تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد4
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تثلیث بزرگترین انحراف مسیحیت

در میان انحرافاتی که جهان مسیحیت بان گرفتار شده هیچیک بدتر از انحراف تثلیث نیست، زیرا آنها با صراحت می گویند: خداوند سه گانه است و نیز با صراحت می گویند در عین حال یگانه است!، یعنی هم وحدت را حقیقی می دانند و هم سه گانگی را واقعی می شمرند، و این موضوع مشکل بزرگی برای پژوهشگران مسیحی بوجود آورده است.

اگر حاضر بودند یگانگی خدا را ((مجازی)) بدانند و تثلیث را ((حقیقی)) مطلبی بود، و اگر حاضر بودند تثلیث را ((مجازی)) و توحید را ((حقیقی)) بدانند باز هم مساله، ساده بود، ولی عجیب این است که هر دو را حقیقی و

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 225@@@

واقعی میدانند! و اگر می بینیم در پاره ای از نوشته های تبلیغاتی اخیر که به دست افراد غیر مطلع داده می شود، دم از سه گانگی مجازی می زنند، سخن ریاکارانه ای است که بهیچوجه با منابع اصلی مسیحیت و اعتقاد واقعی دانشمندان آنها نمی سازند.

اینجا است که مسیحیان خود را با یک مطلب غیر معقول مواجه می بینند، زیرا معادله ((3 مساوی 1)) را هیچ کودک دبستانی هم نمی تواند بپذیرد، به همین دلیل معمولا می گویند این مساله را نباید با مقیاس عقل پذیرفت بلکه با مقیاس تعبد و دل! باید پذیرفته شود، و از اینجا است که مساله بیگانگی ((مذهب)) از منطق عقل شروع می شود و مسیحیت را به این وادی خطرناک می کشاند که مذهب جنبه عقلانی ندارد بلکه صرفا جنبه قلبی و تعبدی دارد و نیز از اینجا است که بیگانگی علم و مذهب و تضاد این دو با هم از نظر منطق مسیحیت کنونی آشکار میشود زیرا علم می گوید: عدد 3 هرگز مساوی با یک نیست اما مسیحیت کنونی میگوید هست!

در مورد این عقیده به چند نکته باید توجه کرد:

1 - در هیچیک از اناجیل کنونی اشاره ای به مساله تثلیث نشده است به همین دلیل محققان مسیحی عقیده دارند که سرچشمه تثلیث در اناجیل، مخفی و ناپیدا است مسترهاکس آمریکائی میگوید: ((ولی مسئله تثلیث در عهد عتیق و عهد جدید مخفی و غیر واضح است)) (قاموس مقدس صفحه 345 طبع بیروت).

و همانطور که بعضی از مورخان نوشته اند، مساله تثلیث از حدود قرن سوم به بعد در میان مسیحیان آشکار گشت و این بدعتی بود که بر اثر غلو از یک سو و آمیزش مسیحیان با اقوام دیگر از سوی دیگر، در مسیحیت واقعی وارد شد، بعضی احتمال می دهند که اصولا ((تثلیث نصاری)) از ثالوث هندی (سه گانه پرستی هندوها) گرفته شده است.**به دائر المعارف قرن بیستم (فرید وجدی) ماده ثالوث مراجعه نمائید _ خدایان سه گانه هندی: برهما _ فیشنو، و (سیفا) بودند.***

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 226@@@

2 - تثلیث مخصوصا به صورت تثلیث در وحدت (سه گانگی در عین یگانگی) مطلبی است کاملا نامعقول و بر خلاف بداهت عقل، و می دانیم که مذهب هرگز نمی تواند از عقل و علم جدا شود، علم حقیقی با مذهب واقعی، همیشه هماهنگ است و دوش بدوش یکدیگر سیر می کنند، این سخن که مذهب را باید تعبدا پذیرفت، سخن بسیار نادرستی است، زیرا اگر در قبول اصول یک مذهب، عقل کنار برود و مساله ((تعبد کور و کر)) پیش بیاید، هیچ تفاوتی میان مذاهب باقی نخواهد ماند، در این موقع چه دلیلی دارد که انسان خداپرست باشد نه بت پرست! و چه دلیلی دارد که مسیحیان روی مذهب خود تبلیغ کنند نه مذاهب دیگر ، بنا بر این امتیازاتی که آنها برای مسیحیت فکر می کنند و اصرار دارند مردم را به سوی آن بکشانند خود دلیلی است بر اینکه مذهب را باید با منطق عقل شناخت، و این درست بر خلاف ادعائی است که آنها در مساله تثلیث دارند یعنی ((مذهب)) را از ((عقل)) جدا می کنند.

