تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

اگر راست می گویند کلامی مانند آن بیاورند

در آیات گذشته ، قسمتهای قابل توجهی از نعمتهای بهشتی و پاداشهای پرهیزگاران آمده بود ، و در آیات قبل از آن نیز ، بخشی از عذابهای دردناک دوزخیان .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 444@@@

در نخستین آیه مورد بحث به عنوان یک نتیجه گیری از آیات گذشته می فرماید : ((حال که چنین است تذکر و یادآوری کن )) (فذکر) .

چرا که دلهای حق طلبان با شنیدن این سخنان ، آماده تر می شود ، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را برای آنها بیان کنی .

این تعبیر به خوبی نشان می دهد که هدف اصلی از ذکر آنهمه نعمتها و مجازاتهای این دو گروه آماده ساختن زمینه روحی برای پذیرش حقایق تازه است ، و در حقیقت هر گوینده ای نیز برای تاءثیر سخن و نفوذ کلامش باید از این روش بهره گیری کند .

سپس به ذکر اتهامات و نسبتهای ناروائی که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می دادند پرداخته ، می فرماید : ((به لطف پروردگارت ، و به برکت نعمتهایش تو کاهن و مجنون نیستی ))! (فما انت بنعمة ربک بکاهن و لا مجنون ) .

((کاهن )) به کسی گفته می شد که خبر از اسرار غیبی می داد و غالبا مدعی بود که با جنیان ارتباط دارد و اخبار غیبی را از آنها می گیرد ، مخصوصا در عصر جاهلیت کاهنان بسیاری بودند ، از جمله دو کاهن معروف ((شق )) و ((سطیح )) آنها در حقیقت افراد هوشیاری بودند که از هوش خود سوءاستفاده کرده و با این ادعاها سر مردم را گرم می کردند ، کهانت در اسلام حرام و ممنوع است و اعتباری به قول کاهنان نیست ، زیرا اسرار غیب مخصوص خدا است و سپس به هر کس ‍ از انبیاء و امامان آنچه مصلحت بداند تعلیم می کند .

به هر حال قریش برای پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله ) این تهمتها را به او می بستند ، گاه کاهنش ‍ می خواندند ، و گاه مجنون ، و عجب اینکه به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند ، زیرا کاهنان افراد هوشیاری بودند ، برخلاف مجنون ، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکنده گوئی آنها باشد .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 445@@@

سپس به سومین اتهام پرداخته که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است و می فرماید : ((بلکه آنها می گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش ‍ را می کشیم )) (ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون ) .

تا او زنده است اشعارش رونقی دارد و مردم را به سوی خود جذب می کند ، کمی صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش ، همچون طومار عمرش ، پیچیده شود ، و در طاق نسیان قرار گیرد ، آن روز ما راحت خواهیم شد!

بطوری که از کتب لغت و تفسیر برمی آید ((منون )) از ماده ((من )) در اصل به دو معنی آمده : ((نقصان )) و ((قطع و بریدن )) که این دو نیز مفهوم نزدیکی دارند .

سپس واژه ((منون )) به مرگ نیز اطلاق شده ، چرا که ((ینقص العدد و یقطع المدد)) (نفرات را کم می کند و کمک ها را قطع می نماید) .

گاه ((منون )) به گذشت روزگار نیز گفته شده به این مناسبت که آن نیز موجب مرگ و میر ، و بریدن پیوندها ، و نقصان نفرات است ، و گاه به شب و روز ((منون )) گفته اند و آن نیز ظاهرا به همین مناسبت است .**به (لسان العرب)-(مفردات راغب)-(المنجد)-(تفسیر قرطبی)-مراجعه شود***

و اما واژه ((ریب )) در اصل به معنی شک و تردید و توهم چیزی است که بعدا پرده از روی آن برداشته می شود و حقیقت آن آشکار می گردد .

