تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نور جلد 6
حاج شیخ محسن قرائتی

سوره یوسف آیه 55

(55) قَالَ اجْعَلْنِی عَلَی‏ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ‏
ترجمه: (یوسف) گفت: مرا بر خزانه‏های این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا که من نگهبانی دانا هستم.
نکته‏ها:
سؤال: چرا یوسف پیشنهاد اعطای مسئولیت برای خود را مطرح کرد؟ یا به تعبیر دیگر؛ چرا یوسف طلب ریاست کرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر برای مردم کرد و خود را برای جلوگیری از پیش‏آمدهای ناگوار اقتصادی، لایق می‏دانست، پس برای جلوگیری از ضرر، آمادگی خود را برای قبول چنین مسئولیتی اعلام کرد.
سؤال: چرا یوسف از خود تعریف و تمجید کرد، مگر نه این است که قرآن می‏فرماید: خود را نستایید؟**نجم، 32. (فلا تزکّوا انفسکم).***
پاسخ: ستایش یوسف، ذکر قابلیت‏هاو توانایی‏های خود، برای انجام مسئولیت بود، که می‏توانست جلو آثار سوء قحطی و خشکسالی را بگیرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
سؤال: چرا با حکومت کافر همکاری کرد؟ مگر قرآن از آن نهی نکرده است.**هود، 113. (لا ترکنوا الی الذین ظلموا...).***
پاسخ: یوسف به حمایت از ظالم این مسئولیت را نپذیرفت، بلکه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالی، به این کار اقدام نمود. یوسف هرگز حتی یک کلمه تملّق هم نگفت. به تعبیر تفسیر فی‏ظلال‏القرآن، رجال سیاسی، معمولاً به هنگام خطر مردم را رها کرده و فرار می‏کنند، ولی یوسف باید مردم را حفظ کند. بگذریم از اینکه اگر نمی‏توان رژیم ظالمی را سرنگون کرد و تغییر داد باید به مقداری که امکان دارد، از انحراف و ظلم جلوگیری کرد و بخشی از امور را بدست گرفت و فعالیت نمود.
در تفسیرنمونه می‏خوانیم: مراعات «قانون اهم و مهم» در عقل و شرع یک اصل است. شرکت در نظام حکومتی شرک جائز نیست ولی نجات یک ملّتی از قحطی مهمتر است. به همین دلیل، به تعبیر تفسیر تبیان، یوسف علیه السلام مسئولیت سیاسی نپذیرفت، تا مبادا کمک به ظالم شود، مسئولیت نظامی نپذیرفت، تا مبادا خون به ناحقی ریخته شود. فقط مسئولیت اقتصادی آنهم برای نجات مردم را برعهده گرفت. و امام رضا علیه السلام فرمود: هنگامی که ضرورت ایجاب کرد که یوسف سرپرستی خزائن مصر را بپذیرد، خود پیشنهاد داد.**تفسیر نورالثقلین.***
علی‏بن یقطین نیز به سفارش امام کاظم علیه السلام در دستگاه خلافت بنی‏عباس وزیر بود. وجود اینگونه مردان خدا می‏تواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: «کفّارة عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان» کفاره‏ی کار حکومتی، بر آورده کردن نیازمندی‏های برادران دینی است.**وسایل‏الشیعه، ج 12، ص 139.***
از امام رضا علیه السلام پرسیدند: شما چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفته‏اید؟
در جواب فرمود: یوسف علیه السلام که پیامبر بود در دستگاه مشرک رفت، من که وصیّ پیامبرم، در دستگاه شخصی که اظهار مسلمانی می‏کند رفته‏ام، بگذریم که پذیرفتن من اجباری است، در حالی که یوسف علیه السلام با اختیار و به خاطر اهمیت موضوع آن مسئولیت را پذیرفت**وسایل‏الشیعه، ج 12، ص 146.***.
همینکه یوسف مقام ومنزلت پیدا کرد، تقاضای دیدار والدین را نکرد، بلکه تقاضای مسئولیت خزانه‏داری نمود، زیرا دیدار جنبه‏ی عاطفی داشت ولی نجات مردم از قحطی رسالت اجتماعی اوست.
