تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد2
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

نقش پیامبران در زندگی انسانها

این آیه اشاره ای به درجات انبیاء و مراتب آنها و گوشهای از رسالت آنها در جامعه انسانی می کند، نخست می فرماید: آن رسولان را بعضی بر بعضی برتری

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 252@@@

دادیم (تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض ).

تلک اسم اشاره به بعید است و می دانیم این تعبیر گاهی برای احترام به موقعیت و مقام اشخاص به کار می رود، اشاره به اینکه موقعیت پیامبران به قدری بالا است که گوئی از دسترسها دور است .

در اینکه منظور از رسل همه پیامبران و رسولان الهی است، یا رسولانی که در آیات گذشته این سوره نامشان به میان آمد، یا به داستان آنها اشاره شده، مانند ابراهیم، موسی، عیسی، داوود، اشموئیل، و یا همه رسولانی که در موقع نزول این آیه نامشان در قرآن بوده است ؟


در میان مفسران گفتگو است، ولی بیشتر به نظر می رسد که منظور از آن، همه پیامبران خدا بوده باشد، زیرا واژه الرسل به اصطلاح جمع محلی به لام است و دلالت بر عموم دارد.

تعبیر به فضلنا بعضهم علی بعض به روشنی می رساند که همه پیامبران الهی با اینکه از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام یکسان نبودند زیرا هم شعاع ماموریت آنان متفاوت بوده، و هم میزان فداکاریهای آنان با هم تفاوت داشته است .

سپس به ویژگی بعضی از آنان پرداخته، می فرماید: بعضی از آنان را خدا با او سخن گفت (منهم من کلم الله ).

واضح است که منظور از آن، حضرت موسی (علیه السلام ) می باشد که به عنوان کلیم الله معروف شده و در آیه 164 سوره نساء درباره او می فرماید: و کلم الله موسی تکلیما، خداوند با موسی سخن گفت .

و این احتمال که منظور از آن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) باشد و منظور از تکلم، همان سخنانی باشد که در شب معراج با او گفت، یا منظور وحی الهی باشد که در آیه 51 سوره شوری و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا... عنوان تکلم به آن اطلاق

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 253@@@

شده، بسیار بعید به نظر می رسد، زیرا وحی در مورد تمام پیامبر است و با تعبیر منهم که به اصطلاح من تبعیضیه است سازگار نیست .

سپس می افزاید: و درجات بعضی را بالا برد (و رفع بعضهم درجات ).

با توجه به اینکه : در آغاز این آیه، تفاوت درجات پیامبران ذکر شده، ممکن است منظور از این تکرار، فرد یا افراد خاصی باشد که نمونه کامل آن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) است که آیینش ‍ کامل ترین و آخرین آیینها بود، و کسی که رسالت او، آوردن کامل ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه برتر باشد، به خصوص اینکه در آیه 41 سوره نساء، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده، در حالی که هر پیامبری گواه امت خویش است فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا.

گواه دیگر این موضوع این است که در جمله سابق اشاره به فضیلت موسی (علیه السلام ) بود و در جمله آینده، تصریح به مقام مسیح (علیه السلام ) می کند و تناسب بحث ایجاب می نماید که این جمله نیز اشاره به موقعیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) باشد زیرا این سه پیامبر هر کدام پیشوای یکی از مذاهب بزرگ جهان هستند، و اگر نام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) در وسط آن دو قرار گرفته جای تعجب نیست، مگر نه این است که آیین او حد وسط میان آیینها است و همه چیز به طور متعادل در آن پیاده شده همانگونه که قرآن می گوید: و کذلک جعلناکم امة وسطا.**سوره بقره آیه 143***

ولی گفته می شود که جمله های آینده این آیه نشان می دهد که منظور از جمله و رفع بعضهم درجات، بعضی از پیامبران پیشین مانند ابراهیم و امثال او بوده، زیرا به صورت فعل ماضی می فرماید: و لو شاء الله ما اقتتل الذین من بعدهم : اگر خدا می خواست امت این پیامبران بعد از آنان به جنگ و ستیز با هم بر

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 254@@@

نمی خاستند.

سپس به سراغ امتیاز حضرت مسیح (علیه السلام ) رفته می فرماید: ما به عیسی بن مریم نشانه های روشن دادیم، و او را با روح القدس تایید کردیم (و آتینا عیسی ابن مریم البینات و ایدناه بروح القدس ).

نشانه های روشن، اشاره به معجزاتی مانند شفای بیماران غیر قابل علاج و احیای مردگان، و معارف عالی دینی است .

منظور از روح القدس پیک وحی خداوند یعنی جبرئیل، یا نیروی مرموز معنوی خاصی است، که در اولیاء الله - با تفاوتهایی وجود دارد - و در تفسیر آیه 87 سوره بقره، مشروحا بحث شد، و اگر در اینجا تایید به روح القدس را درباره حضرت مسیح (علیه السلام ) بیان فرموده به خاطر آن است که سهم بیشتری نسبت به بسیاری از پیامبران، در او بوده است .

در ادامه آیه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیاء کرده، می فرماید: اگر خدا می خواست کسانی که بعد از آنان بودند، پس از آنکه آن همه نشانه های روشن برای آنان آمد، به جنگ و ستیز با یکدیگر نمی پرداختند (و لو شاء الله ما اقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات ).

یعنی اگر خدا می خواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد ولی سنت الهی بر این بوده و هست که مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد، ولی آنها از آزادی خود سوء استفاده کردند و راه اختلاف پیمودند (و لکن اختلفوا).

پس بعضی از آنها ایمان آوردند و بعضی کافر شدند (فمنهم من آمن و منهم من کفر).

مسلما این اختلاف از خود مردم و هوی و هوسهای آنها سرچشمه گرفت و گرنه در میان پیامبران الهی اختلافی نبود، و همه یک هدف را تعقیب می کردند.

@@تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 255@@@

بار دیگر تاکید می کند: این کار برای خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات آنها را بگیرد، زیرا اگر خدا می خواست هرگز آنها با یکدیگر جنگ نمی کردند ولی خداوند آن را که اراده کرده (و بر طبق حکمت و هماهنگ با هدف آفرینش انسان است و آن آزادی اراده و مختار بودن است ) انجام می دهد (و لو شاء الله ما اقتتلوا و لکن الله یفعل ما یرید).

بدون شک گروهی از این آزادی نتیجه منفی می گیرند ولی در مجموع وجود آزادی از مهمترین ارکان تکامل انسان است، زیرا تکامل اجباری تکامل محسوب نمی شود.

ضمنا از این آیه که دو بار مساله اجبار در آن مطرح شده به خوبی بطلان اعتقاد به جبر، روشن می گردد، و اثبات می کند که خداوند انسانها را آزاد گذارده، گروهی ایمان را می پذیرند و گروهی کفر را.