تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد23
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ماجرای قوم نوح درس عبرتی بود

سنت قرآن بر این است که در بسیاری از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحی از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان می کند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتی بهتر از آنان ندارند.

در این سوره نیز به دنبال بحثی که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پرمعنی به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین می کند که نخستین آنها قوم نوح (علیه السلام) است، می فرماید:

((پیش از آنها قوم نوح پیامبر خود را تکذیب کردند)) (کذبت قبلهم قوم نوح).

((آری آنها بنده ما نوح را تکذیب کردند و گفتند: او مرد دیوانه ای است! و سپس با انواع آزارها و شکنجه ها او را از ادامه رسالتش منع کردند))

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 30@@@

(ا فکذبوا عبدنا و قالوا مجنون و ازدجر).

گاه ((به او می گفتند: اگر دست از کار خود برنداری سنگسارت می کنیم)) ((قالوا لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین)) (شعراء 116).

و گاه گلوی او را چنان می فشردند که بی هوش به زمین می افتاد، اما هنگامی که به هوش می آمد می گفت: اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون: ((خداوندا قوم مرا ببخش که نمی دانند))!.**تفسیر (کشاف) و (ابوالفتوح رازی) ذیل آیات مورد بحث.***

خلاصه او را از هر طریق توانستند آزار دادند، اما او دست از تبلیغ و هدایت برنداشت.

قابل توجه اینکه در این آیه تکذیب دو بار ذکر شده ظاهرا به این جهت که دفعه اول به صورت سربسته و بار دوم شرح آن است.

تعبیر به ((عبدنا)) (بنده ما) اشاره به این است که این قوم مغرور و طغیانگر در حقیقت با ما طرف بودند نه با شخص نوح!

جمله ((وازدجر)) در اصل از ((زجر)) به معنی دور ساختن و طرد کردن کسی با صدای بلند و فریاد است، ولی به هر گونه عملی که به منظور مانع شدن کسی از ادامه کاری انجام می شود اطلاق می گردد، و جالب اینکه در آیه مورد بحث ((قالوا)) به صورت فعل معلوم آمده، و ((وازدجر)) به صورت فعل مجهول شاید به این جهت که اعمال آنها در زجر نوح از گفته آنها بدتر و نارواتر بود تا آنجا که خداوند نامی از این گروه نمی برد و آنها را قابل ذکر نمی شمرد.

سپس می افزاید: ((هنگامی که نوح از هدایت آنها به کلی مایوس گشت به درگاه الهی عرضه داشت: پروردگارا! این گروه طاغی و مجرم بر من غلبه

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 31@@@

کردند، پروردگار انتقام مرا از آنها بگیر)) (فدعا ربه انی مغلوب فانتصر).

آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکرده اند ولی از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروز کن.**(انتصر) به معنی یاری طلبیدن است، (همانگونه که در آیه 41 سوره شوری آمده است) ولی در اینجا به معنی انتقام گرفتن تفسیر شده، انتقامی روی حساب عدل و حکمت. بعضی نیز گفته اند در تقریر (انتصرلی) بوده است (یعنی مرا یاری کن).***

آری این پیامبر بزرگ تا زمانی که امید به هدایت آنها داشت از خدا می خواست آنها را ببخشد، اما هنگامی که به کلی مایوس گشت درباره آنها نفرین نمود.

سپس اشاره گویا و تکان دهنده ای به کیفیت عذاب آنها کرده می فرماید: ((ما به دنبال این درخواست نوح درهای آسمان را گشودیم، و بارانی شدید و پی درپی فروبارید)) (ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر).

تعبیر به گشودن درهای آسمان تعبیر بسیار زیبائی است که به هنگام نزول بارانهای شدید به کار می رود، همانگونه در فارسی نیز می گوئیم: گوئی درهای آسمان باز شده و هر چه آب است فرومی بارد)).

((منهمر)) از ماده ((همر)) (بر وزن صبر) به معنی فروریختن شدید اشک یا آب است، این تعبیر در مورد دوشیدن پستان حیوانات تا آخرین قطره نیز به کار می رود.

