تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد17
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

منافقان و ضعیف الایمانها در صحنه احزاب

گفتیم کوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگی در این امتحان بزرگ

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 225@@@

درگیر شدند، روشن است در اینگونه موارد بحرانی مردمی که در شرائط عادی ظاهرا در یک صف قرار دارند به صفوف مختلفی تقسیم می شوند، در اینجا نیز مسلمانان به گروههای مختلفی تقسیم شدند: جمعی مؤمنان راستین بودند، گروهی خواص مؤمنان، جمعی افراد ضعیف الایمان، جمعی منافق، جمعی منافق لجوج و سرسخت گروهی در فکر خانه و زندگی خویشتن و در فکر فرار بودند جمعی سعی داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهی تلاش می کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند.

خلاصه هر کس اسرار باطنی خویش را در این رستاخیز عجیب و یوم البروز آشکار ساخت .

در آیات گذشته از جمعیت مسلمانان ضعیف الایمان و وسوسه ها و گمانهای بدی که با آن دست به گریبان بودند سخن در میان بود، و در نخستین آیات مورد بحث گفتگوی منافقان و بیماردلان منعکس شده است .

می فرماید: ((به خاطر بیاورید هنگامی را که منافقان و آنها که دلی بیمار داشتند می گفتند: خدا و پیامبرش چیزی جز وعدههای دروغین به ما نداده اند))! (اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا).

در تاریخ جنگ احزاب چنین آمده است که در اثنای حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشی از خندق بودند روزی به قطعه سنگ سخت و بزرگی برخورد کردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمی کرد، خبر به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دادند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) شخصا وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگی را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتی از آن متلاشی شد و برقی از آن جستن کرد، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تکبیر پیروزی گفت، مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند.

بار دوم ضربه شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگری در هم

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 226@@@

شکست و برقی از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند.

سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشی شد، حضرت (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:

((در میان برق اول سرزمین حیره و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز می شوند!، و در برق دوم قصرهای سرخفام ((شام و روم )) نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهای ((صنعا و یمن )) را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آنها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما ای مسلمانان !

منافقان نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند چه سخنان عجیبی ؟ و چه حرفهای باطل و بی اساسی ؟ او از مدینه دارد سرزمین حیره و مدائن کسری را می بیند، و خبر فتح آن را به شما می دهد، در حالی که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعی به خود گرفته اید) و حتی نمی توانید به بیت الحذر بروید (چه خیال باطل و پندار خامی ؟!).

آیه فوق نازل شد و گفت که این منافقان و بیماردلان می گویند خدا و پیغمبرش جز فریب و دروغ وعدهای به ما نداده است، (آنها از قدرت بی پایان پروردگار بیخبرند.**کامل ابن اثیر جلد 2 صفحه 179 در سیره ابن هاشم همین جریان با مختصر تفاوتی آمده و آن اینکه پیامبر فرمود: در برق اول فتح یمن را دیدم و در برق دوم فتح شام و مغرب و در برق سوم پیروزی بر شرق(سرزمین ایران) را مشاهده کردم با این ترتیب تاریخ فتح این سه منطقه هماهنگ است***

و راستی در آن روز چنین اخبار و بشارتی جز در نظر مؤمنان آگاه فریب

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 227@@@

و غروری بیش نبود، اما دیده ملکوتی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) در لابلای جرقه های آتشینی که از برخورد کلنگهائی که برای حفر خندق بر زمین کوبیده میشد جستن می کرده می توانست گشوده شدن درهای قصرهای پادشاهان ایران و روم و یمن را ببیند، و به امت جان بر کفش ‍ بشارت دهد، و از اسرار آینده پرده بردارد.

شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از الذین فی قلوبهم مرض همان منافقان است، و ذکر این جمله در واقع توضیحی است برای کلمه ((منافقین )) که قبل از آن آمده است، و چه بیماری بدتر از بیماری نفاق ؟! چرا که انسان سالم و دارای فطرت الهی یک چهره بیشتر ندارد، انسانهای دو چهره و چند چهره بیمارانی هستند که دائما در اضطراب و تضاد و تناقض ‍ گرفتارند

شاهد این سخن چیزی است که در آغاز سوره بقره آمده است که در توصیف منافقین می گوید فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا: ((در دلهای آنها یکنوع بیماری است و خدا (به خاطر اعمالشان ) بر بیماری آنها می افزاید))! (بقره آیه 10).

