وضو استدلال کردند ، ((معتصم )) از آن حضرت علیه السلام در این باره توضیح خواست ، حضرت علیه السلام نخست از او ((در خواست نمود که از سؤال خود صرفنظر کند ، و چون اصرار کرد ، فرمود : آنچه آنها گفتند همه خطا است ، تنها باید چهار انگشت از مفصل انگشتان بریده شود ، و کف دست و انگشت شست باقی بماند ، هنگامی که معتصم جویای دلیل شد ، امام به کلام پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) که سجود باید بر هفت عضو باشد پیشانی و دو دست و دو سر زانوها و پاها استدلال کرد و سپس ‍ افزود اگر از مچ یا مرفق بریده شود دستی برای او باقی نمی ماند که سجده کند ، در حالی که خداوند فرموده و ان المساجد لله یعنی این اعضای هفتگانه مخصوص خدا است ، و آنچه مخصوص خدا است نباید قطع کرد ، این سخن اعجاب معتصم را برانگیخت و دستور داد بر طبق حکم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند)) .**(وسائل الشیعه) جلد 18 صفحه 490 (ابواب حد السرقه باب 4 حدیث 5)***

و به این مضمون ، احادیث دیگری نیز نقل شده است .**(نورالثقلین) جلد 5 صفحه 439 و 440***

ولی احادیثی که در این زمینه نقل شده غالبا بدون سند و یا با سند ضعیف

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 126@@@

است ، و از این گذشته موارد نقضی دارد که پاسخ گوئی از آن آسان نیست ، مثلا در میان فقهای ما مسلم است که اگر ((سارق )) برای دفعه دوم دزدی کند (بعد از آن که حد برای او جاری شده باشد) قسمت جلو پای او را قطع می کنند و پاشنه پا را سالم می گذارند در حالی که انگشت بزرگ پا نیز از اعضای هفتگانه سجده است و همچنین در مورد ((محارب )) که یکی از مجازاتهایش قطع قسمتی از دست و پا است .

سوم : این که منظور از مساجد همان سجود است ، یعنی همواره سجده باید برای خدا باشد و برای غیر او نمی توان سجده کرد .

این احتمال نیز خلاف ظاهر آیه است ، و شاهدی بر آن نیست .

از جمع بندی آنچه گفته شد استفاده می شود که آنچه موافق ظاهر آیه می باشد همان تفسیر اول است ، و تناسب کاملی با آیات قبل و بعد در مورد توحید و مخصوص بودن عبادت برای خدا دارد ، و تفسیر دوم ممکن است از قبیل توسعه در مفهوم آیه بوده باشد ، و اما تفسیر سوم شاهدی برای آن وجود ندارد .

و در ادامه این سخن برای بیان تاءثیر فوق العاده قرآن مجید و عبادت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) می افزاید ((هنگامی که بنده خدا محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به عبادت برمی خاست و خدا را می خواند گروهی از جن سخت اطراف او جمع شدند)) (و انه لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا) .**مطابق این تفسیر و بنابراینکه این جمله از سخنان مومنان جن باشد آوردن ضمیر (غائب) به جای (متکلم) از باب (التفات) است یا از این نظر که جمعی از آنها بیان حال جمع دیگری را می کردند (دقت کنید)***

((لبد)) (بر وزن پدر) به معنی چیزی است که اجزای آن روی هم متراکم شده باشد ، این تعبیر بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جن برای شنیدن قرآن در

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 127@@@

اولین برخورد با آن ، و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) است .

برای این آیه دو تفسیر دیگر نیز بیان شده : نخست اینکه مؤمنان جن حال یاران پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را شرح می دهند که چگونه با همان تعداد کمی که در مکه داشتند برای شنیدن سخنانش از سر و دوش ‍ هم بالا می رفتند ، و منظور این بود که طایفه جن از آنها سرمشق گرفته ، به سوی ایمان بشتابند .

دیگر اینکه بیان حال مشرکان عرب است که وقتی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مشغول نماز و قرآن می شد سخت اطراف او را می گرفتند ، و به استهزا و آزارش می پرداختند .

ولی تفسیر اخیر تناسب چندانی با هدف مبلغان جن که می خواستند دیگران را به ایمان تشویق کنند ندارد ، و مناسب یکی از دو معنی قبل است .

نکته :