تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد19
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تنها یک صیحه آسمانی کارشان را یکسره می کند!

در تعقیب آخرین آیه ای که گذشت و از شکست مشرکان در آینده خبر

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 229@@@

می داد، و آنها را لشکر کوچکی از احزاب مغلوب معرفی می کرد، در آیات مورد بحث گروهی از این احزاب را که تکذیب پیامبران کردند و به سرنوشت شومی گرفتار شدند معرفی می کند .

می گوید: قبل از آنها قوم نوح و عاد و فرعون و ذوالاوتاد و صاحب قدرت آیات الهی و رسولانش را تکذیب کردند (کذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذو الاوتاد)

همچنین قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الایکه (قوم شعیب ) اینها احزابی بودند که به تکذیب پیامبران برخاستند (و ثمود و قوم لوط و اصحاب الایکه اولئک الاحزاب ) . ** جمله اولئک الاحزاب مبتدا و خبر است ، اولئک اشاره به شش قوم مذکور در این دو ایه است احزاب اشاره به همان احزابی است که در دعای قبل آمد و مشرکان مکه را گروهی اندکی از آنان شمرد . ***


آری اینها شش گروه از احزاب جاهلی و بت پرست بودند که بر ضد پیامبران بزرگی قیام کردند .

قوم نوح در برابر این پیامبر عظیم .

قوم عاد در مقابل حضرت هود .

فرعون در برابر موسی و هارون .

قوم ثمود در برابر صالح .

قوم لوط در برابر حضرت لوط .

و اصحاب الایکه در برابر شعیب .

آنها آنچه در توان داشتند در تکذیب و آزار و ایذاء پیامبران و مؤمنان به کار گرفتند اما سرانجام عذاب الهی دامانشان را گرفت و همچون مزرعه خشک شده آنها را درو کرد .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 230@@@

قوم نوح با طوفان و بارانهای سیلابی نابود شدند .

عاد با تندبادی سرسخت و کوبنده .

فرعون و فرعونیان با امواج نیل .

قوم ثمود با صیحه آسمانی (صاعقه ای عظیم ) .

قوم لوط با زلزله ای وحشتناک توام با بارانی از سنگهای آسمانی .

قوم شعیب نیز با صاعقه ای مرگبار که از ابری بر سر آنها فرود آمد و به این ترتیب آب و باد و خاک و آتش که وسائل اصلی زندگی انسان را تشکیل می دهند مامور مرگ آنها شدند، و چنان طومار عمر این سرکشان یاغی را در هم نوردیدند که اثری از آنها باقی نماند .

این مشرکان مکه باید بیندیشند نسبت به این اقوام گروه کوچکی بیش ‍ نیستند، چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوند؟

توصیف فرعون به ((ذوالاوتاد)) (صاحب میخهای محکم ) که در آیات فوق صریحتر و در آیه 10 سوره فجر آمده است، کنایه از استحکام قدرت فرعون و فرعونیان است، این تعبیر در سخنان روزمره نیز به معنی استحکام به کار می رود گفته می شود: فلانکس میخهایش محکم است، یا میخهای این کار کوبیده شده، و یا چهارمیخه شده است، چرا که همیشه برای استحکام بنا یا خیمه ها از انواع میخها استفاده می کنند .

بعضی نیز آن را اشاره به لشکریان عظیم فرعون دانسته اند، چرا که لشکر معمولا از خیمه ها استفاده می کند، و برای نگهداشتن خیمه ها از میخ استفاده می نمایند .

بعضی دیگر آنرا اشاره به شکنجه های وحشتناک فرعونیان نسبت به دشمنانشان دانسته اند که به اصطلاح آنها را به چهار میخ می کشند، هر یک از دست و پای

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 231@@@

آنها را با میخ به زمین، چوبه دار، و یا دیواری می کوبیدند، و می گذاشتند تا جان دهد!

و سرانجام بعضی نیز احتمال داده اند که اوتاد همان اهرام مصر است که همچون میخ بر دل زمین نشسته، و چون اهرام از ویژگیهای فراعنه است این توصیف در قرآن منحصرا در مورد آنان آمده است .

