تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد19
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تهمتهای زشت و رسوا

بعد از ذکر شش داستان از سرگذشت انبیاء پیشین و درسهای آموزنده ای که در هر یک نهفته بود موضوع سخن را تغییر داده، و به مطلب دیگری که به مشرکان عرب سخت ارتباط داشته می پردازد، و اشکال مختلفی از شرک آنها را مطرح ساخته، سخت آنها را به محاکمه می کشد، و با دلائل مختلف افکار خرافی آنها را در هم می کوبد .

مساءله این است که جمعی از مشرکان عرب به خاطر انحطاط فکری و نداشتن

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 171@@@

هیچگونه علم و دانش خدا را با خود قیاس می کردند و برای او فرزند و گاهی همسر قائل بودند .

از جمله قبائل جهینه، و سلیم و خزاعه و بنی ملیح معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند! و بسیاری از مشرکان عرب جن را نیز فرزندان او می پنداشتند و یا بعضا همسری از جن برای پروردگار قائل بودند!

این پندارهای بی اساس و خرافی آنها را به کلی از راه حق منحرف ساخته بود، به گونه ای که آثار توحید و یگانگی خدا از بین آنها برچیده شده بود .

در حدیث آمده است که مورچه گمان می کند که پروردگارش مانند او دو شاخک دارد! .

آری فکر کوتاه انسان را به مقایسه می کشاند، مقایسه خالق به مخلوق، و این مقایسه بدترین عامل گمراهی در شناخت خدا است .

به هر حال قرآن نخست به سراغ آنها می رود که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و از سه طریق تجربی و عقلی و نقلی به آنها پاسخ می دهد:

نخست می فرماید: از آنها بپرس : آیا پروردگار تو دخترانی دارد و پسران از آن آنها است ؟(! فاستفتهم الربک البنات و لهم البنون ) . ** استفتهم از ماده استفتاء در اصل از فتوا گرفته شده که به معنی جواب مسایل مشکله است . ***

چگونه آنچه را برای خود نمی پسندید برای خدا قائل هستید (این سخن طبق عقیده باطل آنها است که از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، چرا که پسران در زندگی آنها در جنگها و غارتگریهاشان نقش مؤثری داشتند در حالی که دختران کمکی به آنها نمی کردند .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 172@@@

بدون شک پسر و دختر از نظر انسانی و در پیشگاه خدا از نظر ارزش ‍ یکسانند و معیار شخصیت هر دو پاکی و تقوا است، ولی استدلال قرآن در اینجا به اصطلاح از باب ذکر مسلمات خصم است که مطالب طرف را بگیرند و به خود او بازگردانند .

نظیر این معنی در سوره های دیگر قرآن آمده است، از جمله : در سوره نجم آیه 22 می خوانیم : الکم الذکر و له الانثی تلک اذا قسمة ضیزی : آیا برای شما پسر است و برای او دختر؟ این تقسیم غیر عادلانه ای است !

سپس به دلیل حسی مساءله پرداخته باز به طریق استفهام انکاری می گوید: آیا ما فرشتگان را به صورت دختران آفریدیم و آنها شاهد و ناظر بودند؟ (ام خلقنا الملائکة اناثا و هم شاهدون ) .

بدون شک جواب آنها در این زمینه منفی بود، چه اینکه هیچکدام نمی توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا کنند .

بار دیگر به دلیل عقلی که از مسلمات ذهنی آنها گرفته شده باز می گردد و می گوید: بدانید آنها با این تهمت زشت و بزرگشان می گویند . . . (الا انهم من افکهم لیقولون ) .

خداوند فرزندی آورده، آنها قطعا کاذب و دروغگو هستند! (ولد الله و انهم لکاذبون ) .

آیا دختران را بر پسران ترجیح داده ؟! (اصطفی البنات علی البنین ) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 173@@@

شما را چه می شود؟ چگونه حکم می کنید؟! هیچ می فهمید چه می گوئید؟ (ما لکم کیف تحکمون ) .

آیا وقت آن نرسیده است که از این لاطائلات و خرافات زشت و رسوا دست بردارید؟ آیا متذکر نمی شوید؟ (افلا تذکرون ) .

این سخنان به قدری باطل و بی پایه است که اگر آدمی یک ذره عقل و درایت داشته باشد و اندیشه کند باطل بودن آن را درک می نماید .

بعد از ابطال ادعای خرافی آنها با یک دلیل حسی و یک دلیل عقلی، به سومین دلیل می پردازد که دلیل نقلی است، می گوید: اگر چنین چیزی که شما می گوئید صحت داشت باید اثری از آن در کتب پیشین باشد، آیا شما دلیل روشنی در این زمینه دارید؟! (ام لکم سلطان مبین ) .

اگر دارید کتاب خود را بیاورید اگر راست می گوئید! (فاتوا بکتابکم ان کنتم صادقین ) .

