تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

اینهمه درس عبرت در تاریخ پیشینیان

قرآن در این آیات در تعقیب داستان قوم لوط و عاقبت دردناکی که بر اثر گناهان بسیار زشت و ننگین پیدا کردند اشاره به سرگذشت چند قوم دیگر از اقوام پیشین می کند .

نخست می فرماید : ((در موسی و تاریخ زندگی او نیز نشانه و درس ‍ عبرتی بود ، در آن هنگام که او را به سوی فرعون با دلیل روشنی فرستادیم )) (و فی موسی اذ ارسلناه الی فرعون بسلطان مبین ) .

((سلطان )) چیزی است که مایه تسلط گردد ، و منظور در اینجا معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلی یا هر دو است که ((موسی )) (علیه السلام ) در برابر فرعون از آن استفاده کرد .

تعبیر ((سلطان مبین )) در آیات مختلف قرآن بسیار به کار رفته ، و غالبا به معنی دلیل منطقی روشن و آشکار است .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 363@@@

اما فرعون نه تسلیم معجزات بزرگ موسی (علیه السلام ) که گواه ارتباطش با خدا بود شد ، و نه در مقابل دلائل منطقی او سر تعظیم فرود آورد ، بلکه به خاطر غرور و تکبری که داشت ((با تمام وجودش از او روی گردان شد و گفت این مرد ساحر یا دیوانه است ))! (فتولی برکنه و قال ساحر او مجنون ) .

((رکن )) در اصل به معنی ستون و پایه اصلی ، و بخش مهم هر چیز است ، و در اینجا ممکن است اشاره به ارکان بدن باشد . یعنی فرعون به طور کامل و با تمام ارکان بدن به موسی پشت کرد .

بعضی نیز گفته اند منظور در اینجا لشکر او است ، یعنی تکیه بر ارکان لشکر خویش کرد و از پیام حق رویگردان شد .

و یا اینکه هم خودش از فرمان خدا روی برتافت و هم ارکان حکومت و لشکر خود را منحرف ساخت .**باید توجه داشت که (باء) در (برکنه) طبق تفسیر اول (باء مصاحبه) است و طبق تفسیر دوم (باء سببیت) است و طبق تفسیر سوم (باء تعدیه)***

جالب اینکه جباران زورگو در تهمتها و نسبتهای دروغینی که به انبیاء بزرگ می دادند گرفتار سردرگمی و تناقض و پریشانگوئی عجیبی بودند ، گاه آنها را ساحر می خواندند ، و گاه مجنون ، با اینکه ((ساحر)) باید انسان هوشیاری باشد که با استفاده از ریزه کاریها و مسائل روانی و خواص مختلف اشیاء کارهای اعجاب انگیزی را انجام دهد و مردم را اغفال نماید ، در حالی که مجنون نقطه مقابل آن است .

اما قرآن از نتیجه کار فرعون جبار و اعوانش چنین خبر می دهد : ((ما

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 364@@@

او و لشکرش را گرفتیم و در دریا پرتاب کردیم ، در حالی که مرتکب اعمالی شده بود که درخور سرزنش و ملامت بود)) (فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم و هو ملیم ) .**(ملیم) اسم فاعل از باب (افعال) از ماده (لوم) به معنی سرزنش است و در این گونه موارد به معنی کسی است که مرتکب کاری می شود که در خور ملامت است همانند (مغرب) به معنی کسی که کارهای عجیب و غریب انجام می دهد***

((یم )) به طوری که از متون لغت و کتب حدیث استفاده می شود به معنی ((دریا)) است ، و به رودخانه های عظیم همانند نیل نیز اطلاق می شود .**توضیح بیشتر در این زمینه در جلد ششم صفحه 327 ذیل آیه 136 اعراف آمده است***

تعبیر ((نبذناهم )) (آنها را افکندیم ) اشاره به این است که فرعون با تمام قدرت و لشکریانش آنچنان در برابر اراده خداوند ضعیف بودند که همچون یک موجود بی مقدار آنها را در وسط دریای نیل افکند .

و تعبیر ((هو ملیم )) (او شایسته سرزنش است ) اشاره به این که نه تنها مجازات الهی این قوم را محو کرد ، بلکه تاریخی که از آنها باقی مانده نام ننگین و اعمال شرم آور آنها را حفظ کرده ، و از ظلم و جنایت و کبر و غرور آنها پرده برداشته است به طوری که همواره درخور سرزنش ‍ هستند .

