تاریخ: 17/7/1384
می فرمایند(فرمان امیر المؤمنین به مال اشتر): وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ . این طور نباشد که تو بگویی چون در این کار بهمن مسئوولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت کنند. لَا تَقُولَنَّ یعنی با تاکید و مبالغه می گویدمبادا چنین فکری بکنی و چنین حرفی بزنی. این روحیه که من این جا چون مسئوولیتی دارم، باید بگویم و دیگران بیچون و چرا حرف من را گوش کنند، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ است. دل تو را فاسد می کند. وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّینِ .مَنْهَکَة ، یعنی ضعیف کننده ی روح دین، دینداری و ایمان انسان. وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغَیْرِ این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیکمی کند. اعجاب به نفس و غرور و این که در مسئوولیتی که من هستم، کسی نباید روی حرف من حرف بزند، از آن چیزهاییاست که تغییر را نزدیک می کند. تغییراتی که برای انسان نامطلوب است. تغییرات زمانه که آدم نمی خواهد پیشبیاید. یعنی ملک و دولت و اقتدار و توانایی و فرصتهای خدمت را از انسان می گیرد.
می فرماید: أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیَّتِکَ . معنای أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْنَفْسِکَ در عربی این است که داد مردم را از خودت بگیر. )أَنْصِف مِنْ نَفْسِکَ یعنی داد کسی را از خودت بگیر.خودت را در مقابل او محکوم کن. از خود به نفع دیگران بازخواست کن. حضرت در این جا می گوید: أَنْصِفِ اللَّهَ مِنْ نَفْسِکَ .داد خدا را از خود بگیر. معنای این جمله این است که در مقابل خدا کاملا احساس مسئوولیت بکن و خودت را درقبال تکلیف الهی محکوم کن. این طور نباشد که خیال کنی آنچه را که بر عهده ات بوده، به تمام و کمال انجام داده ای. نه،همیشه خودت را بدهکار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آن وقت أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ . داد مردم را هم ازخودت بستان. یعنی همیشه در قضاوتهای خودت مردم را حاکم و طلبکار و محق بدان و خودت را بدهکار. البته اینمعنایش این نیست که در موردی هم که ظلم بخصوصی به تو دارد می شود، باز بگویی حق با من نیست. نه، این نگاهعمومی است. مردم مطالبات دارند، حرف می زنند، صدایشان بلند می شود، گاهی سر آدم داد می کشند. فرض بفرماییددر اداره یی جمعی مراجعه می کنند و حرفی می زنند. اولین فکری که به ذهنت می رسد، این نباشد که اینها راتحریک کرده اند تا بیایند علیه من - که هیچ تقصیری ندارم - جنجال کنند. نه، اولین فکر این باشد که اینها مطالبه ی بحقیدارند. من مسوولم ببینم اینها چه می گویند. بنابراین هم داد مردم را از خود بستان، هم مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ . از کساننزدیک خودت. فرزند، برادر و قوم و خویش. وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیَّتِکَ. اگر در بین مردم قشر و جماعتی هستند کهمورد حمایت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگیر. شما به عنوان یک حاکم، یک رییس یا یک وزیر، وقتیطرفدار قشری هستید، قهرا به آن قشر امکاناتی تعلق می گیرد و آن قشر تمکنی پیدا می کند که همین امکان تطاول آنهابر حقوق مردم را به وجود می آورد. پس حواستان باشد.
وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیَّةِ . فهرست کارهایی که انسان باید انجامدهد، یک چیز طولانی است و به همه ی اینها هم نمی رسد. حضرت می فرماید: محبوب ترین کاری که می خواهی انتخابکنی، اولا أَوْسَطُهَا فِی الْحَق. أَوْسَطُهَا فِی الْحَق یعنی وسطتر باشد. وسط، یعنی میانه ی افراط و تفریط. نه در آن افراطوجود داشته باشد، نه تفریط. حق هم درست همین است. هیچ گاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفریط. أَوْسَطُهَافِی الْحَق یعنی به طور کامل در آن رعایت حق بشود. یعنی دقیقا در حد وسط بین افراط و تفریط باشد. ثانیا وَأَعَمُّهَا فِی الْعَدْل باشد. عدالتی که از آن ناشی می شود، سطح وسیع تری از مردم را فرا بگیرد. گاهی ممکن استکاری عادلانه باشد. اماکسانی که از این عدل سود می برند، جماعت محدودی باشند. ممکن است کاری ظلم هم نباشد، کار عادلانه ودرستی هم باشد. اما دایره ی این کار، محدود باشد. یک وقت نه، انسان دایره ی وسیعی از کار را مورد اهتمام خودش قرارمی دهد و جماعت کثیری از آن استفاده می کنند. حضرت می فرماید این کار پیش تو محبوب تر باشد. محبوب تر بودنهم طبعا معنایش این است که اگر امر دایر شد بین این کار و یک کار دیگر، این را انتخاب کنی. یعنی همان اولویت ها وتقدم هایی که ما همیشه می گوییم رعایت کنید. این، یکی از ملاک های اولویت هاست. ثالثا وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیَّةِ .دیگر این که کاری که انتخاب می کنی، رضایت مردم را با خودش داشته باشد. رَعیّت به مردم اطلاق می شود. یعنیکسی که مراعات او لازم است. رعیت چیز بدی نیست. بعضی ها خیال می کنند رعیت فحش است. رعیت یعنی کسی کهمراعاتش لازم است. یعنی توده ی مردم و عامه ی مردم. اصطلاح ناس و رعیّت غالبا به قشر سواد مردم گفته میشود، نه گروههای خاص. تکیه ی امیرالمومنین و پیغمبر و قرآن هم روی همین مجموعه های عمومی مردم است. همینیکه ما عوام مردم می گوییم. یعنی رعیت و توده ی مردم و سواد مردم. همین چیزی که خواص خاص خرج کن امروز باطرح آن در مسایل سیاسی و اجتماعی مخالفند و اسمش توده گرایی و پوپولیسم است. این که جماعت و حزب و گروهو دسته ی خاصی را انتخاب کنید و اینها بشوند محور تصمیم گیری و محور کار و طبعا محور خیرات، خیلیخوش خیالی است. این که آدم خیال کند جماعت خاصی محور تصمیم گیری اند، کارها را آنها می کنند، انتصاب ها راآنها می کنند. اما وقتی نوبت تقسیم غنایم می شود، خودشان را زاهدانه کنار می کشند و می گویند نخیر، برویدبدهید به مردم، دیدیم و تجربه کردیم که این طوری نیست. منطقا هم این گونه نیست. لذاست که در منطق علوی، نگاه وتوجه به عامه ی مردم است. گروههای خاص و قشرهای خاص و جماعتهایی که اسم خاص و عنوان خاصیپیدا می کنند و برای خودشان تشخص خاصی به دست می آورند، مورد اعتبار نیستند. نه این که باید به اینها ظلمشود. نه، اینها هم مثل بقیه ی مردم تشخصی ندارند. از نظر اسلام تعینی ندارند. لذا می گوید: وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیَّةِ .باید رضایت عامه ی مردم جلب شود.