در کدام کتاب ؟ در کدام نوشته ؟ و در کدام وحی آسمانی چنین چیزی آمده، و بر کدام پیامبر نازل شده است ؟!

این سخن نظیر گفتگوی دیگری است که قرآن با بت پرستان دارد . پس از آنکه می گوید: آنها فرشتگان را که بندگان خدا هستند دختران قرار داده اند، و ادعا می کنند که اگر خدا نمی خواست ما اینها را پرستش ‍ نمی کردیم می گوید: ام آتیناهم کتابا من قبله فهم به مستمسکون : آیا ما کتابی پیش از آن برای آنها فرستاده ایم و در این ادعای خود به آن تمسک می جویند؟ (زخرف - 21) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 174@@@

نه، اینها چکیده کتب آسمانی نیست، اینها خرافاتی است که از نسلی به نسل دیگر و از جاهلانی به جاهلان دیگر منتقل شده، و هیچ مبنا و ماخذ خردپسندی ندارد . چنانکه در ذیل همین آیه سوره زخرف نیز به آن اشاره شده است .

در آیه بعد به یکی دیگر از خرافات مشرکان عرب می پردازد، و آن نسبتی است که میان خدا و جن قائل بودند! سخن را از صورت خطاب در آورده و به صورت غائب مطرح می کند، گوئی آنها چنان بی ارزشند که بیش از این شایستگی و لیاقت رویاروئی در سخن را ندارند، می فرماید: آنها میان او و جن خویشاوندی و نسبتی قائل شدند! (و جعلوا بینه و بین الجنة نسبا) .

این چه نسبتی بود که آنها میان خداوند و جن قائل بودند؟ در پاسخ این سؤال تفسیرهای مختلفی ذکر شده است .

بعضی گفته اند: آنها دوگانه پرست بودند و معتقد بودند (نعوذ بالله ) خدا و شیطان برادرند! خدا خالق نیکی ها است و شیطان خالق شرور!

این تفسیر بعید به نظر می رسد، زیرا دوگانه پرستان یا ثنویین در میان عرب معروف نبودند، در مناطقی مثل ایران در عصر ساسانی این خرافه وجود داشت .

بعضی دیگر جن و ملائکه را به یک معنی دانسته اند، زیرا جن در اصل به معنی موجودی است که از نظرها پوشیده و پنهان است و چون فرشتگان با چشم دیده نمی شوند این کلمه بر آنها اطلاق شده است، بنابراین می گویند مراد از نسب همان نسبتی است که عرب جاهلی برای آنها قائل بود و آنانرا دختران خدا می نامید .

این تفسیر نیز مشکل به نظر می رسد چرا که ظاهر آیات مورد بحث این است که دو مطلب را تعقیب می کند، بعلاوه اطلاق واژه جن بر فرشتگان معمول و ماءنوس نیست، به خصوص در قرآن مجید .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 175@@@

تفسیر سومی که بعضی برای این آیه گفته اند این است که آنها جن را همسران خدا می پنداشتند و ملائکه را دختران او

این نیز بعید به نظر می رسد، چون اطلاق کلمه نسب به همسری نیز بعید است .

تفسیری که از همه مناسبتر است اینکه منظور از نسب هر گونه نسبت و رابطه است، هر چند جنبه خویشاوندی نداشته باشد، و می دانیم که جمعی از مشرکان عرب جن را می پرستیدند و آنها را شریک خدا می پنداشتند، و به این ترتیب رابطه ای میان آنها و خداوند قائل بودند .

به هر حال قرآن مجید این عقیده خرافی را سخت انکار کرده، و می گوید: جنیانی که بت پرستان خرافی آنها را معبود خود می پندارند، یا رابطه خویشاوندی با خدا برای آنها قائلند، آری همان جنیان، به خوبی می دانستند که این بت پرستان خرافی در دادگاه عدل الهی برای حساب و مجازات احضار می شوند (و لقد علمت الجنة انهم لمحضرون ) .

بعضی احتمال دیگری در تفسیر این آیه نیز گفته اند که منظور این است : جنیان اغواگر می دانند که خود در دادگاه خداوند برای حساب و کیفر احضار می شوند، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد . ** در صورت اول ضمیر هم به مشرکان باز میگردد و در صورت دوم به جن . ***

بعد می افزاید: منزه است خداوند از توصیفی که این گروه (جاهل گمراه ) می کنند (سبحان الله عما یصفون ) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 176@@@

جز توصیفی که بندگان مخلص خدا (از روی آگاهی و معرفت در مورد او دارند) هیچ توصیفی شایسته ذات مقدسش نیست (الا عباد الله المخلصین ) .

