تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد2
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

محابه ابراهیم با طاغوت زمان !

به دنبال آیه قبل که از هدایت مومنان در پرتو ولایت و راهنمائی پروردگار و گمراهی کافران بر اثر پیروی از طاغوت سخن می گفت خداوند چند نمونه ذکر می کند که یکی از آنان نمونه روشنی است که در آیه مورد بحث آمده است، و آن ماجرای گفتگو و محاجه ابراهیم قهرمان بتشکن با جبار زمان خود ((نمرود)) است، می فرماید: ((آیا ندیدی (آگاهی نداری ) از کسی که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد)) (الم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه ).

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 288@@@

و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلی این محاجه می کند و می گوید: ((به خاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود)) و بر اثر کمی ظرفیت از باده کبر و غرور، سرمست شده بود (ان آتیه الله الملک ).

و چه بسیارند کسانی که در حال عادی، انسانهای معتدل، سر به راه، مومن و بیدارند اما هنگامی که به مال و مقام و نوایی برسند همه چیز را به دست فراموشی می سپارند، و مهمترین مقدسات را زیر پا می نهند.

و در ادامه می افزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (علیه السلام ) پرسید خدای تو کیست که به سوی او دعوت می کنی ؟ ابراهیم گفت : ((همان کسی است که زنده می کند و می میراند)) (اذ قال ابراهیم ربی الذی یحیی و یمیت ).

در حقیقت بزرگترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت .

ولی نمرود جبار راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم و اطرافیان خود گفت : ((من نیز زنده می کنم و می میرانم )) و قانون حیات و مرگ در دست من است (قال انا احیی و امیت ).

و برای اثبات این مدعای دروغین طبق روایت معروفی دست به حیله ای زد و دستور داد دو نفر زندانی را حاضر کردند و فرمان داد یکی را آزاد کنند و دیگری را به قتل برسانند سپس رو به ابراهیم و حاضران کرد و گفت : ((دیدید چگونه حیات و مرگ به دست من است ؟)).

ولی ابراهیم (علیه السلام ) برای خنثی کردن این توطئه، دست به استدلال دیگری زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند، ((ابراهیم گفت : خداوند، خورشید را از (افق مشرق ) می آورد (اگر تو راست می گویی که حاکم بر جهان هستی می باشی ) خورشید را از طرف مغرب بیاور)) (قال ابرهیم فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب ).

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 289@@@

اینجا بود که ((آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد)) (فبهت الذی کفر).

آری ((خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند)) (و الله لا یهدی القوم الظالمین ).

و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم (علیه السلام ) سخنی بگوید، و این بهترین راه برای خاموش کردن این گونه افراد لجوج است .

با اینکه مسلم است که مساله حیات و مرگ از جهاتی مهمتر از مساله طلوع و غروب آفتاب است و سند گویاتری بر علم و قدرت پروردگار محسوب می شود و به همین دلیل ابراهیم نخست به آن استدلال کرد، و اگر افراد با فکر و روشن ضمیری در آن مجلس بودند طبعا با این دلیل قانع شدند زیرا هر کس می داند مساله آزاد کردن و کشتن یک زندانی، هیچگونه ربطی به مساله حیات و مرگ طبیعی واقعی ندارد، ولی برای آن دسته که درک کافی نداشتند و ممکن بود تحت تاثیر سفسطه آن جبار حیله گر قرار گیرند، دست به استدلال دوم زد و مساله طلوع و غروب خورشید را مطرح ساخت تا حق بر هر دو دسته روشن گردد.**اینکه استدلال دوم با (فاء) شروع شده گویا اشاره به این است که استدلال دوم به معنی صرف نظر کردن از استدلال اول نیست بلکه چیزی افزون بر آن است***

و چه خوب کرد ابراهیم (علیه السلام ) که اول مساله حیات و مرگ را پیش کشید تا آن جبار مدعی شرکت با پروردگار در تدبیر عالم گردد، سپس مساله طلوع و غروب آفتاب را عنوان کرد که او در آن، به کلی وا مانده شد.

ضمنا از جمله ((و الله لا یهدی القوم الظالمین )) معلوم می شود که گر چه هدایت و ضلالت بدست خدا است اما مقدمات آن از سوی بندگان فراهم می گردد، ظلم و ستم و گناه همچون ابرهای تیره و تاری، بر آیینه قلب سایه می افکند و اجازه درک حقایق به او نمی دهد.

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 290@@@

نکته ها

1 - چه کسی با ابراهیم در این جلسه روبرو بود، و با او محاجه کرد؟

در قرآن تصریح به نام او نشده ولی همین اندازه می فرماید: ان آتیه الله الملک یعنی به خاطر غروری که از حکومت خودکامه پیدا کرده بود با ابراهیم به محاجه برخاست، ولی در روایتی که از علی (علیه السلام ) در تفسیر ((در المنثور)) نقل شده و همچنین در تواریخ آمده است نام او ((نمرود بن کنعان )) بود.

