(55) قَالَ اجْعَلْنِی عَلَی خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ
ترجمه: (یوسف) گفت: مرا بر خزانههای این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا که من نگهبانی دانا هستم.
نکتهها:
سؤال: چرا یوسف پیشنهاد اعطای مسئولیت برای خود را مطرح کرد؟ یا به تعبیر دیگر؛ چرا یوسف طلب ریاست کرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر برای مردم کرد و خود را برای جلوگیری از پیشآمدهای ناگوار اقتصادی، لایق میدانست، پس برای جلوگیری از ضرر، آمادگی خود را برای قبول چنین مسئولیتی اعلام کرد.
سؤال: چرا یوسف از خود تعریف و تمجید کرد، مگر نه این است که قرآن میفرماید: خود را نستایید؟**نجم، 32. (فلا تزکّوا انفسکم).***
پاسخ: ستایش یوسف، ذکر قابلیتهاو تواناییهای خود، برای انجام مسئولیت بود، که میتوانست جلو آثار سوء قحطی و خشکسالی را بگیرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
سؤال: چرا با حکومت کافر همکاری کرد؟ مگر قرآن از آن نهی نکرده است.**هود، 113. (لا ترکنوا الی الذین ظلموا...).***
پاسخ: یوسف به حمایت از ظالم این مسئولیت را نپذیرفت، بلکه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالی، به این کار اقدام نمود. یوسف هرگز حتی یک کلمه تملّق هم نگفت. به تعبیر تفسیر فیظلالالقرآن، رجال سیاسی، معمولاً به هنگام خطر مردم را رها کرده و فرار میکنند، ولی یوسف باید مردم را حفظ کند. بگذریم از اینکه اگر نمیتوان رژیم ظالمی را سرنگون کرد و تغییر داد باید به مقداری که امکان دارد، از انحراف و ظلم جلوگیری کرد و بخشی از امور را بدست گرفت و فعالیت نمود.
در تفسیرنمونه میخوانیم: مراعات «قانون اهم و مهم» در عقل و شرع یک اصل است. شرکت در نظام حکومتی شرک جائز نیست ولی نجات یک ملّتی از قحطی مهمتر است. به همین دلیل، به تعبیر تفسیر تبیان، یوسف علیه السلام مسئولیت سیاسی نپذیرفت، تا مبادا کمک به ظالم شود، مسئولیت نظامی نپذیرفت، تا مبادا خون به ناحقی ریخته شود. فقط مسئولیت اقتصادی آنهم برای نجات مردم را برعهده گرفت. و امام رضا علیه السلام فرمود: هنگامی که ضرورت ایجاب کرد که یوسف سرپرستی خزائن مصر را بپذیرد، خود پیشنهاد داد.**تفسیر نورالثقلین.***
علیبن یقطین نیز به سفارش امام کاظم علیه السلام در دستگاه خلافت بنیعباس وزیر بود. وجود اینگونه مردان خدا میتواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: «کفّارة عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان» کفارهی کار حکومتی، بر آورده کردن نیازمندیهای برادران دینی است.**وسایلالشیعه، ج 12، ص 139.***
از امام رضا علیه السلام پرسیدند: شما چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتهاید؟
در جواب فرمود: یوسف علیه السلام که پیامبر بود در دستگاه مشرک رفت، من که وصیّ پیامبرم، در دستگاه شخصی که اظهار مسلمانی میکند رفتهام، بگذریم که پذیرفتن من اجباری است، در حالی که یوسف علیه السلام با اختیار و به خاطر اهمیت موضوع آن مسئولیت را پذیرفت**وسایلالشیعه، ج 12، ص 146.***.
همینکه یوسف مقام ومنزلت پیدا کرد، تقاضای دیدار والدین را نکرد، بلکه تقاضای مسئولیت خزانهداری نمود، زیرا دیدار جنبهی عاطفی داشت ولی نجات مردم از قحطی رسالت اجتماعی اوست.