به این ترتیب هر گونه توصیفی که مردم درباره خدا می کنند نادرست است، و خداوند از آن پاک و منزه است، جز توصیفی که بندگان مخلص ‍ از او دارند، بندگانی که از هر گونه شرک و هوای نفس و جهل و گمراهی مبرا هستند، و خدا را جز به آنچه خودش اجازه داده توصیف نمی کنند . ** بنابر این تفسیر ، جمله الاعبادالله استثنا از ضمیر یصفون است ، ولی بعضی آن را استثنای از ضمیر در محضرون دانسته اند و تفسیرهای مختلفی از آن دارند ، اما تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد و در حال استثنا منقطع است . ***


درباره عباد الله المخلصین ذیل آیه 128 همین سوره بحثی داشته ایم .

آری برای شناخت خدا نباید دنبال خرافاتی افتاد که از اقوام جاهلی باقی مانده و انسان از بیان آنها شرم دارد، باید به سراغ بندگان مخلصی رفت که گفتار آنها روح انسان را به اوج آسمانها پرواز می دهد، و در نور وحدانیت او محو می سازد، هر گونه شائبه شرک را از دل می شوید، و هر گونه تجسم و تشبیه را از فکر می زداید .

باید به سراغ سخنان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و خطبه های نهج البلاغه علی (علیه السلام ) و دعاهای پر مغز امام سجاد (علیه السلام ) در صحیفه سجادیه رفت، و در پرتو توصیفهای این بندگان خدا، خدا را شناخت .

امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) در یکجا می فرماید: لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته، فهو الذی تشهد له اعلام الوجود، علی اقرار قلب ذی الجحود، تعالی الله عما یقوله المشبهون به و الجاحدون له علوا کبیرا:

نه عقول را بر کنه صفات خویش آگاه ساخته، و نه آنها را از معرفت و شناختش باز داشته، او است که نشانه های عالم هستی دلهای منکران را بر اقرار

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 177@@@

به وجودش واداشته، و برتر و بالاتر است از گفتار کسانی که او را به مخلوقاتش تشبیه می کنند، یا راه انکارش را می پویند . ** نهج البلاغه خطبه 49 . ***

در جای دیگر در توصیف پروردگار چنین می گوید:

لا تناله الاوهام فتقدره، و لا تتوهمه الفطن فتصوره، و لا تدرکه الحواس ‍ فتحسه، و لا تلمسه الایدی فتمسه و لا یتغیر بحال، و لا یتبدل فی الاحوال، و لا تبلیه اللیالی و الایام، و لا یغیره الضیاء و الظلام، و لا یوصف بشی ء من الاجزاء و لا بالجوارح و الاعضاء، و لا بعرض من الاعراض، و لا بالغیریة و الابعاض، و لا یقال له حد و لا نهایة، و لا انقطاع و لا غایة :

دست اندیشه های بلند به دامن کبریائیش نرسد، تا در حد و نهایتی محدودش کند، و هوشمندان نتوانند نقش او را در خیال تصویر نمایند، حواس از درکش عاجز، و دستها از لمسش قاصرند، تغییر و گوناگونی در او راه ندارد، و گذشت زمان هیچگونه تبدیل و دگرگونی برای او به وجود نیاورد، آمد و شد شبها و روزها او را کهنه نسازد، و روشنائی و تاریکی تغییرش ندهد، او به اجزاء و جوارح و اعضاء، و به عوارض و ابعاض، به هیچکدام توصیف نگردد، حد و نهایتی برای او نیست، و انقطاع و انتهائی ندارد . ** نهج البلاغه خطبه 186 . ***

و در جای دیگر می فرماید و من قال فیم ؟ فقد ضمنه، و من قال علام ؟ فقد اخلی منه کائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم، مع کل شی ء لا بمقارنة و غیر کل شی ء لا بمزایله : و آن کس که بگوید خدا در کجا است ؟ وی را در ضمن چیزی تصور کرده، و هر کس بپرسد بر روی چه قرار دارد؟ جائی را از او خالی دانسته، همواره بوده است، و از چیزی به وجود نیامده، وجودی است که سابقه عدم بر او نیست و با همه چیز هست، اما نه اینکه قرین آن

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 178@@@

باشد و مغیر با همه چیز است اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد! ** نهج البلاغه خطبه 1 . ***

و امام علی بن الحسین سید الساجدین (علیه السلام ) در صحیفه سجادیه می گوید: الحمد لله الاول بلا اول کان قبله، و الاخر بلا آخر یکون بعده الذی قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین : ستایش مخصوص خدا است که هستی او مبدأ آفرینش است بی آنکه ذات ازلی او را ابتدائی باشد، و آخر در وجود است بی آنکه برای آن حقیقت ابدی آخر و انتهائی تصور شود، موجودی قبل از او و بعد از او نتواند بود، ذاتی است که دیده بینندگان از دیدنش قاصر، و فهم و اندیشه توصیف کنندگان از نعمت و وصفش ‍ عاجز است . ** صحیفه سجادیه دعا اول . ***

آری شناخت خدا را از مکتب بزرگ این عباد الله الصالحین باید فرا گرفت و در این مدرسه درس خداشناسی خواند .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 179@@@