در عین حال این احتمالات با هم منافاتی ندارد و ممکن است در مفهوم این کلمه جمع باشد .

در مورد اصحاب الایکه، ایکه به معنی درخت و اصحاب الایکه همان قوم حضرت شعیب هستند که در سرزمینی پر آب و مشجر در میان حجاز و شام زندگی می کردند در تفسیر سوره حجر ذیل آیه 78 به قدر کافی سخن گفته ایم (جلد 11 صفحه 120) .

آری هر یک از این گروهها رسولان پروردگار را تکذیب کردند و عذاب الهی درباره آنها محقق شد (ان کل الا کذب الرسل فحق عقاب ) . ** جمله فحق عقاب در اصل همان فحق عقابی بوده طبق معمول یا حذف شده و کسره که دلالت بر ان دارد باقی مانده است حق فعل و عقاب فاعل ان است یعنی عقاب من درباره ان ها ثابت و محقق گردید ***

و تاریخ نشان می دهد که چگونه هر گروهی از آنها به بلائی جان سپردند و در مدت کوتاهی شهر و دیارشان به ویرانه ای تبدیل شد، و نفراتشان به جسدهائی بی روح !

آیا این مشرکان مکه با این کارهای خود سرنوشتی بهتر از آنها می توانند داشته باشند،؟ در حالی که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت ؟!

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 232@@@

لذا در آیه بعد به عنوان یک تهدید قاطع و کوبنده می گوید: اینها با این اعمال انتظاری جز این نمی کشند که یک صیحه آسمانی فرا رسد صیحه ای که در آن بازگشت نیست (و ما ینظر هولاء الا صیحة واحدة ما لها من فواق ) .

این صیحه ممکن است همانند صیحه هائی باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقه ای وحشتناک، یا زمین لرزه ای پر صدا، و زندگی آنها را در هم کوبید .

و نیز ممکن است اشاره به صیحه عظیم پایان جهان باشد که از آن تعبیر به نفخه صور اول می شود .

بعضی از مفسران تفسیر اول را مورد ایراد قرار داده اند و آن را مخالف آیه 33 سوره انفال دانسته اند که می فرماید: و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم : تا تو در میان آنها هستی خداوند آنان را مجازات نمی کند .

اما با توجه به اینکه مشرکان این اعتقاد را درباره پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نداشتند، و اعمالشان همانند اعمال اقوامی بود که با صیحه های آسمانی جان داده بودند، می بایست هر لحظه در انتظار چنین سرنوشتی باشند، چرا که آیه سخن از مساءله انتظار می گوید (دقت کنید) .

بعضی به تفسیر دوم نیز ایراد کرده اند که مشرکان عرب به هنگام پایان جهان زنده نیستند که آن صیحه عظیم دامانشان را بگیرد .

ولی این ایراد نیز درست نیست، به همان دلیل که قبلا گفتیم، زیرا هیچکس لحظه پایان جهان و قیام قیامت را نمی داند، بنابراین در آن روز مشرکان می بایست هر لحظه در انتظار آن صیحه عظیم و غیر قابل بازگشت باشند . ** اما اینکه بعضی از مفسران احتمال داده ند که منظور صیحه دوم است که به هنگام زنده شدن مردگان و حضورشان در دادگاه عدل الهی واقع می شود ، بسیار بعید به نظر می رسد چرا که نه با آیه بعد سازگار است و نه با آیات قبل ( دقت کنید ) . ***

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 233@@@

به هر حال این بیخبران با تکذیب و انکار آیات الهی و نسبتهای ناروا درباره پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و اصرار و لجاجت بر بت پرستی ظلم و فساد گوئی در انتظار عذاب الهی نشسته اند، عذابی که خرمن عمر آنها را بسوزاند، و یا صیحه ای که به عمر جهان پایان دهد و آنها را به راهی غیر قابل بازگشت ببرد .

