تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد10
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آیا در خدا شک است ؟

نخستین آیه مورد بحث تایید و تکمیلی است برای بحث شکرگزاری و کفران که در آیه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنی از زبان موسی بن عمران نقل شده است، می فرماید: ((موسی به بنی اسرائیل یادآور شد که اگر شما و تمام مردم روی زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید) هیچ زیانی به او نمی رسانید چرا که او بی نیاز و ستوده است )) (و قال موسی ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید).**روشن است که جزای جمله شرطیه (ان تکفروا) محذوف است و جمله (ان الله لغنی حمید) دلالت بر آن می کند و در تقدیر چنین بوده است ان تکفروا...لاتضروا الله شیئا...***

در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه افزونی نعمت شما و تکامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بی نیاز است که اگر تمام کائنات کافر گردند، بر دامان کبریائی او گردی نمی نشیند، چرا که او از همگان بی نیاز است، و حتی احتیاج به تشکر و ستایش ندارد چرا که او ذاتا ستوده (حمید) است .

اگر او نیازی در ذات پاکش راه داشت، واجب الوجود نبود، و بنابراین مفهوم غنی بودن او آن است که همه کمالات در او جمع است، و کسی که چنین است ذاتا ستوده است زیرا معنی ((حمید)) چیزی جز این نیست که کسی شایسته ((حمد)) باشد.
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 286@@@
سپس به سرنوشت گروههائی از اقوام گذشته در طی چندین آیه میپردازد، همانها که در برابر نعمتهای الهی راه کفران را پیش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهی به مخالفت و کفر برخاستند و منطق آنان و سرانجام کار آنها را شرح می دهد تا تاکیدی باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد، می فرماید: ((آیا خبر کسانی که قبل از شما بودند به شما نرسیده ))؟ (الم یاتکم نبؤا الذین من قبلکم ).

این جمله ممکن است دنباله گفتار موسی بوده باشد که در آیه قبل آمده، و ممکن است بیان مستقلی از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتیجه تفاوت چندانی ندارد، سپس اضافه می کند ((اقوامی همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها که بعد از آنان بودند)) (قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم ).

((همانها که جز خدا آنانرا نمیشناسد و از اخبار آنها کسی غیر او آگاه نیست )) (لا یعلمهم الا الله ).**چمله لایعلمهم الا الله ممکن است معطوف بر جمله قبل باشد و او محذوف شده باشد و ممکن است شبیه جمله وصفیه باشد برای جمله قبل***

بدون شک قسمتی از اخبار قوم نوح و عاد و ثمود و همچنین اقوامی که بعد از آنها بودند به ما رسیده ولی مسلما قسمت بیشتری به ما نرسیده که تنها خدا از آنها آگاه است، آنقدر اسرار و خصوصیات و جزئیات در تواریخ اقوام گذشته وجود داشته که شاید آنچه به ما رسیده در برابر آنچه نرسیده بسیار کم و ناچیز باشد.

سپس به عنوان توضیحی در زمینه سرگذشت آنها می گوید: ((پیامبرانشان با دلائل روشن به سوی آنها آمدند ولی آنها از سر تعجب و انکار دست بر دهان گذاشتند و گفتند ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده اید کافریم )) (جائتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به )
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 287@@@
چرا که ((ما در باره آنچه شما ما را به سوی آن دعوت می کنید، شک و تردید داریم )) و با این شک و تردید چگونه امکان دارد، دعوت شما را بپذیریم ! (و انا لفی شک مما تدعوننا الیه مریب ).

در اینجا این سؤال پیش می آید که آنها نخست ابراز کفر و بیایمانی نسبت به پیامبران کردند، ولی به دنبال آن، اظهار داشتند که ما در شکیم و با کلمه مریب نیز آنرا تکمیل نمودند این دو چگونه با هم سازگار است ؟

پاسخ این است که بیان تردید در حقیقت علتی است برای عدم ایمان زیرا ایمان آوردن نیاز به یقین دارد، و شک مانع آن است .

