نخست با ستاره پرستان روبرو شد و در برابر گروهی که در برابر ستاره ((زهره )) که بلافاصله بعد از غروب آفتاب در افق مغرب می درخشد به تعظیم و پرستش مشغول می شدند قرار گرفت .
ابراهیم یا از روی تعجب و استفهام انکاری، و یا به عنوان هماهنگی با طرف مقابل، به عنوان مقدمه برای اثبات اشتباهشان، صدا زد ((این خدای من است ))؟!
اما هنگامی که غروب کرد، گفت : من غروب کنندگان را دوست ندارم .
و هنگامی که ((ماه )) سینه افق را شکافت و ماه پرستان مراسم نیایش را شروع کردند، با آنها هم صدا شده، گفت : این خدای من است ؟
اما آن هم که افول کرد گفت : اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند از گمراهان خواهم بود.
((خورشید)) پرده های تاریک شب را شکافت، و شعاع طلائی خود را بر کوه و صحرا پاشید، آفتاب پرستان به نیایش برخاستند، ابراهیم گفت : ((این خدای من است ؟، این از همه بزرگتر است )).
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 400@@@
اما هنگامی که غروب کرد، صدا زد ای قوم من از شریکهائی که شما برای خدا می سازید بیزارم !
اینها همه افول و غروب دارند.
اینها همه دستخوش تغییر و اسیر دست قوانین آفرینش اند، و هرگز از خود اراده و اختیاری ندارند، تا چه رسد به اینکه خالق و گرداننده این جهان باشند.
من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود به او خالص و ثابت قدمم و هرگز از مشرکان نخواهم بود (سوره انعام آیه 75 تا 79).
ابراهیم این مرحله از مبارزه خود را با بت پرستان، به عالیترین صورتی پشت سر گذاشت، و توانست عده ای را بیدار و حداقل عده دیگری را در شک و تردید فرو برد.
چیزی نگذشت این زمزمه در آن منطقه پیچید، این جوان کیست که با این منطق گویا و بیان رسا در دلهای توده مردم راه باز می کند؟!