تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تحکیم موقعیت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) و وظائف مردم در برابر او

گفتیم صلح حدیبیه از سوی بعضی از نا آگاهان شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت ، و حتی تعبیراتی که خالی از بی حرمتی نسبت به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) نبود

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 40@@@

حضرت کردند ، مجموع این حوادث ایجاب می کرد که موقعیت یا عظمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) بار دیگر مورد تاءکید قرار گیرد .

لذا در نخستین آیه مورد بحث پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) را مخاطب قرار داده می گوید : ما تو را گواه و بشارت دهنده ، و بیم دهنده فرستادیم (انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا) .

این سه توصیف بزرگ و سه مقام برجسته از مهمترین مقامات پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) است ، گواه بودن و بشیر و نذیر بودن ، گواه بر تمام امت اسلام بلکه به یک معنی گواه بر همه امتها ، چنانکه در آیه 41 نساء آمده است : فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا : ((چگونه خواهد بود آن روز که برای هر امتی گواهی بر اعمالشان می آوریم ، و تو را گواه بر این گواهان ))! .

و در آیه 105 سوره توبه می فرماید : و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون : بگو عمل کنید ، خدا و رسول او و مؤمنان (امامان معصوم ) اعمال شما را می بینند! .

اصولا هر انسانی گواهان زیادی دارد .

قبل از هر کس خداوند که عالم الغیب و الشهاده است ناظر بر همه اعمال و نیات ماست .

بعد از او ((فرشتگان )) ماءمور ضبط اعمال آدمی هستند چنانکه در آیه 21 سوره ق اشاره شده است : و جائت کل نفس معها سائق و شهید .

سپس ((اعضای پیکر آدمی )) و حتی پوست تن او گواهی می دهند : یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم کانوا یعملون : ((روزی که زبانها و دستها و پاهایشان به آنچه انجام می دادند گواهی می دهند)) (نور - 24)

و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء :

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 41@@@

به پوستهای تن خود می گویند چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ ، می گویند خداوندی که هر موجودی را به نطق درآورده ، ما را گویا ساخته است تا گواهی دهیم ))! (فصلت - 21) .

((زمین )) نیز جزء گواهان است ، همانگونه که در سوره زلزال آمده : یومئذ تحدث اخبارها .

طبق بعضی از روایات ((زمان )) نیز در آن روز در صف گواهان است ، در حدیثی از علی (علیه السلام ) می خوانیم : ما من یوم یمر علی بنی آدم الا قال له ذلک الیوم انا یوم جدید و انا علیک شهید ، فافعل فی خیرا ، و اعمل فی خیرا اشهد لک به یوم القیامة ، فانک لن ترانی بعد هذا ابدا : ((هیچ روزی بر فرزند آدم نمی گذرد مگر اینکه به او می گوید : من روز تازه ای هستم ، و درباره تو گواهی می دهم ، در من کار نیک کن ، و عمل خیر بجا آور ، تا روز قیامت به نفع تو گواهی دهم ، چرا که بعد از این هرگز مرا نخواهی دید))! .**(نورالثقلین) جلد 5 صفحه 112*****درباره (گواهان دردادگاه قیامت) بحث دیگری ذیل آیه 20-22 سوره (فصلت) داشته ایم***

بدون شک گواهی خداوند به تنهائی کافی است ، ولی تعدد گواهان هم اتمام حجت بیشتری است ، و هم اثر تربیتی قویتری در انسانها دارد .

به هر حال قرآن مجید در این آیه سه ماموریت مهم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) را که مساءله شهادت و انذار است به عنوان سه وصف عمده بیان کرده است ، تا مقدمه ای باشد برای وظائفی که در آیه بعد آمده .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 42@@@

در آیه بعد پنج دستور مهم به عنوان نتیجه و هدفی برای اوصاف پیشین پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) بیان شده که دو دستور درباره اطاعت خداوند و تسبیح و نیایش او است ، و سه دستور درباره ((اطاعت )) و ((دفاع )) و ((تعظیم )) مقام پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) است ، می فرماید : ((هدف این است که ایمان به خداوند و رسولش بیاورید ، و از او در برابر دشمنان دفاع نمائید ، او را بزرگ دارید ، و خدا را صبح و شام تسبیح و تقدیس کنید)) (لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلا) .

