تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد4
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

گوشه دیگری از خلافکاریهای یهود

در این آیات به قسمتهای دیگری از خلافکاریهای بنی اسرائیل و کارشکنیها و عداوتها و دشمنیهای آنها با پیامبران خدا اشاره شده است.

در آیه نخست، به پیمان شکنی و کفر جمعی از آنها و قتل پیامبران بدست آنان اشاره کرده چنین می فرماید: ((ما آنها را به خاطر پیمان - شکنی، از رحمت خود دور ساختیم یا قسمتی از نعمتهای پاکیزه را بر آنان تحریم نمودیم.))

(فبما نقضهم میثاقهم...)**(فبما نقضهم) از نظر ادبی جارو مجرور است و باید عاملی داشته باشد، ممکن است عامل آن لعناهم محذوف و مقدر بوده باشد و یا جمله حرمنا علیهم... که در آیه 160 خواهد آمد، بنابراین آنچه در این وسط آمده حال جمله معترضه را دارد که در این گونه موارد بر زیبائی کلام می افزاید.***

آنها بدنبال این پیمان شکنی، آیات پروردگار را انکار کردند و راه مخالفت پیش گرفتند (و کفرهم بایات الله).

و به این نیز قناعت نکردند، بلکه دست به جنایت بزرگ دیگری که قتل و کشتن راهنمایان و هادیان راه حق یعنی پیامبران بوده باشد، زدند و بدون هیچ مجوزی آنها را از بین بردند.

(و قتلهم الانبیاء بغیر حق).

آنها بقدری در اعمال خلاف جسور و بی باک بودند که گفتار پیامبران را بباد استهزاء می گرفتند و صریحا به آنها می گفتند: ((بر دلهای ما پرده افکنده شده که مانع شنیدن و پذیرش دعوت شما است!))

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 198@@@

(و قولهم قلوبنا غلف).

در اینجا قرآن اضافه می کند ((آری دلهای آنها به کلی مهر شده و هیچگونه حقی در آن نفوذ نمی کند ولی عامل آن کفر و بی ایمانی، خود آنها هستند و به همین دلیل جز افراد کمی که خود را از این گونه لجاجتها بر کنار داشته اند ایمان نمی آورند.

(بل طبع الله علیها بکفر هم فلا یؤمنون الا قلیلا).

خلافکاریهای آنان منحصر به اینها نیست، آنها در راه کفر آنچنان سریع تاختند که به مریم پاکدامن، مادر پیامبر بزرگ خدا که بفرمان الهی بدون همسر باردار شده بود تهمت بزرگی زدند.

(و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتانا عظیما)

حتی آنها به کشتن پیامبران افتخار می کردند ((و می گفتند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشته ایم)).

(و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله).

و شاید تعبیر به رسول الله را در مورد مسیح از روی استهزاء و سخریه می گفتند.

در حالی که در این ادعای خود نیز کاذب بودند، ((آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه بدار آویختند، بلکه دیگری را که شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند)).

(و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم)

سپس قرآن می گوید: ((آنها که درباره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچ یک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از تخمین و گمان پیروی می کردند.))

(و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه مالهم به من علم الا اتباع الظن)

درباره اینکه آنها در مورد چه چیز اختلاف کردند در میان مفسران گفتگو

@@تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 199@@@

است احتمال دارد که این اختلاف مربوط به اصل موقعیت و مقام مسیح (علیه السلام) بوده که جمعی از مسیحیان او را فرزند خدا و بعضی به عکس همانند یهود او را اصلا پیامبر نمی دانستند و همگی در اشتباه بودند.

و نیز ممکن است اختلاف در چگونگی قتل او باشد که بعضی مدعی کشتن او بودند و بعضی می گفتند کشته نشده، و هیچیک به گفته خود اطمینان نداشتند.

یا اینکه مدعیان قتل مسیح (علیه السلام) به خاطر عدم آشنائی به او، در شک بودند که آنکس را که کشتند خود مسیح بوده یا دیگری به جای او.

آنگاه قرآن به عنوان تاکید مطلب می گوید: ((قطعا او را نکشتند بلکه خداوند او را بسوی خود برد و خداوند قادر و حکیم است.))

(و ما قتلوه یقینا بل رفعه الله الیه و کان الله عزیزا حکیما)