امام صادق علیه السلام خطاب به گروهی که اظهار زهد میکردند و مردم را دعوت مینمودند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند... فرمود: مرا خبر دهید شما در بارهی یوسف پیامبر چگونه فکر میکنید که به پادشاه مصر گفت: (اجعلنی علی خزائن الارض) پس کار یوسف به آنجا رسید که همهی کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت... در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر او عیب گرفته باشد.**تفسیر نورالثقلین.***
در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است: یوسف علیه السلام در هفت سال اوّل، گندمها را جمعآوری و ذخیره میکرد و در هفت سال دوّم که قحطی شروع شد، آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم، برای مصارف روزمره زندگیشان قرار میداد و با دقت و امانتداری، کشور مصر را از بدبختی نجات داد.
یوسف در هفت سال دورهی قحطی، هرگز با شکم سیر زندگی نکرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش کند.**تفسیر مجمع البیان.***
در تفسیر مجمعالبیان و المیزان از نوع عملکرد یوسف علیه السلام اینگونه یاد میشود: وقتی قحط سالی شروع شد؛ حضرت یوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوّم، گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپایان، در سال چهارم، گندم را در مقابل بردهها، در سال پنجم، گندم را با خانهها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با به برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتی سال هفتم به پایان رسید، به پادشاه مصر گفت: همهی مردم و سرمایههایشان در اختیار من است، ولی خدا را شاهد میگیرم و تو نیز گواه باش، که همهی مردم را آزاد و همهی اموال آنان را برمیگردانم و کاخ و تخت و خاتم (مهر وانگشتر) ترا نیز پس میدهم. حکومت برای من وسیلهی نجات مردم بود، نه چیز دیگر، تو با آنان به عدالت رفتار کن. پادشاه با شنیدن این سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوی یوسف کوچک و حقیر یافت که یکباره زبان به ذکر گشود و گفت: «اشهد ان لاالهالااللَّه و انّک رسوله» من هم ایمان آوردم ولی تو باید حاکم باشی. «فانّک لدینا مکین امین»
در انتخاب و گزینش افراد، به معیارهای قرآنی توجه کنیم. علاوه بر (حفیظ و علیم) معیارهای دیگری نیز در قرآن ذکر شده است از آن جمله:
ایمان. (افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لایستوون)**سجده، 18.***
سابقه. (والسابقون السابقون . اولئک المقربون)**واقعه، 10-11.***
هجرت. (والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء)**انفال، 72.***
توان جسمی و علمی. (و زاده بسطة فیالعلم و الجسم)**بقره، 247.***
اصالت خانوادگی. (ماکان ابوک امرء سوء)**مریم، 28.***
جهاد و مبارزه. (فضل اللَّه المجاهدین علیالقاعدین اجراً عظیما)**نساء، 95.***
پیامها:
1- هر جا لازم باشد، باید داوطلب مسئولیتهای حساس شد. (اجعلنی...)
2- به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگی خود، منافاتی با توکلّ و زهد و اخلاص ندارد. (انی حفیظ علیم)
3- از مجموعه دو وصفی که پادشاه از یوسف علیه السلام بیان کرد؛ (مکین ، امین) و دو صفتی که خود یوسف برای خود بیان نمود؛ (حفیظ ، علیم) اوصاف کارگزاران شایسته بدست میآید: قدرت، امانت، پاسداری و تخصص.
4- نبوّت از حکومت وسیاست جدا نیست، همچنان که دیانت، از سیاست جدا نمیباشد. (اجعلنی علی خزائن الارض)
5- تابعیّت منطقهای اصل نیست. یوسف مصری نبود ولی در حکومت مصر مسئولیت گرفت. (ملّیگرایی ممنوع است)
6- در برنامهریزی ونظارت بر مصرف باید سهم نسل آینده حفظ و مراعات شود. (حفیظ علیم)