به هر حال هیچ سخنی برای درهم کوبیدن بنیان مذهب بدتر از این سخن نیست که بگوئیم مذهب جنبه عقلانی و منطقی ندارد بلکه جنبه تعبدی دارد!

3 - دلائل متعددی که در بحث توحید برای یگانگی ذات خدا آورده شده است هر گونه دوگانگی و سه گانگی و تعدد را از او نفی می کند، خداوند یک وجود بی نهایت از تمام جهات است، ازلی، ابدی و نامحدود از نظر علم و قدرت و توانائی است و می دانیم که در بی نهایت، تعدد و دوگانگی تصور نمی شود، زیرا اگر دو بی نهایت فرض کنیم هر دو متناهی و محدود می شوند چون وجود اول فاقد قدرت و توانائی و هستی وجود دوم است، و همچنین وجود دوم فاقد وجود اول و امتیازات او است، بنابراین هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم، به عبارت روشنتر اگر دو ((بی نهایت)) از تمام جهات فرض ‍ کنیم، حتما ((بی نهایت اول)) بمرز ((بی نهایت دوم)) که میرسد تمام می گردد، و بی نهایت دوم که بمرز بی نهایت اول میرسد، آن هم تمام می گردد، بنابراین

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 227@@@

هر دو محدود هستند و متناهی.

نتیجه اینکه: ذات خداوند که یک وجود غیر متناهی است هرگز نمی تواند تعدد داشته باشد.

همچنین اگر معتقد باشیم ذات خدا مرکب از ((سه اقنوم)) (سه اصل یا سه ذات) است لازم میآید که هر سه محدود باشند، نه نامحدود و نامتناهی.

به علاوه هر ((مرکبی)) نیازمند به ((اجزای)) خویش است، و وجودش معلول وجود آنها است و لازمه ترکیب در ذات خدا این است که او نیازمند و معلول باشد در حالی که میدانیم او بینیاز است و علت نخستین عالم هستی است.

4 - از همه اینها گذشته چگونه ممکن است، ذات خدا در قالب انسانی آشکار شود و نیاز به جسم و مکان و غذا و لباس و مانند آن پیدا کند؟

محدود ساختن خدای ازلی و ابدی در جسم یک انسان، و قرار دادن او در جنین مادر، از بدترین تهمتهائی است که ممکن است بذات مقدس ‍ او بسته شود، همچنین نسبت دادن فرزند به خدا که مستلزم عوارض ‍ مختلف جسمانی است یک نسبت غیر منطقی و کاملا نامعقول محسوب می شود، بدلیل اینکه هر کس در محیط مسیحیت پرورش ‍ نیافته و از آغاز طفولیت با این تعلیمات موهوم و غلط خو نگرفته است از شنیدن این تعبیرات که بر خلاف الهام فطرت و عقل است مشمئز میشود، و اگر خود مسیحیان از تعبیراتی مانند ((خدای پدر)) و ((خدای پسر)) ناراحت نمی شوند بخاطر آن است که از طفولیت با این مفاهیم غلط انس گرفته اند!.

5 - اخیرا دیده میشود که جمعی از مبلغان مسیحی برای اغفال افراد کم اطلاع در مورد مساله تثلیث، متشبث به مثالهای سفسطه آمیزی شده اند، از جمله اینکه: وحدت در تثلیث (یگانگی در عین سه گانگی) را میتوان تشبیه به ((جرم خورشید)) و ((نور)) و ((حرارت)) آن کرد که سه چیز هستند و در عین

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 228@@@

حال یک حقیقتند، و یا تشبیه به موجودی کرد که عکس آن در سه آینه بیفتد با اینکه یک موجود بیشتر نیست، سه موجود به نظر میرسد! و یا آنرا تشبیه بمثلثی می کنند که از بیرون سه زاویه دارد و اما اگر زوایا را از درون امتداد دهیم بیک نقطه می رسند.

با کمی دقت روشن می شود که این مثالها ارتباطی با مساله مورد بحث ندارد، زیرا ((جرم خورشید)) مسلما با ((نور آن)) دو تا است، و ((نور)) که امواج مافوق قرمز است با ((حرارت)) که امواج مادون قرمز است از نظر علمی کاملا تفاوت دارند، و اگر احیانا گفته شود این سه چیز یک واحد شخصی هستند مسامحه و مجازی بیش نیست.

