تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد21
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

همنشین شیاطین !

از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیاپرستانی بود که همه چیز را بر معیارهای مادی ارزیابی می کنند، در آیات مورد بحث از یکی از آثار مرگبار دلبستگی به دنیا که بیگانگی از خدا است سخن می گوید.

می فرماید: ((هر کس از یاد خدا روگردان شود شیطانی را به سراغ او می فرستیم، و همواره با او قرین خواهد بود))! (و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین ).**(یعش) از ماده (عشو) (بر وزن نشر) هنگامی با (الی) متعدی شود (عشوت الیه) به معنی هدایت یافتن به وسیله چیزی است با چشمانی ضعیف هنکامی که با (عن) متعدی شود (عشوعنه) به معنی اعراض کردن و رویگردان شدن از چیزی است و در آیه مورد بحث منظور همین است (لسان العرب ماده عشو)*****(نقیض) از ماده (قیض) (بر وزن فیض) در اصل به معنی پوست روی تخم مرغ است سپس به معنی مستولی ساختن چیزی بر چیز دیگر آمده***

آری غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب می شود که شیطانی بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد، و رشته ای در گردنش افکنده، ((می برد هر جا که خاطرخواه او است ))!

بدیهی است جای این ندارد که کسی تصور جبر از این آیه کند، چرا که این نتیجه اعمالی است که خود آنها انجام داده اند، بارها گفته ایم اعمال انسان، مخصوصا غرق شدن در لذات دنیا و آلوده شدن به انواع گناهان، نخستین

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 65@@@

تاءثیرش این است که پرده بر قلب و چشم و گوش انسان می افتد، او را از خدا بیگانه می کند، و شیاطین را بر او مسلط می سازد، و تا آنجا ادامه می یابد که گاهی راه بازگشت به روی او بسته می شود، چرا که شیاطین و افکار شیطانی از هر سو او را احاطه می کنند، و این نتیجه عمل خود انسان است هر چند نسبت آن به خداوند نیز به عنوان ((سبب الاسباب )) بودن صحیح می باشد، این همان چیزی است که در آیات دیگر قرآن به عنوان ((تزیین شیطان )) (فزین لهم الشیطان اعمالهم ) (نحل - 63) یا ولایت شیطان (فهو ولیهم الیوم ) (نحل - 63) تعبیر شده است .



قابل توجه اینکه جمله ((نقیض )) با توجه به مفهوم لغوی آن هم دلالت بر استیلاء شیاطین دارد، و هم قرین بودن آنها، در عین حال جمله ((هوله قرین )) بعد از آن آمده تا این معنی را تاءکید کند که شیاطین از اینگونه افراد هرگز جدا نمی شوند!

تعبیر به ((رحمان )) اشاره لطیفی است به اینکه آنها چگونه از خدائی که رحمت عامش همگان را فراگرفته روی گردان می شوند، و از یاد او غافل می گردند؟.

آیا چنین کسانی جز این سرنوشتی می توانند داشته باشند که همنشین شیاطین، و محکوم فرمان آنها گردند.

بعضی از مفسران احتمال داده اند که ((شیاطین )) در اینجا معنی وسیعی دارد که حتی شیاطین انس را شامل می شود، و آن را اشاره به ((رؤسا و سردمداران ضلالت )) دانسته اند که مستولی و مسلط بر غافلان از یاد خدا می شوند و با آنها قرین هستند، و این توسعه بعید نیست .

سپس به دو امر مهم که شیاطین درباره این غافلان انجام می دهند اشاره

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 66@@@

کرده می فرماید: ((آنها این گروه را از راه خدا بازمی دارند)) (و انهم لیصدونهم عن السبیل ).**ضمیر جمع در (انهم) و جمله بعد به (شیاطین) بر می گردد هر چند قبلا به صورت مفرد آمده چون در واقع معنی جمعی را داشته است***

هر وقت اراده بازگشت کنند سنگی بر سر راه آنها می افکنند و مانعی ایجاد می کنند تا هرگز به صراط مستقیم بازنگردند.

و آنچنان طریق گمراهی را در نظر آنها زینت می دهند که : ((گمان می کنند هدایت یافتگان حقیقی آنها هستند))! (و یحسبون انهم مهتدون ).

همانگونه که در آیه 38 سوره عنکبوت درباره ((عاد)) و ((ثمود)) می خوانیم : و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین : ((شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داد و آنها را از راه بازداشت در حالی که قبلا راه را پیدا کرده بودند)).

خلاصه این وضع همچنان ادامه پیدا می کند انسان غافل و بیخبر در گمراهی خویش، و شیاطین در اضلال او تا هنگامی که پرده ها کنار می رود، و چشم حقیقت بین او باز می شود، ((زمانی که نزد ما حاضر می شود می بیند ولی و قرینش همچنان با او است، همان کسی که عامل همه بدبختیهای او بوده ! فریاد می زند و می گوید: ایکاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود! چه بد قرین و همنشینی هستی تو))! (حتی اذا جائنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین ).

همه عذابها یک طرف، و همنشینی با این قرین سوء یک طرف، همنشینی با شیطانی که هر وقت به قیافه نفرت انگیز او می نگرد تمام خاطره های گمراهی و بدبختیش در نظرش مجسم می گردد، کسی که زشتیها را در نظرش زیبا جلوه می داد، و بیراهه را شاهراه، و گمراهی را هدایت، ای وای که او برای همیشه

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 67@@@

قرین و هم بند او است !.

آری صحنه قیامت تجسمی است گسترده از صحنه های این جهان و قرین و دوست و رهبر اینجا با آنجا یکی است، حتی به گفته بعضی از مفسران هر دو را با یک زنجیر می بندند!.