عجب اینکه در بعضی از گفته های مفسران آمده است که آنها سالها گرفتار خشکسالی بودند و در انتظار باران، که ناگهان بارانی فروبارید اما بارانی

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 32@@@

مرگ زا نه احیاگر.**(روح المعانی) ذیل آیات مورد بحث.***

نه تنها از آسمان آب زیادی فروریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: ((و زمین را شکافتیم و چشمه های زیادی از آن بیرون فرستادیم)) (و فجرنا الارض عیونا).**(عیونا) ممکن است تمیز برای (الارض) بوده باشد، و در تقدیر (فجرنا عیون الارض) است سپس (عیون) که مفعول است جدا شده و به صورت (تمیز) آمده، تا مبالغه و اهمیت را برساند یعنی (گوئی تمام زمین تبدیل به چشمه شده بود).***

((و این دو آب به اندازه ای که مقدر بود با هم درآمیختند و سراسر زمین را فراگرفتند))! (فالتقی الماء علی امر قد قدر).

بعضی از مفسران جمله ((قدقدر)) را چنین تفسیر کرده اند که این دو آب کاملا به اندازه یکدیگر بود، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد.

خلاصه اینکه از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامی آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائی عظیم و طوفانی تشکیل دادند.

در اینجا قرآن دنباله مساءله طوفان را رها ساخته چرا که آنچه باید گفته شود در جمله های قبل جمع است) و به سراغ کشتی نجات نوح رفته، می فرماید ((ما نوح را بر مرکبی که از ((الواح)) و ((میخهائی)) ساخته شده بود سوار کردیم (و حملناه علی ذات الواح و دسر).

((دسر)) جمع ((دسار)) (بر وزن کتاب) چنانکه راغب در مفردات می گوید در اصل به معنی راندن شدید تواءم با قهر است، و از آنجا که میخ

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 33@@@

با ضربه های شدیدی که بر آن وارد می شود در چوب و مانند آن فرومی رود به آن ((دسار)) گفته اند، اما بعضی از مفسران این کلمه را به معنی طناب تفسیر کرده، و اشاره به طنابهای بادبان کشتی و مانند آن می دانند، ولی معنی اول مخصوصا با توجه ذکر ((الواح)) صحیحتر به نظر می رسد.

به هر حال تعبیر قرآن در اینجا جالب و پرمعنی است، چرا که می گوید در میان آن طوفان عظیم و سرتاسری که همه چیز را در کام خود فروبرده بود فرمان نجات نوح و یارانش را به یک مشت میخ و قطعات چوب سپردیم، و آنها این وظیفه را به خوبی انجام دادند! و این قدرت نمائی بزرگی است.

این تعبیر ممکن است ضمنا اشاره به ساده بودن کشتیهای آن زمان نسبت به کشتیهای پیشرفته زمانهای بعد باشد که در آن وقت تشریفات و تشکیلات خاصی نداشت، ولی کشتی نوح با اینحال به اندازه کافی بزرگ بود، و طبق تواریخ سالها برای ساختن آن زحمت کشید، تا بتواند از هر یک از حیوانات مختلف یک جفت در آن جای دهد.

سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتی نجات نوح اشاره کرده می فرماید: این کشتی در برابر دیدگان (علم) ما سینه امواج را می شکافت و تحت نظارت و حفاظت ما به حرکت خود ادامه می داد)) (تجری باعیننا).

تعبیر ((باعیننا)) (در برابر دیدگان ما) کنایه لطیفی است از توجه مخصوص و مراقبت کامل از چیزی، چنانکه در آیه 37 سوره هود نیز در بخش دیگری از همین داستان می خوانیم: و اصنع الفلک باعیننا و وحینا: ((به او وحی کردیم که در برابر دیدگان ما و بر طبق وحی ما کشتی را بساز)).

بعضی از مفسران این تعبیر را اشاره به انسانهای با شخصیتی دانسته اند که

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 34@@@

سوار بر کشتی بودند**(اعین) جمع (عین) است که یکی از معانی آن چشم، و معنی دیگر انسان با شخصیت است، البته معانی دیگری نیز دارد.*** بنابراین جمله ((تجری باعیننا)) یعنی آن کشتی بندگان خالص و مخلص ما را همراه می برد، ولی با توجه به موارد استعمال این تعبیر در آیات دیگر قرآن تفسیر اول صحیح به نظر می رسد.