2 - گر چه در آیه فوق زمان این بحث و گفتگو مشخص نشده اما از قرائن بر می آید که این موضوع بعد از بت شکنی ابراهیم و نجات او از آتش بوده است زیرا مسلم است که قبل از به آتش افکندن ابراهیم مجالی برای این گفتگوها نبوده و اصولا بت پرستان حق چنین مباحثه ای را به او نمی داند و آنها ابراهیم را یک مجرم و گنهکار می شناختند که می باید هر چه زودتر به کیفر اعمال خود و قیام بر ضد خدایان مقدس برسد، آنها در این موقع تنها از علت اقدام به بت شکنی پرسش کردند و سپس با نهایت عصبانیت و خشونت دستور آتش ‍ سوزی او را صادر نمودند اما هنگامی که او از آتش به طرز شگفت انگیزی نجات یافت توانست به اصطلاح به حضور نمرود برسد و با او به بحث و گفتگو نشیند.

3 - از آیه به خوبی بر می آید که نمرود هرگز از این بحث و گفتگو در جستجوی حقیقت نبود، بلکه می خواست گفتار باطل خود را به کرسی بنشاند و شاید به کار بردن کلمه ((حاج )) نیز به همین منظور باشد زیرا این کلمه غالبا در همین موارد به کار می رود.

4 - از آیه به خوبی بر می آید که جبار آن زمان مدعی الوهیت بود، نه تنها به این معنی که او را پرستش کنند بلکه علاوه بر این خود را آفریدگار عالم هستی نیز معرفی می کرد یعنی هم خود را معبود می دانست، و هم خالق .

و جای تعجب هم نیست هنگامی که مردم در برابر سنگ و چوب به سجده

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 291@@@

بیفتند و علاوه بر پرستش، آنها را در امور جهان موثر و سهیم بدانند این فرصت برای یک ((جبار اغفالگر)) پیش می آید که از ساده لوحی مردم استفاده کند و آنها را به سوی خود دعوت نماید و خود را همچون بتی جلوه دهد که هم او را بپرستند و هم به خالقیت او گردن نهند.

5 - تاریخچه بت پرستی : برای بت پرستی به زحمت می توان تاریخچه ای نشان داد و آغاز آن را تعیین نمود بلکه از قدیمترین ایامی که امروز از آن آگاهی داریم این موضوع در میان افراد بشر که دارای افکاری منحط و در سطح پایین بوده اند وجود داشته است .

در حقیقت بت پرستی یک نوع تحریف در عقیده خدا پرستی است همان عقیدهای که جزء فطرت و سرشت انسان است و از آنجا که این سرشت همیشه در انسان بوده تحریف آن در میان افراد منحط نیز همیشه وجود داشته است . و لذا می توان گفت تاریخ بت پرستی با تاریخ پیدایش انسان تقریبا همراه بوده است .

توضیح اینکه : انسان به مقتضای سرشت و خلقت خویش متوجه نیروی ما فوق طبیعت بوده است این سرشت با استدلالهای روشنی از نظام هستی که نشان دهنده وجود یک مبداء عالم و قادر بوده است تایید می شده و انسان از این دو طریق (سرشت و عقل ) همیشه کم و بیش با آن مبداء هستی آشنائی داشته است ولی همانطور که اگر احساس گرسنگی که در وجود کودک است به موقع، رهبری نشود و غذای سالم در اختیار او قرار نگیرد کودک دست خود را به چیزهائی مانند خاک دراز می کند و کم کم به آن خو می گیرد و سلامت خود را از دست می دهد، انسان نیز اگر در مسیر فطرت و عقل از نظر خداجوئی رهبری نشود رو به خدایان ساختگی و انواع بتها کرده و در برابر آنها سر تعظیم فرود می آورد و صفات خدائی را برای آنها قائل می شود.

از یک سو احتیاج به تذکر ندارد که افراد کوته بین و سفیه سعی دارند همه

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 292@@@

چیز را در قالب حسی ببینند و اساسا فکر آنها از منطقه محسوسات گام بیرون نگذاشته، به همین دلیل پرستش خدای نادیده برای آنها مشکل و سنگین است و میل دارند خدای خود را در یک قالب حسی بریزند، این جهل و بی خبری هنگامی که با ((سرشت خدا پرستی )) آمیخته شد به شکل بت پرستی و خدای حسی خودنمائی می کند.

از سوی دیگر گفته می شود اقوام پیشین روی احترام خاصی که برای پیامبران و بزرگان مذهب قائل بودند بعد از وفات آنها مجسمه های یاد بود آنها را می ساختند و روح قهرمان سازی که در افراد ضعیف و کم فکر است آنها را وادار می کرد که برای آن بزرگان و سپس برای مجسمه های آنها مقامات و نفوذ فوق العادهای قائل شوند و آنها را به سرحد الوهیت برسانند و این خود سرچشمه، دیگری برای بت پرستی بود.

یکی دیگر از سرچشمه های بت پرستی این بود که یک سلسله از موجودات که منشا برکات و فوائدی در زندگی انسان بودند مانند ماه و خورشید و آتش و آب توجه او را به خود جلب می کردند آنها به عنوان قدردانی در برابر این منابع سر تعظیم فرود می آورند بدون اینکه افق فکر خود را وسیعتر سازند و سبب نخستین و آفریدگار جهان را در ماورای آنها ببینند این احترامات عظیم با گذشت زمان شکل بت پرستی به خود گرفت .

البته ریشه همه اشکال بت پرستی یک چیز است و آن انحطاط فکری و جهل و نادانی بشر و عدم رهبری صحیح او در مسائل خداجوئی و خداشناسی است که با تعلیم و تربیت و راهنمائی انبیاء به خوبی قابل پیشگیری می باشد.



@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 293@@@