پیداست که منظور از ((مشرقین )) (دو مشرق ) ((مشرق )) و ((مغرب )) است زیرا طبق عادت عرب به هنگامی که می خواهند از دو جنس مختلف تثنیه بسازند لفظ را از یکی انتخاب می کنند مانند ((شمسین )) (اشاره به خورشید و ماه ) و ((ظهرین )) (اشاره به نماز ظهر و عصر) و ((عشائین )) (اشاره به نماز مغرب و عشاء).

تفسیرهای دیگری نیز ذکر کرده اند که به هیچوجه در آیه مورد بحث مناسب به نظر نمی رسد، مانند مشرق آغاز زمستان و مشرق آغاز تابستان، هر چند در موارد دیگری مناسب است .

به هر حال این تعبیر کنایهای است از دورترین فاصله ای که به تصور می گنجد چرا که ((دوری مشرق و مغرب )) ضرب المثل معروفی است در این زمینه .

ولی این آرزو هرگز به جائی نمی رسد، و میان آنها و شیاطین هرگز جدائی نمی افتد، لذا در آیه بعد می افزاید: ((هرگز این گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودی ندارد، چرا که شما ظلم کردید، و در نتیجه همه در عذاب مشترکید)) (و لن ینفعکم الیوم اذ ظلمتم انکم فی العذاب مشترکون ).

باید عذاب این همنشین سوء را با عذابهای دیگر برای همیشه ببینید.**به این ترتیب فاعل (ینفع) همان گفتار سابق است که آرزو می کردند فاصله میان آنها و شیاطین فاصله مغرب و مشرق باشد و جمله اذظلمتم بیان علت عدم نفع است و جمله انکم فی العذاب مشترکون نتیجه این ظلم و ستم است***

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 68@@@

و به این ترتیب امید آنها را در مورد جدائی از شیاطین برای همیشه مبدل به یاس می کند و چه طاقتفرساست تحمل این همنشینی ؟!

در تفسیر این آیه احتمالات دیگری نیز داده شده از جمله اینکه گاه انسان از دیدن دردمندان دیگر دردش تخفیف پیدا می کند، چرا که معروف است البلیة اذا عمت طابت : ((هنگامی که بلا عمومی شد گوارا می شود!)) اما به اینها گفته می شود در آنجا چنین تسلی خاطری نیست چنان غرق عذابید که عذاب شیطان هم بند شما مایه تسلی شما نخواهد شد.**بنابراین تفسیر جمله (انکم فی العذاب مشترکون) فاعل (ینفع) خواهد بود نه نتیجه آن***

این احتمال را نیز داده اند که گاه مصیبتی فرا می رسد و انسان پیامدهای آن را میان خود و دوستان تقسیم می کند، و بار مصیبت سبک می شود، ولی در آنجا این مساءله نیز وجود ندارد، چرا که هر کدام سهم وافری از عذاب الهی دارند بی آنکه از دیگری چیزی کاسته شود!.

ولی با توجه به اینکه این آیه تکمیلی است برای آیه قبل همان تفسیر اول که انتخاب کردیم مناسبتر است .

در اینجا قرآن این گروه را به حال خود می گذارد و روی سخن را به سوی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده از غافلان کوردلی که پیوسته او را تکذیب می کردند، و از قماش همان گروهی بودند که در آیات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث کرده، می فرماید: ((آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی ؟ و یا کوران را هدایت کنی ؟ و کسانی را که در ضلال مبین هستند و احساس نمی کنند به راه راست دعوت نمائی ))؟! (ا فانت تسمع الصم او تهدی العمی و من کان فی ضلال مبین ).

شبیه این معنی در آیات دیگری از قرآن مجید نیز آمده است، که افراد

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 69@@@

لجوج و هدایت ناپذیر، و هواپرستان بی بصیرت و غرق گناه را، به کران و کوران، و گاه به مردگان، تشبیه کرده است .

در آیه 42 سوره یونس می خوانیم : ا فانت تسمع الصم و لو کانوا لا یعقلون : ((آیا تو می توانی صدای خود را به گوش کران برسانی هر چند تعقل نمی کنند))

و در آیه 80 نمل آمده است : انک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرین : ((تو نمی توانی سخنت را به گوش ‍ مردگان برسانی، و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند متوجه سخنان خودسازی همچنین آیات دیگر.

این تعبیرات همه به خاطر آن است که قرآن برای انسان ((دو نوع گوش و چشم و حیات )) قائل است : گوش و چشم و حیات ظاهر، و گوش و چشم و حیات باطن . و مهم بخش دوم از درک و دید و حیات است، که وقتی از کار بیفتد، نه پند و اندرز مفید خواهد بود و نه انذار و هشدار!

قابل توجه اینکه : در آیات گذشته، این گروه از مردم، به افرادی تشبیه شده بودند که چشمانی ضعیف و دید محدود دارند، و در آیه اخیر آنها را به کران و کوران تشبیه می کند، این به خاطر آن است که انسان هنگامی که مشغول به دنیا می شود به کسی می ماند که چشمانش درد مختصری پیدا کرده هر قدر اشتغالش ‍ به دنیا بیشتر، و تمایلش به مادیات شدیدتر، و بی اعتنائیش به روحانیات فزونتر می گردد، از آن درد چشم به نقصان دید، و از آن، به مرحله کوری می رسد این همان چیزی است که دلائل قطعی در زمینه تشدید روحیات منفی و مثبت در انسان و رسوخ ملکات در وجود او بر اثر تکرار و اصرار بر عمل به ثبوت رسانده است و قرآن نیز همین ترتیب را رعایت فرموده .**(تفسیر کبیر فخر رازی) جلد 27 صفحه 214 و 215***

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 70@@@