در آیه بعد به شرح حال گروه خطرناکی از همین منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت و آلودگی بیشتری داشتند پرداخته می گوید: ((و نیز به خاطر بیاورید هنگامی را که گروهی از آنها گفتند ای مردم یثرب ! (مدینه ) اینجا جای توقف شما نیست، به خانه های خود بازگردید)) (و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا).

خلاصه در برابر این انبوه دشمن کاری از شما ساخته نیست خود را از معرکه بیرون کشیده و خویشتن را به هلاکت و زن و فرزندتان را به دست اسارت نسپارید.

و به این ترتیب می خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 228@@@

از یکسو.

از سوی دیگر ((گروهی از همین منافقین )) که در مدینه خانه داشتند از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) اجازه می خواستند که باز گردند و برای بازگشت خود عذرتراشی می کردند از جمله می گفتند: خانه های ما دیوار و در و پیکر درستی ندارد، در حالی که چنین نبود، آنها فقط می خواستند صحنه را خالی کرده فرار کنند)) (و یستاذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا).

واژه ((عوره )) در اصل از ماده ((عار)) است، و به چیزی گفته می شود که آشکار ساختنش موجب عار باشد، به شکافهائی که در لباس یا دیوار خانه ظاهر می شود، و همچنین به نقاط آسیب پذیر مرزها، و آنچه انسان از آن بیم و وحشت دارد نیز ((عوره )) گفته می شود، در اینجا منظور خانه هائی است که در و دیوار مطمئنی ندارد و بیم حمله دشمن به آن می رود.

((منافقان )) با مطرح ساختن این عذرها می خواستند میدان جنگ را ترک کرده و به خانه های خود پناه برند.

در روایتی آمده است که طایفه ((بنی حارثه )) کسی را خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرستادند و گفتند خانه های ما بدون حفاظ است و هیچیک از خانه های انصار همچون خانه های ما نیست، و میان ما و طایفه ((غطفان )) که از شرق مدینه هجوم آورده اند حایل و مانعی وجود ندارد، اجازه فرما به خانه های خود باز گردیم و از زنان و فرزندانمان دفاع کنیم، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنها اجازه داد.

این موضوع به گوش ((سعد بن معاذ))، بزرگ انصار رسید، به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) عرض کرد به آنها اجازه نفرما، به خدا سوگند تاکنون هر مشکلی برای ما پیش آمده این گروه همین بهانه را پیش ‍ کشیده اند، اینها دروغ می گویند،

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 229@@@

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور داد باز گردند.

((یثرب )) نام قدیمی مدینه است، پیش از آنکه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنجا هجرت کند، بعد از آن کمکم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان ((مدینه )) بود.

این شهر نامهای متعددی دارد، سید مرتضی (رحمة الله علیه ) علاوه بر این دو نام (یثرب و مدینه ) یازده نام دیگر برای این شهر ذکر کرده از جمله ((طیبه )) و ((طابه )) و ((سکینه )) و ((محبوبه )) و ((مرحومه )) و ((قاصمه )) است (بعضی یثرب را نام زمین این شهر می نامند).**مجمع البیان جلد 8 صفحه 346***

در پاره ای از روایات آمده است که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: ((این شهر را یثرب ننامید)) شاید به این جهت که یثرب در اصل از ماده ((ثرب )) (بر وزن حرب ) به معنی ملامت کردن است، و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نامی را برای این شهر پر برکت نمی پسندید.

به هر حال اینکه منافقان اهل مدینه را با عنوان یا اهل یثرب خطاب کردند بی دلیل نیست، شاید به خاطر این بوده که می دانستند پیامبر از این نام متنفر است، و یا می خواستند عدم رسمیت اسلام و عنوان ((مدینة الرسول )) را اعلام دارند، و یا آنها را به دوران جاهلیت توجه دهند!.

آیه بعد به سستی ایمان این گروه اشاره کرده می گوید: ((آنها در اظهار اسلام آنقدر سست و ضعیفند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه وارد آن شوند، و این شهر را اشغال نظامی کنند و به آنها پیشنهاد نمایند که به سوی آئین شرک و کفر باز گردید به سرعت می پذیرند، و جز مدت کمی برای انتخاب این راه درنگ نخواهند کرد))! (و لو دخلت علیهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 230@@@

لاتوها و ما تلبثوا بها الا یسیرا).

پیدا است مردمی که این چنین ضعیف و بی پاشنه اند نه آماده پیکار با دشمنند و نه پذیرای شهادت در راه خدا، به سرعت تسلیم می شوند و تغییر مسیر می دهند.

بنابر این منظور از کلمه ((فتنه )) در اینجا همان شرک و کفر است (همانگونه که در آیات دیگر قرآن از قبیل آیه 193 سوره بقره آمده است ).