امام صادق علیه السلام خطاب به گروهی که اظهار زهد می‏کردند و مردم را دعوت می‏نمودند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند... فرمود: مرا خبر دهید شما در باره‏ی یوسف پیامبر چگونه فکر می‏کنید که به پادشاه مصر گفت: (اجعلنی علی خزائن الارض) پس کار یوسف به آنجا رسید که همه‏ی کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت... در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر او عیب گرفته باشد.**تفسیر نورالثقلین.***
در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است: یوسف علیه السلام در هفت سال اوّل، گندمها را جمع‏آوری و ذخیره می‏کرد و در هفت سال دوّم که قحطی شروع شد، آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم، برای مصارف روزمره زندگی‏شان قرار می‏داد و با دقت و امانتداری، کشور مصر را از بدبختی نجات داد.
یوسف در هفت سال دوره‏ی قحطی، هرگز با شکم سیر زندگی نکرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش کند.**تفسیر مجمع البیان.***
در تفسیر مجمع‏البیان و المیزان از نوع عملکرد یوسف علیه السلام اینگونه یاد می‏شود: وقتی قحط سالی شروع شد؛ حضرت یوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوّم، گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپایان، در سال چهارم، گندم را در مقابل برده‏ها، در سال پنجم، گندم را با خانه‏ها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با به برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتی سال هفتم به پایان رسید، به پادشاه مصر گفت: همه‏ی مردم و سرمایه‏هایشان در اختیار من است، ولی خدا را شاهد می‏گیرم و تو نیز گواه باش، که همه‏ی مردم را آزاد و همه‏ی اموال آنان را برمی‏گردانم و کاخ و تخت و خاتم (مهر وانگشتر) ترا نیز پس می‏دهم. حکومت برای من وسیله‏ی نجات مردم بود، نه چیز دیگر، تو با آنان به عدالت رفتار کن. پادشاه با شنیدن این سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوی یوسف کوچک و حقیر یافت که یکباره زبان به ذکر گشود و گفت: «اشهد ان لااله‏الااللَّه و انّک رسوله» من هم ایمان آوردم ولی تو باید حاکم باشی. «فانّک لدینا مکین امین»
در انتخاب و گزینش افراد، به معیارهای قرآنی توجه کنیم. علاوه بر (حفیظ و علیم) معیارهای دیگری نیز در قرآن ذکر شده است از آن جمله:
ایمان. (افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لایستوون)**سجده، 18.***
سابقه. (والسابقون السابقون . اولئک المقربون)**واقعه، 10-11.***
هجرت. (والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شی‏ء)**انفال، 72.***
توان جسمی و علمی. (و زاده بسطة فی‏العلم و الجسم)**بقره، 247.***
اصالت خانوادگی. (ماکان ابوک امرء سوء)**مریم، 28.***
جهاد و مبارزه. (فضل اللَّه المجاهدین علی‏القاعدین اجراً عظیما)**نساء، 95.***
پیام‏ها:
1- هر جا لازم باشد، باید داوطلب مسئولیت‏های حساس شد. (اجعلنی...)
2- به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگی خود، منافاتی با توکلّ و زهد و اخلاص ندارد. (انی حفیظ علیم)
3- از مجموعه دو وصفی که پادشاه از یوسف علیه السلام بیان کرد؛ (مکین ، امین) و دو صفتی که خود یوسف برای خود بیان نمود؛ (حفیظ ، علیم) اوصاف کارگزاران شایسته بدست می‏آید: قدرت، امانت، پاسداری و تخصص.
4- نبوّت از حکومت وسیاست جدا نیست، همچنان که دیانت، از سیاست جدا نمی‏باشد. (اجعلنی علی خزائن الارض)
5- تابعیّت منطقه‏ای اصل نیست. یوسف مصری نبود ولی در حکومت مصر مسئولیت گرفت. (ملّی‏گرایی ممنوع است)
6- در برنامه‏ریزی ونظارت بر مصرف باید سهم نسل آینده حفظ و مراعات شود. (حفیظ علیم)