((فواق )) (بر وزن رواق ) به طوری که بسیاری از اهل لغت و تفسیر گفته اند در اصل به معنی فاصله ای است که در میان دو مرتبه دوشیدن شیر از پستان می باشد، زیرا هنگامی که شیر به طور کامل دوشیده شود کمی باید صبر کرد تا مجددا شیر در پستان جمع شود .

و بعضی آن را به معنی فاصله ای که میان باز کردن انگشتان و بستن آن به هنگام دوشیدن شیر با انگشت است می دانند .

و از آنجا که پستان بعد از دوشیدن شیر در استراحت فرو می رود گاه این کلمه در معنی آرامش و استراحت نیز به کار رفته است .

و نیز از آنجا که این فاصله برای بازگشت شیر به پستان است این تعبیر به معنی بازگشت و رجوع نیز آمده، و از همین جهت بهبودی مریض را ((افاقه )) می گویند، چرا که سلامت و تندرستی به او باز می گردد، و نیز به هوش آمدن مست، و عاقل شدن دیوانه را به خاطر بازگشت هوش ‍ و عقل به آنها افاقه می گویند . ** بعضی از ارباب لغت میان فواق ( به فتح ) با فواق ( به ضم ) فرقهائی گذاشته اند ، و بعضی هر دو را به یک معنی می دانند ، برای توضیح بیشتر به مفردات راغب ، و تفسیر روح المعانی ، و فخر رازی ، و تفسیر ابوالفتوح ، و قرطبی و منابع لغت مراجعه کنید . ***

به هر حال این صیحه وحشتناک هیچگونه بازگشت و راحت و آرامش و سکونی در آن نیست، و هنگامی که تحقق یافت همه درها به روی انسان بسته می شود،

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 234@@@

نه پشیمانی سودی دارد، نه امکان جبران موجود است، و نه فریادها بجائی می رسد .

آخرین آیه مورد بحث به یکی دیگر از سخنان کفار و منکران که از روی سخریه و استهزاء می گفتند اشاره کرده می گوید:

آنها گفتند: پروردگارا! نصیب ما را از عذابت هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما ده ! (و قالوا ربنا عجل لنا قطنا قبل یوم الحساب ) .

این کوردلان مغرور آنچنان مست باده غرور بودند که حتی عذاب الهی و دادگاه عدلش را به باد مسخره می گرفتند، و می گفتند: چرا سهمیه عذاب ما تاخیر کرد؟

چرا خدا زودتر سهمیه ما را نمی دهد؟!

در میان اقوام پیشین این چنین سبک مغزان از خود راضی نیز کم نبودند، اما در لحظه گرفتاری در چنگال عذاب الهی مانند حیوانات نعره می کشیدند، و کسی به فریادشان نمی رسید .

((قط )) (بر وزن جن ) در اصل به معنی چیزی است که از عرض ‍ بریده می شود، و ((قد )) (بر همین وزن ) به معنی چیزی است که از طول بریده می شود!

و از آنجا که نصیب و سهمیه معین هر کس گوئی چیزی مقطوع و بریده شده است، این واژه در معنی سهم نیز بکار رفته است .

و گاه به معنی کاغذی است که چیزی بر آن می نگارند، و یا نام اشخاص و جوائز آنها را در آن می نویسند .

لذا بعضی از مفسران در تفسیر آیه فوق گفته اند منظور این است خداوندا نامه اعمال ما را پیش از روز جزا به دست ما ده این سخن را زمانی گفتند که آیات قرآن خبر داد گروهی در روز قیامت نامه اعمالشان در دست راست و گروهی شده آنها را درو کرد .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 235@@@

آنها از روی استهزاء گفتند چه خوب بود الان نامه اعمال ما به ما داده می شد؟ تا بخوانیم و به بینیم چکاره ایم ؟

به هر حال جهل و غرور دو صفت بسیار زشت و مذموم است که غالبا از یکدیگر جدا نمی شود، جاهلان مغرورند، و مغروران جاهل، و آثار این دو در مشرکان عصر جاهلیت فراوان به چشم می خورد .





@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 236@@@