ولی بعضی از مفسران احتمال داده اند که مراد از ((فتنه )) در اینجا جنگ بر ضد مسلمانان است که اگر به این گروه منافق پیشنهاد شود به زودی این دعوت را اجابت کرده و با فتنه جویان همکاری می کنند!

اما این تفسیر با ظاهر جمله و لو دخلت علیهم من اقطارها (اگر از اطراف بر مدینه هجوم آورند...) سازگار نیست، و شاید به همین دلیل اکثر مفسران همان معنی اول را انتخاب کرده اند.

سپس قرآن، این گروه منافق را به محاکمه می کشد و می گوید: ((آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند، و بر سر عهد خود در دفاع از توحید و اسلام و پیامبر بایستند، مگر آنها نمی دانند که عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت )) و آنها در برابر آن مسئولند (و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لا یولون الادبار و کان عهد الله مسئولا)

بعضی گفته اند: منظور از این عهد و پیمان همان تعهدی است که طایفه ((بنی حارثه )) در روز جنگ احد با خدا و پیامبر کردند در آن هنگام که تصمیم به مراجعت از میدان گرفتند و بعد پشیمان شدند، عهد بستند که دیگر هرگز گرد این امور نروند، اما همانها در میدان جنگ احزاب باز به فکر پیمان شکنی افتادند.**(تفسیر قرطبی) و (تفسیر فی ظلال) ذیل آیات مورد بحث***

بعضی نیز آن را اشاره به عهدی می دانند که در جنگ بدر و یا در عقبه قبل

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 231@@@

از هجرت پیامبر با آن حضرت بستند.**(آلوسی) در روح البیان این قول را نقل کرده است***

ولی به نظر می رسد که آیه فوق مفهوم وسیع و گستردهای دارد که هم این عهد و پیمانها و هم سایر عهد و پیمانهای آنها را شامل می شود.

اصولا هر کسی ایمان می آورد و با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بیعت می کند این عهد را با او بسته که از اسلام و قرآن تا سر حد جان دفاع کند.

تکیه بر عهد و پیمان در اینجا به خاطر این است که حتی عرب جاهلی به مساله عهد و پیمان احترام می گذاشت، چگونه ممکن است کسی بعد از ادعای اسلام، پیمان خود را زیر پا بگذارد؟

بعد از آنکه خداوند نیت منافقان را افشاء کرد که منظورشان حفظ خانه هایشان نیست، بلکه فرار از صحنه جنگ است، با دو دلیل به آنها پاسخ می گوید.

نخست به پیامبر می فرماید: ((بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودی به حال شما نخواهد داشت و بیش از چند روزی از زندگی دنیا بهره نخواهید گرفت )) (قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لا تمتعون الا قلیلا).

گیرم موفق به فرار شدید، از دو حال خارج نیست، یا اجلتان سر آمده و مرگ حتمی شما فرا رسیده است، هر جا باشید مرگ گریبان شما را می گیرد حتی در خانه ها و در کنار زن و فرزندانتان، و حادثه ای از درون یا از برون به زندگی شما پایان می دهد، و اگر اجل شما فرا نرسیده باشد چهار روزی در این دنیا زندگی تواءم با ذلت و خفت خواهید داشت، و اسیر چنگال دشمنان و سپس عذاب الهی خواهید شد.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 232@@@

در حقیقت این بیان شبیه همان چیزی است که در جنگ احد، خطاب به گروه دیگری از منافقان سست عنصر نازل گردید: قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم : ((بگو حتی اگر در خانه هایتان باشید، آنها که مقدر شده است کشته شوند به سراغشان در بسترهایشان می آیند و آنها را از دم شمشیر می گذرانند))! (آل عمران - 153).

دیگر اینکه مگر نمی دانید تمام سرنوشت شما به دست خدا است، و هرگز نمی توانید از حوزه قدرت و مشیت او فرار کنید.

((ای پیامبر! به آنها بگو چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد))؟! (قل من ذا الذی یعصمکم من الله ان اراد بکم سوء او اراد بکم رحمة ).

آری ((آنها غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری نخواهند یافت )) (و لا یجدون لهم من دون الله ولیا و لا نصیرا).

بنابر این اکنون که همه مقدرات شما به دست او است فرمان او را در زمینه جهاد که مایه عزت و سربلندی در دنیا و در پیشگاه خدا است به جان بپذیرید، و حتی اگر شهادت در این راه به سراغ شما آید با آغوش باز از آن استقبال کنید.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 233@@@