از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در آیه بعد بلافاصله با دلیل روشنی که در عبارت کوتاهی آمده شک آنها را نفی می کند و چنین می گوید:

((پیامبرانشان به آنان گفتند آیا در وجود خدائی که آفریننده آسمانها و زمین است شکی است ))؟! (قالت رسلهم ا فی الله شک فاطر السماوات و الارض )

((فاطر)) گر چه در اصل به معنی شکافنده است، ولی در اینجا کنایه از ((آفریننده )) می باشد، آفریننده ای که با برنامه حساب شده اش چیزی را می آفریند و سپس آنرا حفظ و نگهداری می کند، گوئی ظلمت عدم با نور هستی به برکت وجودش از هم شکافته می شود، همانگونه که سپیده صبح پرده تاریک شب را میدرد، و همانگونه که شکوفه خرما غلافش را از هم میشکافد و خوشه نخل از آن سر بر می آورد (و لذا عرب به آن ((فطر)) (بر وزن شتر) می گوید).

این احتمال نیز وجود دارد که ((فاطر)) اشاره به شکافتن توده ابتدائی ماده جهان باشد که در علوم روز می خوانیم که مجموع ماده عالم یک واحد به هم پیوسته بود سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت .
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 288@@@
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر برای اثبات وجود و صفات خدا تکیه بر نظام عالم هستی و آفرینش آسمانها و زمین می کند، و می دانیم در مساله خداشناسی هیچ دلیلی زنده تر و روشنتر از آن نیست .

چرا که این نظام شگرف، هر گوشه ای از آن مملو از اسراری است که به زبان حال فریاد میزند: جز یک قادر حکیم و عالم مطلق، قدرت چنین طراحی ندارد، و به همین دلیل هر قدر علم و دانش بشر پیشرفت بیشتری می کند، دلائل بیشتری از این نظام آشکار می گردد که ما را به خدا هر لحظه نزدیکتر می سازد.

راستی قرآن چه شگفتیها دارد؟ تمام بحث خداشناسی و توحید را در همین یک جمله که به صورت استفهام انکاری ذکر شده اشاره کرده است افی الله شک فاطر السماوات و الارض جمله ای که برای تجزیه و تحلیل و بحث گسترده اش، هزاران کتاب کافی نیست .

قابل توجه اینکه مطالعه اسرار هستی و نظام آفرینش، تنها ما را به اصل وجود خدا هدایت نمی کند بلکه صفات او مانند علم و قدرت و حکمت و ازلیت و ابدیت او، از این مطالعه نیز روشن می شود.

سپس به پاسخ دومین ایراد منکران می پردازد که ایراد به مساله رسالت پیامبران است (زیرا آنها هم در اصل خداشناسی تردید داشتند و هم در دعوت پیامبر) و می فرماید: این مسلم است که آفریدگار دانا و حکیم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمی کند، بلکه از شما با فرستادن پیامبران دعوت می کند تا از گناه و آلودگیها پاکتان سازد و گناهانتان را ببخشند (یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم ).**در اینکه (من) در جمله (لیغفر لکم من ذنوبکم) به چه معنی است در میان مفسران گفتگو است بعضی آن را به معنی (تبعیض) گرفته اند یعنی قسمتی از گناهان شمارا می آمرزد ولی این احتمال با توجه به اینکه ایمان آوردن باعث غفران همه گناهان می شود بسیار بعید است(الاسلام یجب عماقبله) یعضی احتمال داده اند که (من) به معنی بدلیت است که مطابق آن معنی چنین جمله چنین است خداوند از شما دعوت می کند تا گناهنتان را به عوض ایمان آوردن بخشید بعضی نیز گفته اند (من) در اینجا زاءده برای تاکید است یعنی خداوند شما را دعوت به سوی ایمان می کند تا همه گناهانتان را ببخشد این تفسیر از همه صحیحتر به نظر می رسد***
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 289@@@
و علاوه بر این ((شما را تا زمان معینی نگهدارد)) تا راه تکامل خویش را بپیمائید و حد اکثر بهره لازم را از این زندگی ببرید (و یؤخرکم الی اجل مسمی ).