((تعزروه )) از ماده ((تعزیر)) در اصل به معنی ((منع )) است ، سپس به هر گونه دفاع و نصرت و یاری کردن در مقابل دشمنان اطلاق شده است ، به بعضی از مجازاتهائی که مانع از گناه می شود نیز ((تعزیر)) می گویند .

توقروه از ماده ((توقیر)) از ریشه ((وقر)) به معنی سنگینی است ، بنابراین ((توقیر)) در اینجا به معنی تعظیم و بزرگداشت است .

مطابق این تفسیر ضمیرهائی که در ((تعزروه )) و ((توقروه )) آمده ، به شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) باز می گردد ، و هدف از آن دفاع از او در مقابل دشمن ، و تعظیم و بزرگداشت او است (این تفسیر را شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان و بعضی دیگر برگزیده اند) .
اما جمعی از مفسران**(زمخشری) در (کشاف) و (آلوسی) در (روح المعانی) و (فیض کاشانی) در (تفسیر صافی) و (علامه طباطبائی) در (المیزان) این تفسیر را پذیرفته اند*** معتقدند که تمام ضمیرهای آیه به خداوند باز می گردد ، و منظور از ((تعزیر)) و ((توقیر)) در اینجا یاری دین خدا ، و بزرگداشت او و آئین او است دلیل آنها در انتخاب این تفسیر هماهنگ شدن تمام ضمیرهای موجود در آیه است .

ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد ، چرا که اولا : معنی اصلی

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 43@@@

((تعزیر)) منع و دفاع در مقابل دشمن است که در مورد خداوند جز به صورت مجاز صحیح نیست ، و از آن مهمتر شاءن نزول آیه است که بعد از ماجرای حدیبیه نازل شده ، در حالی که بعضی نسبت به مقام شامخ پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) بی حرمتی کرده بودند ، و آیه برای توجیه مسلمانان نسبت به وظائفشان در مقابل رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) نازل شده .

به علاوه نباید فراموش کرد که این آیه به عنوان نتیجه ای برای آیه قبل است که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) را به عنوان ((شاهد)) و ((بشیر)) و ((نذیر)) توصیف می کند و این امر زمینه ساز دستوراتی است که در آیه بعد آمده .

در آخرین آیه مورد بحث اشاره کوتاهی به مساءله ((بیعت رضوان )) می کند که در آیه 18 همین سوره به طور مشروحتر آمده است .

توضیح اینکه : همانگونه که گفتیم طبق تواریخ مشهور پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) به دنبال خوابی که دیده بود همراه با 1400 نفر به قصد انجام عمره از مدینه خارج شد ، ولی در نزدیکی مکه مشرکان تصمیم گرفتند که از ورود او و یارانش به مکه جلوگیری کنند ، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) و یارانش در سرزمین ((حدیبیه )) توقف فرمود ، و سفیرانی میان او و قریش رد و بدل شد ، تا به قرارداد صلح حدیبیه انجامید .

در این ماءموریتها یک بار عثمان از طرف پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) ماءمور شد که این پیام را به اهل مکه برساند که او به قصد جنگ نیامده ، و تنها قصدش زیارت خانه خدا است ، ولی مشرکان عثمان را موقتا توقیف کردند ، و همین امر سبب شد که در میان مسلمانان خبر قتل او شایع گردد ، و اگر چنین چیزی صحت می داشت دلیل بر اعلان جنگ قریش بود ، لذا پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) فرمود ما از اینجا حرکت نمی کنیم تا با این قوم پیکار کنیم ، و برای تاءکید بر این امر مهم از

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 44@@@

مردم دعوت کرد تا با او تجدید بیعت کنند ، مسلمانان در زیر درختی که آنجا بود جمع شدند و با حضرتش بیعت کردند که هرگز پشت به میدان نکنند و تا آنجا که در توان دارند در قلع و قمع دشمن بکوشند .

این موضوع به گوش مشرکان مکه رسید و رعب و وحشتی در قلوب آنها افکند و همین امر سبب شد که آنها به این صلح ناخوشایند تن در دهند .

این بیعت را از این جهت ((بیعت رضوان )) می نامند که در آیه 18 همین سوره آمده است : لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة : خدا از مؤمنان ((راضی )) شد هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت می کردند .

