(83) وَیَسْئَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُواْ عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْراً
واز تو درباره ذوالقرنین میپرسند. بگو: بهزودی از او یادی بر شما خواهم کرد.
نکتهها:
«قَرن»، دو معنا دارد: یکی دوران طولانی و دیگری به معنای شاخ حیوان، و ذوالقرنین را از آن جهت بدین وصف نامیدهاند که یا حکومت طولانی داشته و یا آنکه دو رشته موی خود را مثل دو شاخ میبافته و یا روی کلاه او دو شاخک قرار داشته است. همچنین ممکن است مراد از «قَرنَین» شرق و غرب جهان باشد،**چنانکه عربها میگویند: «قرنی الشمس» یعنی دو شاخ آفتاب که مراد شرق و غرب عالم است.*** که چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پیدا کرده بوده «ذوالقرنین» نامیده شده است.
امام باقر علیه السلام فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحی بود که خدا او را دوست میداشت و او قوم خود را به تقوا سفارش میکرد. مردم بر یک طرف سر او ضربهای وارد کردند و او تا مدّتی ناپدید شد، پس از آن به سوی مردم بازگشت و دعوت خود را تکرار کرد، مردم به سمت دیگر سر او ضربهای زدند. آنگاه امام فرمود: در میان شما نیز شخصی با این خصوصیات است.**تفسیرنورالثقلین ؛ کمالالدین صدوق.*** بنابراین به خاطر این دو ضربه به ذوالقرنین معروف بوده است.
تفسیر نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ یونانی و چند فراز از تورات (کتاب اشعیا، فصل 46، شمارهی 28 و 11) و کشف مجسمهی کورش در قرن نوزدهم میلادی که تاجی با دو شاخ بر سر داشت، ذوالقرنین را با کورش بیشتر تطبیق میدهد، ولی مرحوم شعرانی، در حاشیه تفسیر ابوالفتوح، ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی میداند که از سیزده سالگی شاگرد ارسطو بوده است. و صاحب تفسیر المیزان او را همان کورش میداند.
به هر حال در اینکه ذوالقرنین چه مدّت حکومت کرده و نام واقعی او چیست و چند سال عمر کرده وآیا بشر بوده یا فرشته، پیامبر یا عبد صالح؟ اسکندر بوده یا کورش؟ چرا ذوالقرنین نام دارد؟ امکاناتش چه بوده، محدودهی حکومتش کجا بود؟ طول و عرض و مشخصات سدی که ساخت چه بود؟ چه زمانی بود؟ آیا این سدّ همان دیوار چین است یا نه؟ سخنان بسیاری بیان شده وبحث در جزئیّات آن چندان مفید نیست. باید دنبال هدفها رفت، نه مسائل جزئی که در آنها هیچ رشدی نیست.
پیامها:
1- انبیا مرجع مردم وپاسخگوی سؤالات آنان بودهاند. (یسئلونک عن ذی القرنین)
2- رهبر ومبلّغ دینی باید با تاریخ و حوادث مهم آشنا باشد. (یسئلونک...)
آنکه پیشوای مردم شد، همه گونه سؤال از او میپرسند، چنانکه در آیات دیگر سؤال روح مطرح است.
3- سؤالات بجا و منطقی مردم را بیپاسخ نگذاریم. (سأتلوا)
4- در پاسخ سؤالها، شتابزده جواب ندهیم. (سأتلوا)
5 - تاریخ وبازگویی آن، به اندازهای که در آن تذکّر و عبرت باشد ارزشمند است. (سأتلوا علیکم منه ذکراً)
6- پرسشهای مردم، زمینهی نزول بعضی از آیات بوده است. (یسئلونک... قل...)