این احتمال نیز داده شده که ((باعیننا)) اشاره به فرشتگانی است که در امر هدایت کشتی نوح دخالت داشتند، ولی این تفسیر نیز به همان دلیلی که در بالا گفته شد ضعیف است.

سپس می افزاید: ((تمام اینها کیفری بود برای کسانی که او را تکذیب کردند و کافر شدند)) (جزاء لمن کان کفر).**باید توجه داشت که در اینجا (کفر) به صورت (فعل مجهول) است، و اشاره به نوح می باشد که نسبت به او کافر شدند، نه فعل معلوم و اشاره به کافران.***

آری نوح همانند همه انبیاء از مواهب بزرگ الهی و از نعمتهای عظیم او بود که بیخبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.**هرگاه در آیه چیزی در تقدیر گرفته نشود نائب فاعل (کفر) شخص نوح می شد که نعمت کفران شده ای بود و هرگاه بگوئیم (کفربه) بوده است اشاره به عدم ایمان به نوح و تعلیمات او است.***

سپس به عنوان نتیجه گیری از این ماجرای عظیم می فرماید: ((ما این داستان را به عنوان درس عبرت و نشانه ای در میان امتها باقی گذاردیم، آیا کسی هست که پند گیرد و متذکر شود))؟ (و لقد ترکناها آیة فهل من مدکر).

و به راستی که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانی بیدار بفهمد از آن می فهمند.

طبق این تفسیر که موافق آیات قبل و بعد می باشد ضمیر ((ترکناها)) به

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 35@@@

قصه طوفان و سرگذشت نوح و مخالفانش باز می گردد، ولی بعضی آنرا اشاره به ((سفینه نوح)) می دانند، زیرا مدتی این کشتی در میان مردم جهان باقیمانده بود، و هر کس چشمش به آن می افتاد تمام ماجرای طوفان نوح در برابرش مجسم می شد، مخصوصا اگر این روایت را بپذیریم که بقایای این کشتی تا عصر پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله) باقی بوده، و حتی بعضی ادعا می کنند که در عصر ما نیز بقایای آنرا در کوه های ((آرارات)) قفقاز مشاهده کرده اند، این احتمال نیز وجود دارد که آیه اشاره به هر دو معنی باشد، هم داستان نوح (علیه السلام) آیتی بود، و هم کشتی بازمانده اش در میان مردم.**درباره ماجرای قوم نوح (ع) بحثهای مشروحی در ذیل آیات 25 تا 49 سوره هود (جلد 9 تفسیر نمونه) صفحه 68 تا 125 آورده ایم.***

و در آیه بعد به عنوان یک سؤال تهدیدآمیز و پرمعنی نسبت به کافرانی که همان راه کفار زمان نوح را می سپرند می گوید: اکنون (بگوئید) عذاب و انذاره ای من چگونه بود))؟! (فکیف کان عذابی و نذر).

آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!

و در آخرین آیه مورد بحث بر این حقیقت تاءکید می کند که ((ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم، آیا کسی هست که پند گیرد و متذکر شود؟! (و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر).

آری این قرآن، هیچ پیچیدگی ندارد، و شرائط تاثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب تعبیراتش زنده و پرمعنی، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعی و پرمحتوا، دلائلش قوی و محکم، منطقش

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 36@@@

شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تاثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهای آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن می شود و در طول تاریخ اسلام نمونه های عجیب و شگفت انگیزی از تاثیر عمیق قرآن در دلهای آماده دیده می شود، که شاهد گویای این امر است.

ولی چه می توان کرد هنگامی که نطفه حیاتی یک بذر مرده باشد، اگر در بهترین زمینها آنرا جای دهند، و از آب کوثر زیر نظر بهترین باغبانها آبیاری کنند، هرگز نمو نخواهد کرد و گل و گیاهی از آن نمی روید.

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 37@@@