به هر حال ، قرآن مجید در آیه مورد بحث می گوید : ((کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند و دست خدا بالای دست آنها است )) (ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم ) .

((بیعت )) به معنی پیمان بستن برای فرمانبرداری و اطاعت از کسی است ، و چنین مرسوم بوده که آن کس که پیمان اطاعت می بست دست خود را در دست پیشوا و رهبر خود می گذاشت و پیمان وفاداری را از این طریق اظهار می داشت .

و از آنجا که به هنگام ((معامله و بیع )) نیز دست به دست هم می دادند و قرار داد معامله را می بستند ، واژه ((بیعت )) به این پیمانها اطلاق شده است ، به خصوص اینکه آنها در پیمان خود گوئی جان خویش را در معرض معامله با فردی که با او اعلام وفاداری داشتند قرار می دادند .

و از اینجا معنی ((یدالله فوق ایدیهم )) (دست خدا بالای دست آنها است ) روشن می شود ، این تعبیر کنایه از آن است که بیعت با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) یک بیعت الهی است ، گویا دست خدا بالای دست آنها قرار گرفته ، نه تنها با پیامبرش

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 45@@@

که با خدا بیعت می کنند ، و این گونه کنایات در زبان عرب بسیار معمول است .

بنابراین کسانی که این جمله را چنین تفسیر کرده اند که ((قدرت خدا ما فوق قدرت آنها است )) یا ((نصرت و یاری خدا برتر از نصرت و یاری مردم است )) و امثال آن تناسبی با شاءن نزول آیه و مفاد آن ندارد ، هر چند این مطلب در حد ذات خود مطلب صحیحی است .

سپس می افزاید : ((هر کس نقض عهد و پیمان شکنی کند در حقیقت به زیان خود پیمان شکنی کرده و عهد خویش را شکسته )) (فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ) .

((و آن کس که در برابر عهدی که با خدا بسته وفادار بماند ، و حق بیعت را اداء کند ، خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد)) (و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما) .**باید توجه داشت که (علیه) در آیه فوق بر خلاف معمول به ضم (هاء) خوانده می شود و بعضی از مفسران در توجیه آن چنین گفته اند که این همان (هاء) (هو) است که در اصل مضموم است بعد از حذف واو گاه مضموم می آید مانند (له) و (عنه) و گاه به خاطر آنکه قبل از آن یاء است مکسور می آید مانند (علیه) ولی چون در آیه مورد بحث بعد از آن لفظ (الله) قرار کرفته مضموم خواهنده شده تا با تفخیم (لام) در (الله) سازگارتر باشد***

((نکث )) از ماده ((نکث )) (بر وزن مکث ) به معنی بازگشودن و واتابیدن است ، سپس در مورد پیمان شکنی و نقض عهد به کار رفته .**(نکث) به فتح نون مصدری دارد و (نکث) به کسر نون معنی اسم مصدری دارد***

در این آیه ، قرآن مجید به همه بیعت کنندگان هشدار می دهد که اگر بر سر پیمان و عهد خود بمانند پاداش عظیمی خواهند داشت ، اما اگر آنرا بشکنند زیانش متوجه خود آنها است ، تصور نکنند به خدا ضرری می رسانند ،

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 46@@@

بلکه بقای جامعه و عظمت و سربلندی و قوت و قدرت و حتی موجودیت خویش را به خاطر پیمان شکنی به خطر می افکنند .

در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام ) آمده است : ان فی النار لمدینة یقال لها الحصینة ، افلا تسئلونی ما فیها؟ فقیل له : ما فیها یا امیر المؤمنین ؟ قال فیها ایدی الناکثین ! : ((در جهنم شهری است به نام حصینه آیا از من نمی پرسید در آن شهر چیست ؟ کسی عرض کرد : ای امیر مؤمنان در آن شهر چیست ؟! فرمود : دستهای پیمان شکنان ))

و از اینجا روشن می شود که مساءله پیمان شکنی و نقض بیعت از دیدگاه اسلام چقدر زشت و قبیح است .**(بحارالانوار) جلد 67 صفحه 186***

درباره اصل موضوع ((بیعت در اسلام )) و حتی ((قبل از اسلام )) و ((کیفیت بیعت )) و ((احکام آن )) بحثهائی است که به خواست خدا ذیل آیه 18 همین سوره مطرح خواهد شد .



@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 47@@@