معمولا غالب مردم از مرگ می ترسند، تنها گروه اندکی هستند که بر چهره مرگ لبخند می زنند، و آن را تنگ تنگ در آغوش می فشارند، دلقی رنگرنگ را می دهند و جانی جاودان می گیرند .
اما ببینیم چرا مرگ و مظاهر آن، و حتی نام آن، برای گروهی، دردآور است ؟ دلیل عمده اش، این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندارند، و یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است .
وحشت انسان از فناء و نیستی، طبیعی است، انسان حتی از تاریکی شب می ترسد، چرا که ظلمت نیستی نور است، و گاه از مرده نیز می ترسد، چرا
@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 122@@@
که آن هم در مسیر فنا قرار گرفته .
اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مؤمن، و بهشت کافر است ((الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر)) . ** سفینة البحار ج 1 صفحه 603 . ***
اگر باور کند که این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح او که وقتی این قفس شکست آزاد می شود، و به هوای کوی دوست پر و بال می زند .
اگر باور کند ((حجاب چهره جان می شود غبار تنش )) مسلما در آرزوی آن دم است که از این چهره، پرده برفکند .
اگر باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست، و تنها ((دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنش )) ؟
آری اگر دیدگاه انسان درباره مرگ چنین باشد هرگز از مرگ وحشت نمی کند، در عین اینکه زندگی را برای پیمودن مسیر تکامل خواهان است .
لذا در حدیث عاشورا می خوانیم : هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسین (علیه السلام ) و یارانش بیشتر می شد چهره های آنها برافروخته تر و شکوفاتر می گشت، و حتی پیرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند وقتی از آنها سؤال می شد چرا ؟ می گفتند : برای اینکه ساعاتی دیگر شربت شهادت می نوشیم و حور العین را در آغوش می گیریم ! . ** مقتل الحسین مقرم صفحه 263 . ***
علت دیگر برای ترس از مرگ دلبستگی بیش از حد به دنیا است، چرا که مرگ میان او و محبوبش جدائی می افکند، و دل کندن از آنهمه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته برای او طاقت فرسا است .
عامل سوم خالی بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است .
@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 123@@@
در حدیثی می خوانیم کسی خدمت پیامبر آمد عرض کرد یا رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) من چرا مرگ را دوست نمی دارم ؟
فرمود : آیا ثروتی داری ؟
عرض کرد : آری .
فرمود : چیزی از آن را پیش از خود فرستاده ای ؟
عرض کرد : نه .
فرمود : به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری (چون نامه اعمالت از حسنات خالی است ) . ** محجة البیضاء جلد 8 صفحه 258 . ***
دیگری نزد ابو ذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم ؟ ! فرمود : لانکم عمرتم الدنیا، و خربتم الاخرة فتکرهون ان تنتقلوا من عمران الی خراب ! :
((برای اینکه شما دنیا را آباد کرده اید، و آخرتتان را ویران، طبیعی است که دوست ندارید از نقطه آبادی به نقطه ویرانی منتقل شوید)) .
@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 124@@@