این تعبیر هنگامی که در مورد مرگ به کار رود و ((ریب المنون )) گفته شود از این نظر است که وقت حصول آن نامعلوم است نه اصل تحقق آن .**(راغب) در (مفردات)***

ولی جمعی از مفسران ((ریب المنون )) را در آیه مورد بحث به معنی

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 446@@@

((حوادث روزگار)) تفسیر کرده اند ، حتی از ابن عباس نقل شده که واژه ((ریب )) در همه جا در قرآن به معنی شک و تردید است جز در این آیه از سوره طور که به معنی ((حوادث )) است .**(قرطبی) جلد 9 صفحه 6242***

بعضی از مفسران نیز آن را به معنی حالت ((اضطراب و پریشانی )) تفسیر کرده اند ، بنابراین ((ریب المنون )) حالت اضطرابی است که قبل از مرگ به غالب افراد دست می دهد .

ممکن است این تفسیر به معنی فوق بازگردد چرا که حالت شک و تردید معمولا سرچشمه اضطراب و پریشانی است ، همچنین حوادث پیش بینی نشده نیز نوعی اضطراب و شک و تردید با خود همراه می آورد ، و به این ترتیب همه این مفاهیم به ریشه ((شک و تردید)) که در اصل معنی این واژه آمده منتهی می شود .

و به تعبیر دیگر برای ((ریب )) سه معنی ذکر شده : شک ، اضطراب ، حوادث ، و اینها لازم و ملزوم یکدیگرند .

به هر حال آنها به این دل خوش می کردند که حوادثی پیش آید و طومار عمر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) در هم پیچیده شود ، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگی که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائی یابند .

قرآن با یک جمله پرمعنی و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ می دهد و می فرماید : ((بگو انتظار بکشید که من هم با شما انتظار می کشم ))! (قل تربصوا فانی معکم من المتربصین ) .

شما در انتظار تحقق پندارهای خامتان باشید ، من هم در انتظار عذاب الهی برای شما هستم .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 447@@@

شما در انتظار این باشید که با مرگ من بساط اسلام برچیده شود ، و من نیز به یاری پروردگار در این انتظارم که در حیاتم آئین اسلام جهانگیر گردد ، و بعد از من نیز به راه خود ادامه دهد و جهانی و جاودانی شود .

آری شما متکی به خیالات و پندارهایتان هستید و من متکی به لطف خاص پروردگار .

سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده ، می گوید : ((آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور می دهد؟ یا قومی طغیانگرند))؟! (ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون ) .**در اینکه(ام) در اینجا (استفهامیه) است یا (منقطعه) و به معنی (بل) مفسران هر یک احتمالی داده اند هرچند غالبا دومی را ترجیح می دهند اما سیاق آیات متناسب معنی اول است ولی باید توجه داشت که (ام) در اینگونه موارد حتما باید بعد از همزه استفهام باشد و لذا فخر رازی برای آن تقدیری ذکر کرده و آن این است (اانزل علیهم ذکر ام تامر هم احلامهم بهذا) (آیا سخنی از ناحیه خدا بر آنها نازل شده یا عقولشان چنین امر می می کند؟) اشاره به اینکه انسان یا باید تابع دلیل نقل باشد یا دلیل عقل***

سران قریش در میان قوم خود به عنوان ((ذوی الاحلام )) (صاحبان عقول ) شناخته می شدند! قرآن می گوید : این کدام عقل است که این وحی آسمانی را که نشانه های حقانیت از تمام محتوایش آشکار است شعر و کهانت می شمرد؟ و آورنده آنرا که سابقه ای بس طولانی در امانت و عقل دارد کاهن و مجنون و شاعر معرفی می کند؟!

بنابراین باید نتیجه گرفت که اینگونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست ، بلکه سرچشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگری است که بر این افراد غالب است ، همین که منافع نامشروع خود را در خطر می بینند با عقل وداع

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 448@@@

می گویند و سر به طغیان در مقابل فرمان حق برمی دارند .

((احلام )) جمع ((حلم )) (بر وزن نهم ) به معنی ((عقل )) است ، ولی به گفته ((راغب )) ((حلم )) در حقیقت به معنی ((خویشتن داری به هنگام هیجان غضب )) است که یکی از نشانه های عقل و درایت محسوب می شود (و با حلم (بر وزن علم ) ریشه مشترک دارد) .

این واژه (حلم ) گاه به معنی ((خواب و رؤیا)) نیز آمده است ، و در آیه مورد بحث نیز چنین تفسیری بعید نیست ، یعنی سخنان آنها گوئی نتیجه خوابهای پریشان است .