در حقیقت دعوت پیامبران برای دو هدف بوده، یکی آمرزش گناهان و به تعبیر دیگر پاکسازی روح و جسم و محیط زندگی بشر، و دیگر ادامه حیات تا زمان مقرر که این دو در واقع علت و معلول یکدیگرند، چه اینکه جامعه ای می تواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.

در طول تاریخ جوامع بسیاری بوده اند که بر اثر ظلم و ستم و هوسبازی و انواع گناهان به اصطلاح جوانمرگ شدند، و به تعبیر قرآن به ((اجل مسمی )) نرسیدند.

در حدیث جامع و جالبی نیز از امام صادق (علیهالسلام ) می خوانیم من یموت بالذنوب اکثر مما یموت بالاجال، و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمال آنها که با گناه میمیرند بیش از آنها هستند که با اجل طبیعی از دنیا میروند و آنها که با نیکی زنده میمانند (و طول عمر مییابند) بیش از آنها هستند که به عمر معمولی باقی می مانند)).**سفینة البحار جلد اول صفحه 488***

و نیز از امام صادق (علیهالسلام ) نقل شده ان الرجل یذنب الذنب فیحرم صلوة اللیل و ان العمل السیی ء اسرع فی صاحبه من السکین فی اللحم : ((گاهی انسان گناه
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 290@@@
می کند و از اعمال نیکی همچون نماز شب باز میماند (بدانید) کار بد در فنای انسان از کارد در گوشت سریعتر اثر می کند.**همان***

ضمنا از این آیه به خوبی استفاده می شود که ایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های آنها جلو ((اجل معلق )) را می گیرد و حیات انسان را تا ((اجل مسمی )) ادامه می دهد (چون می دانیم انسان دارای دو گونه اجل است یکی سر رسید نهائی عمر یعنی همان مدتی که آخرین توانائی بدن برای حیات است، و دیگر اجل معلق یعنی پایان یافتن عمر انسان بر اثر عوامل و موانعی در نیمه راه، و این غالبا بر اثر اعمال بیرویه خود او و آلودگی به انواع گناهان است که در این زمینه در ذیل آیه 2 سوره انعام بحث کرده ایم ).

ولی با اینهمه باز کفار لجوج این دعوت حیاتبخش که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانی که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن میبارید، به پیامبران خود چنین پاسخ گفتند: ((شما جز بشری مثل ما نیستید))!

(قالوا ان انتم الا بشر مثلنا).

به علاوه ((شما میخواهید ما را از آنچه نیاکان ما می پرستیدند باز دارید))

(تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا).

از همه اینها گذشته ((شما دلیل روشنی برای ما بیاورید)) (فاتونا بسلطان مبین ).

ولی بارها گفته ایم (و قرآن هم با صراحت بیان کرده ) که بشر بودن پیامبران نه تنها مانع نبوت آنها نبوده بلکه کامل کننده نبوت آنها است، و آنها که این موضوع را دلیلی بر انکار رسالت انبیاء میگرفتند هدفشان بیشتر بهانه جوئی بود.

همچنین تکیه بر راه و رسم نیاکان با توجه به این حقیقت که معمولا دانش
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 291@@@
آیندگان بیش از گذشتگان است، چیزی جز یک تعصب کور و خرافه بیارزش نمیتواند باشد.

و از اینجا روشن می شود اینکه تقاضا داشتند دلیل روشنی اقامه بشود به خاطر این نبوده که پیامبران فاقد آن بوده اند، بلکه کرارا در آیات قرآن می خوانیم که بهانه جویان دلائل روشن و سلطان مبین را انکار می کردند، و هر زمان پیشنهاد معجزه و دلیل تازه ای مینمودند تا راه فراری برای خود پیدا کنند.

به هر حال در آیات آینده می خوانیم که پیامبران چگونه پاسخ آنها را دادند.
@@تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 292@@@