سپس به سرنوشت اجمالی قوم دیگری یعنی قوم ((عاد)) پرداخته ، چنین می گوید :

((در سرگذشت قوم عاد نیز آیت و عبرتی است ، در آن هنگام که باد و طوفانی نازا و بی باران بر آنها فرستادیم )) (و فی عاد اذ ارسلنا علیهم الریح

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 365@@@

العقیم ) .

عقیم بودن بادها زمانی است که ابرهای باران زا با خود حمل نکند ، گیاهان را تلقیح ننماید ، و فایده و برکتی نداشته باشد ، و جز هلاکت و نابودی چیزی همراه نیاورد .

سپس به توصیف تندبادی که بر قوم عاد مسلط شد پرداخته می افزاید : ((از هر چیزی می گذشت آن را رها نمی کرد تا نابود کند ، و به صورت گیاهان خشک و درهم کوبیده یا استخوانهای پوسیده درآورد)) (ما تذر من شی ء اتت علیه الا جعلته کالرمیم ) .

((رمیم )) از ماده ((رمة )) (بر وزن منة به استخوانهای پوسیده می گویند ، و ((رمه )) (بر وزن قبه ) به ریسمان پوسیده گفته می شود ، ((ورم )) (بر وزن جن ) به معنی اجزاء خردی است که از چوب یا کاه بر زمین می ریزد**(مفردات راغب (ماده-رم))*** ((رم )) و ((ترمیم )) نیز به معنی اصلاح اشیاء پوسیده است .**(لسان العرب) و مفردات (ماده-رم)***

این تعبیر نشان می دهد که تندباد قوم عاد یک تندباد معمولی نبود ، بلکه علاوه بر تخریب و درهم کوبیدن و به اصطلاح فشارهای فیزیکی ، دارای سوزندگی و مسمومیتی بود که اشیاء گوناگون را می پوساند .

آری این گونه است قدرت خداوند که با یک حرکت سریع نسیم ، اقوام نیرومند و پر سر و صدائی را چنان در هم می کوبد که تنها اجساد پوسیده ای از آنها باقی می ماند ، این بود اشاره کوتاهی به سرنوشت قوم نیرومند و ثروتمند عاد که در سرزمین ((احقاف )) (منطقه ای میان عمان و حضرموت ) می زیستند .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 366@@@

بعد از آنها نوبت قوم ((ثمود)) می رسد و درباره آنها می فرماید : ((در قوم ثمود نیز آیت و عبرتی است ، در آن هنگام که به آنها گفته شد : مدتی کوتاه از زندگی متمتع گردید)) (و سپس منتظر عذاب الهی باشید) (و فی ثمود اذ قیل لهم تمتعوا حتی حین ) .

منظور از ((حتی حین )) همان سه روز مهلتی است که در آیه 65 سوره هود به آن اشاره شده است : فعقروها فقال تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب : ((آنها شتری را که به عنوان اعجاز آمده بود از پای درآوردند و پیامبرشان صالح به آنها گفت سه روز در خانه هایتان بهره گیرید ، و بعد از آن منتظر عذاب الهی باشید ، این وعده ای است تخلف ناپذیر)) .

با اینکه خداوند آنها را به وسیله پیامبرشان صالح بارها انذار فرموده بود ، ولی باز برای اتمام حجت بیشتر سه روز به آنها مهلت داده شد ، تا گذشته تاریک خود را جبران کنند ، و زنگار گناه را با آب توبه از دل و جان بشویند ، بلکه به گفته بعضی از مفسران در این سه روز دگرگونیهائی در پوست بدن آنها ظاهر شد ، نخست به زردی ، سپس به سرخی ، و بعد به سیاهی گرائید ، تا هشدارهائی باشد برای این قوم مشرک سرکش ، اما متاءسفانه هیچ یک از این امور سودی نبخشید و از مرکب غرور پائین نیامدند .

آری ((آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه به طور ناگهانی آنها را فرا گرفت ، در حالی که خیره خیره نگاه می کردند ، و قدرتی بر دفاع از خویشتن نداشتند)) (فعتوا عن امر ربهم فاخذتهم الصاعقه و هم ینظرون ) .