و از آن روشنتر مثال ((جسم)) و ((آینه ها)) است زیرا عکسی که در آینه است چیزی جز انعکاس نور نیست، انعکاس نور مسلما غیر از خود جسم است بنابراین اتحاد حقیقی و شخصی در میان آنها وجود ندارد و این مطلبی است که هر کس که فیزیک کلاسهای اول دبیرستان را خوانده باشد میداند.

در مثال مثلث نیز مطلب همینطور است: زوایای مثلث قطعا متعددند، و امتداد منصف الزاویه ها و رسیدن به یک نقطه در داخل مثلث ربطی به زوایا ندارد.

شگفت انگیز اینکه بعضی از مسیحیان شرقی با الهام از ((وحدت وجود صوفیه))**منظور از وحدت وجود صوفیه همان وحدت موجود است که می گوید هستی یک واحد بیش نیست که در چهره های مختلف آشکار شده و آن واحد، خدا است!*** خواسته اند توحید در تثلیث را با منطق ((وحدت وجود)) تطبیق دهند، ولی ناگفته پیدا است که اگر کسی عقیده نادرست و انحرافی وحدت وجود را بپذیرد باید همه موجودات این عالم را جزئی از ذات خدا بداند بلکه عین او تصور کند در این موقع سه گانگی معنی ندارد، بلکه تمام موجودات از کوچک و بزرگ، جزء یا مظهری برای او می شوند، بنابراین تثلیث مسیحیت

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 229@@@

هیچگونه ارتباطی با وحدت وجود نمی تواند داشته باشد اگر چه در جای خود وحدت وجود صوفیه نیز ابطال شده است.

6 - گاهی بعضی از مسیحیان می گویند اگر ما مسیح (علیه السلام) را ابن الله می گوئیم درست مانند آن است که شما به امام حسین (علیه السلام) ثار الله و ابن ثاره (خون خدا و فرزند خون خدا) می گوئید و یا در پاره ای از روایات به علی (علیه السلام) یدالله اطلاق شده است.

ولی باید گفت: اولا این اشتباه بزرگی است که بعضی ثار را معنی به خون کرده اند، زیرا ثار هیچگاه در لغت عرب بمعنی خون نیامده است بلکه بمعنی ((خونبها)) است، (در لغت عرب بخون، ((دم)) اطلاق می شود) بنابراین ((ثارالله)) یعنی ای کسی که خونبهای تو متعلق به خدا است و او خونبهای تو را می گیرد، یعنی تو متعلق به یک خانواده نیستی که خونبهای تو را رئیس خانواده بگیرد، و نیز متعلق به یک قبیله نیستی که خونبهای ترا رئیس قبیله بگیرد تو متعلق به جهان انسانیت و بشریت می باشی، تو متعلق به عالم هستی و ذات پاک خدائی، بنابراین خونبهای تو را او باید بگیرد، و همچنین تو فرزند علی بن ابی طالب هستی که شهید راه خدا بود و خونبهای او را نیز خدا باید بگیرد.

ثانیا اگر در عبارتی در مورد مردان خدا تعبیر مثلا به یدالله شود قطعا یکنوع تشبیه و کنایه و مجاز است، ولی آیا هیچ مسیحی واقعی حاضر است ابن الله بودن مسیح را یکنوع مجاز و کنایه بداند مسلما چنین نیست زیرا منابع اصیل مسیحیت ابن را بعنوان فرزند حقیقی می شمرند و می گویند: این صفت مخصوص مسیح (علیه السلام) است نه غیر او، و اینکه در بعضی از نوشته های سطحی تبلیغاتی مسیحی دیده می شود که ابن الله را بصورت کنایه و تشبیه گرفته اند بیشتر جنبه عوام فریبی دارد، برای روشن شدن این مطلب عبارت زیر را که نویسنده کتاب قاموس ‍ مقدس در واژه خدا آورده با دقت توجه کنید: و لفظ پسر خدا یکی از القاب منجی و فادی ما است که بر شخص دیگر اطلاق نمی شود

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 230@@@

مگر در جائیکه که از قرائن معلوم شود که قصد از پسر حقیقی خدا نیست.**قاموس مقدس طبع بیروت صفحه 345.***