بار دیگر به یکی دیگر از تهمتهای آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب می شود اشاره کرده ، می افزاید : ((آنها می گویند : او این قرآن را به خدا افترا بسته ، ولی آنها ایمان ندارند)) (ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون ) .

((تقوله )) از ماده ((تقول )) (بر وزن تکلف ) به معنی سخنی است که انسان نزد خود می سازد بی آنکه واقعیتی داشته باشد .**در (مجمع البیان) می خوانیم: التقول: تکلف القول و لایقال ذلک الا فی الکذب***

این یکی دیگر از بهانه های مشرکان و کفار لجوج برای عدم تسلیم در برابر قرآن مجید ، و دعوت پیامبر ، بود که مکرر در آیات قرآن به آن اشاره شده است .

ولی قرآن مجید پاسخ دندانشکنی به آنها می گوید : می فرماید ((اگر راست می گویند که این کلام بشر است ، و ساخته و پرداخته فکر انسان ، پس

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 449@@@

آنها نیز سخنی همانند آن بیاورند)) (فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین ) .

شما هم انسانید و به گفته خود دارای هوش سرشار ، و قدرت بیان ، و آگاهی و تسلط بر انواع سخن هستید ، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنی همانند آن بیاورند؟!

جمله ((فلیاءتوا)) (پس بیاورند . . .) به اصطلاح امر تعجیزی است ، و هدف آن است که عجز و ناتوانی آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد ، و این همان چیزی است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به ((تحدی )) می کنند ، یعنی دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات .

به هر حال این یکی از آیاتی است که به روشنی اعجاز قرآن را روشن می کند ، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست ، بلکه تمام کسانی که در همه قرون و اعصار می گویند قرآن سخن بشر است ، و بر خدا افترا بسته شده ، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست می گویند سخنی همانند آن بیاورند .

و همانگونه که میدانیم این ندای قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است ، و در طی چهارده قرن که از بعثت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می گذرد کسی نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید ، با اینکه مسلم است که دشمنان اسلام مخصوصا ارباب کلیسا و یهود در طول سال میلیاردها صرف تبلیغات بر ضد اسلام می کنند ، چه مانعی داشت که بخشی از آن را در اختیار گروهی از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف می گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخیزند ، و مصداق ((فلیاتوا بحدیث مثله )) باشند ، و این عجز عمومی گواه زنده اصالت این وحی آسمانی است .

یکی از مفسران در اینجا نکته ای دارد که قابل توجه است ، او می گوید :

در این قرآن راز مخصوصی وجود دارد که هر کس با آیات آن روبرو

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 450@@@

می شود آن را احساس می کند ، پیش از آنکه سخن از اسرار اعجاز آن گفته شود .

در عبارات این قرآن نفوذ و سلطه خاصی احساس می کند و چیزی ماوراء این معانی در عقل انسان منعکس می شود ، در لابلای عباراتش ‍ عنصری نهفته است که به مجرد استماع ، در وجود انسان فرو می ریزد ، بعضی آن را آشکارتر ، و بعضی پنهانتر درک می کنند ، ولی به هر حال این سلطه و نفوذ وجود دارد ، نفوذ اسرارآمیزی که نمی توان منشاء آنرا به خوبی مشخص ساخت .

این کلمات و عبارات قرآن است که چنین جذبه ای دارد؟

یا سری در عمق معانی آن نهفته است .

و یا بازتابهائی است که از انوار آن می درخشد و یا همه اینهاست ؟

هر چه هست با سایر کلمات و مفاهیمی که در قالب لغات ریخته می شود متفاوت است .

این سری است که در آیات قرآنی نهفته شده ، و هر کس در نخستین برخورد آنرا درک می کند ، و به دنبال آن به سراغ اسرار دیگری می آید که از طریق اندیشه و تفکر در سراسر قرآن به دست می آید .**(فی ظلال القرآن) جلد 7-صفحه 605***

برای توضیح بیشتر پیرامون اعجاز قرآن از دریچه های مختلف ، به جلد اول تفسیر نمونه (ذیل آیه 23 سوره بقره ) مراجعه شود ، در آنجا بحث مشروحی در این زمینه آمده است ، همچنین در جلد 12 (ذیل آیه 88 سوره اسراء) .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 451@@@