((عتوا)) از ماده ((عتو)) (بر وزن غلو) به معنی سرپیچی از اطاعت

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 367@@@

است ، ظاهر این است که این جمله اشاره به تمام سرپیچی هائی است که آنها در طول دعوت صالح داشتند ، مانند بت پرستی و ظلم و ستم و از پای درآوردن ناقه ای که معجزه ((صالح )) بود ، نه فقط سرپیچی هائی که در طول این سه روز انجام دادند و بجای توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند .

شاهد این سخن آیه 77 سوره اعراف است که می گوید : فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین : ((سپس ناقه را پی کردند ، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و گفتند : ای صالح ! اگر از فرستادگان خدائی آنچه ما را به آن تهدید می کنی بیاور))!

((صاعقه )) و ((صاقعه )) هر دو قریب المعنی است در اصل به معنی فرو ریختن تواءم با صدای شدید است ، با این تفاوت که ((صاعقه )) در اجسام آسمانی گفته می شود ، و ((صاقعه )) در اجسام زمینی ، و به گفته بعضی از اهل لغت ((صاعقه )) گاهی به معنی ((مرگ )) و گاه به معنی ((عذاب )) و گاه به معنی ((آتش )) است ، این واژه غالبا به صدای شدیدی که از آسمان برمی خیزد و تواءم با آتش مرگباری است ، گفته می شود که هر سه معنی (مرگ و عذاب و آتش ) در آن جمع است .

قبلا نیز اشاره کرده ایم هنگامی که ابرهائی که دارای الکتریسته مثبت هستند به زمینی که دارای الکتریسته منفی است نزدیک شوند جرقه عظیم الکتریکی از میان این دو برمی خیزد که تواءم با صدای وحشتناک و آتشی سوزان است ، و محل وقوع آن را به لرزه درمی آورد .

در قرآن مجید در آیه 19 بقره به روشنی در همین معنی به کار رفته است ، زیرا بعد از آنکه سخن از ابر و باران و رعد و برق می گوید ، اضافه می کند :

یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت : ((منافقان همچون رهگذرانی هستند که در شب تاریک تواءم با رعد و برق از بیابان می گذرند

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 368@@@

و از ترس مرگ (و برای این که صدای صاعقه را نشنوند) انگشت را در گوش خود می گذارند)) .

سرانجام آخرین جمله ای که درباره این قوم سرکش می فرماید این است که ((آنها چنان بر زمین افتادند که قدرت برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسی یاری بطلبند)) (فما استطاعوا من قیام و ما کانوا منتصرین ) .

آری صاعقه چنان آنها را غافلگیر کرد و بر زمین کوبید که نه خود یارای برخاستن و دفاع از خویشتن داشتند ، و نه قدرت ناله و فریاد و کمک طلبیدن ، و در همین حال جان دادند ، و سرگذشتشان درس عبرتی برای دیگران شد .

آری قوم ثمود که از قبائل معروف عرب بودند و در سرزمین ((حجر)) (منطقه ای در شمال حجاز) با امکانات و ثروت فراوان و عمر طولانی و بناهای محکم زندگی داشتند ، بر اثر سرپیچی از فرمان خدا و سرکشی و طغیان و شرک و ظلم و ستم نابود شدند ، و آثارشان درس گویائی برای دیگران شد .

و در آخرین آیه مورد بحث اشاره کوتاهی به سرنوشت پنجمین قوم یعنی قوم نوح کرده می فرماید : ((پنجمین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم ، چرا که آنها قوم فاسقی بودند)) (و قوم نوح من قبل انهم کانوا قوما فاسقین ) .**این جمله محذوفی دارد و طبق گفته (زمخشری) در (کشاف) در تقدیر چنین است: (واهلکنا قوم نوح) گرچه (اهلکنا) در آیات قبل نبود ولی از مضمون آنها بخوبی استفاده می شود***

((فاسق )) به کسی می گویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد ، و آلوده به کفر و ظلم یا سایر گناهان شود .

تعبیر ((من قبل )) (پیش از آنها) شاید اشاره به این است که قوم فرعون

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 369@@@

و لوط و عاد و ثمود سرگذشت اسفبار قوم نوح را که قبل از آنها بودند شنیده بودند اما متاءسفانه آنها را بیدار نکرده و خود به سرنوشتی مشابه آنها گرفتار شدند .