(19) وَ جَآءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ قَالَ یَبُشْرَی هَذا غُلَمٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضَعَةً وَ اللَّهُ عِلِیمُ بِمَا یَعْمَلُونَ
ترجمه: و(یوسف در چاه بود تا) کاروانی فرا رسید و مأمور آب را فرستادند پس او دلو خود را به چاه افکند (یوسف به طناب و دلو آویزان شد و به بالای چاه رسید) مأمور آب فریاد زد مژده که این پسری است. او را چون کالائی پنهان داشتند (تاکسی ادّعای مالکیت نکند) در حالی که خداوند بر آنچه انجام میدادند آگاه بود.
نکتهها:
خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمیگذارد و آنها را در شداید و سختیها نجات میدهد. نوح را روی آب، یونس را زیر آب و یوسف را کنار آب، نجات داد. همچنانکه ابراهیم را از آتش، موسی را در وسط دریا و محمّد صلی الله علیه و آله را در داخل غار و علی علیه السلام را در لیلةالمبیت که به جای پیامبر خوابیده بود، نجات داد.
خداوند هرجا اراده کند، بدون خواست انسان عملی میشود. مثلا حضرت موسی رفت تا آتش بیاورد، ولی با وحی و پیامبری برگشت و این کاروان رفتند تا آب بیاورند، ولی یوسف را نجات داده و با او برگشتند.
با اراده الهی ریسمان چاهی وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد، پس بنگرید با حبلاللَّه چه میتوان انجام داد!؟
پیامها:
1- تقسیم کار، یکی از اصول مدیریت و زندگی جمعی است. ((واردهم) به معنای مسئول آب آوردن است)
2- گروهی حتی انسان را، به دید کالا مینگرند.(بضاعة)
3- کتمان حقیقت در برابر مردم است، با خدا چه میکنیم که به همه چیز آگاه است. (اسرّوه.... واللَّه علیم)**در داستان یوسف همه گروهها تصمیم بر کتمان گرفتند، ولی خداوند مشت همه را باز کرد. همانگونه که برادران به چاه انداختن یوسف را و زلیخا عاشق شدن خود را کتمان کردند.***
4- وقتی خودیها حمایت نکنند، خداوند از طریق بیگانگان حمایت میکند. (برادران یوسف رفتند، ولی قافلهای ناشناس آمد)(جائت سیارة)