می فرماید: فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَی الْخَاصَّةِ . ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامه ی مردماست. چرا. چون اگر عامه ی مردم نارضایی داشته باشند، رضایت و خشنودی گروههای خاص از تو بکلی پامال میشود و از بین می رود. ای بسا جماعتی به اسم روشنفکر و نخبگان سیاسی، طرفدار حکومت و حاکمی هستند، اما عامه یمردم ناراضی اند. این نارضایی عمومی مردم، خشنودی و رضایت آن جماعت ویژه را لگدمال می کند و از بین میبرد. کمااین که دیدیم همین کار را کردند. عکس این هم صادق است. وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعَامَّةِ . اما اگرمردم را راضی کردی و رضایت عمومی را به دست آوردی، سخط و ناخشنودی گروههای خاص قابل بخشش است. یعنیخیلی اهمیتی ندارد و خیلی تاثیری نمی گذارد. بنابراین بروید سراغ راضی کردن عموم مردم. آن وقت حضرتنگاه حکیمانه یی دارد. ما هم در همین مدتهایی که دستمان توی کار بوده، این را واقعا دیدیم، لمس کردیم. وَ لَیْسَأَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَی الْوَالِی مَئُونَةً فِی الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلَاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُکْراًعِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ . گروههای خاص در همه جا مایهی اذیتند. اولا در وقت رخا و آسایش و فراوانی، موونه شان بر والی از همه بیشتر است. توقعاتشان زیاد است.فلان چیز را به مابدهید، فلان امکان را به ما بدهید. هنگام آسایش و راحتی کشور و دولت، که امنیت است و جنگی نیست و مشکلینیست، بیشترین هزینه را بر حکومت غالبا همین گروههای خاص دارند. ما روی ضعف خودمان می گوییم غالبا، اماحضرت نه، به طور مطلق حکم کلی صادر می کنند: وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلَاءِ . در سختی ها کمترین مقدار کمک رااینها می کنند. مثلا اگر جنگی پیش می آید، ناامنی یی پیش می آید، دشمنی حمله می کند، از این گروههای خاصهیچ خبری نیست. کمتر در میدان هستند. وَ أَکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ . از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و کاره ترند. از انصافو عدل و مساوات، بیشتر از همه، اینها بدشان می آید. وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ . از همه مصرتر در درخواست، اینهایند. البتهمردم معمولی هم نامه می نویسند و چیزی را درخواست می کنند. یک وقت انسان امکان دارد، اجابت می کند.یک وقت هم اجابت نمی کند. دیگر دفعه ی دوم و سومی ندارد. اما گروههای خاص - اینهایی که جزو ویژه خوارانسیاسی و اقتصادی اند - اگر چیزی می خواهند، مثل کنه می چسبند. الحاف، یعنی الحاح و اصرار. ول نمی کنند تابالاخره یک چیزی بکنند و ببرند. وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ . وقتی به آنها چیزی می دهی، کمترین سپاس را می گزارند.کانه حقی بوده و باید به آنها می رسیده. هیچ شکرگزاری ندارند. مردم عادی و معمولی نه. اگر در فلان گوشه یمحروم مملکت، شما مدرسه ی کوچکی می سازید، دعا می کنند، محبت می کنند، شکرگزاری می کنند. در مقابل، اگربهترین امکانات را هم به آن افراد بدهید، کم سپاس ترین هستند. وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ . وقتی انسان چیزی به آنها نمیدهد، اگر عذری هم داشته باشد، اینها عذر را قبول نمی کنند. وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ . وقتی مشکلات زمانهپیش می آید، اینها از همه کم صبرترند. اگر بلای طبیعی یا بلایای اجتماعی پیش بیاید، از همه کم صبرتر و نق زن تراینهایند. بی صبری نشان می دهند و هی پا به زمین می کوبند.
وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ . پایه ی دین، توده ی مردمند. این جمله را امیرالمومنیندارد می گوید. این اگر پوپولیسم هم هست، پوپولیسم علوی است. مورد احترام و تقدیس ماست. وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاء . در مقابلدشمن، عده و امکان و استعداد عبارتند از همین عامه. فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ . میل و گرایش عمومی ات بهطرف عامه باشد.
أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ ، من این نکته را هم تذکر بدهم. پیدا کردن حد وسط با توجه به پیچیدگی های مسایل اقتصادی و اجتماعیامروز کار ظریفی است. هنر شما به عنوان وزیر و مدیر این است که بتوانید با ظرافت این کار را انجام دهید، کههماوسط آنچه را که اَعَمّ لِلْعَدْلِ وَ اَشْمَلُ لِرِضا العامَّه وَ اِلَی الْحَقِّ است، تامین شود. هم با محاسبات صحیحی که امروز باتوجه به پیچیدگی مناسبات اجتماعی و اقتصادی بر انسان تحمیل میشود، منافاتی پیدا نکند. این ظرافت را حتمارعایت کنید.
ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ . کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است. فَاسْتَعْمِلْهُمُاخْتِبَاراً. با آزمایش آنها را انتخاب کن. یعنی نگاه کن ببین چه کسی شایسته تر است. همین شایسته سالاری یی که امروز بر زبانماها تکرار می شود، به معنای واقعی کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمومنین علیه السلام هم در این جا به آن سفارشمی کنند. وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً . نه از روی دوستی و رفاقت کسی را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنی -فقط چون رفیق ماست، انتخابش می کنیم - نه از روی استبداد و خودکامگی. انسان بگوید می خواهم این فرد باشد.بدون این که ملاک و معیاری را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.
ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الْأَرْزَاقَ . وقتی کارگزار خوبی را انتخاب کردی، زندگی اش را تامین کن. من همیشه به مدیران می گویم، درگذشته هم گفته ام، الان هم به آقای دکتر احمدی نژاد و به شماها می گویم. دایم ماموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشتهباشید. دایم نگاه کنید و از اینها غافل نشوید. دیده اید که نگهبان ها در شب نورافکن هایی را دایم می چرخانند و گوشهها را نگاه می کنند. شما هم همین طور باید به طور دایم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه کنید. بنابراین از کارکارگزارانتان غفلت نکنید. ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ . یعنی از کارهای اینها جستجو کن، ببین کار انجام می دهند یا نه. درست انجاممی دهند یا نه. آیا تخلفی در کارهایشان وجود دارد یا خیر. وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ . کسانی را کهچشم و گوش تو هستند، بگمار تا کارهای اینها را نگاه کنند. فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِالْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ . این موجب می شود که اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ کنند.
فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَی خِیَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا أَخْبَارُ عُیُونِکَ . اگر ثابت شد که کسی خیانت کرده - نه این که تا گزارشی رسید،فورا به آن ترتیب اثر بدهید. نه، همه متفق باشند. یعنی معلوم باشد و گزارش های متواتر و مسلمی برسد که اینشخص خیانت کرده - آن وقت اکْتَفَیْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ . دیگرباید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامی دارد، شکل های گوناگونی دارد، اقتضایات گوناگونی دارد. هر طور کهاقتضای مجازات است، عمل شود.
می فرماید وَ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا . برحذر باش از این که خودشگفتی به سراغ تو بیاید. اعجاب بهنفس، یعنی خودشگفتی. این که انسان از خودش خوشش بیاید. حضرت می گویند مواظب باش در این دام نیفتی.انسان گاهی در خودش امتیازاتی مشاهده می کند - فهم خوبی دارد، قدرت بدنی خوبی دارد، قدرت ذهنی خوبیدارد، اطلاعات وسیعی دارد، بیان ویژه یی دارد، صدای خوشی دارد، جمالی دارد - به مجرد این که دیدید نسبت بهخودتان حالت خودشیفتگی وجود دارد - که معنایش این است که با دیدن این امتیازات، عیوب را در کنارش نمیبینید بدانید که این خطر است. این همان چیزی است که می فرمایند برحذر باش. ممکن است شما بگویید من این امتیازرا در خودم می بینم، حالا چه کار کنم. بالاخره من مثلا در میان این همه جمعیت شاگرد اول فلان دوره ی تحصیلی شدهام یا در فلان کار اساسی امتیاز برجسته یی به دست آورده ام. چه کار کنم. این امتیاز را نبینم. نه، این امتیاز راببینید. اما آن نقض ها و عیبها و کمبودها و نقاط بسیار منفی یی هم که در خودتان هست، در کنارش ببینید. آنچه انسان راشیفته ی خودش می کند، جمع بندی انسان است. ما نقاط خوب خود را می بینیم، اما نقاط نفرت انگیز و بد و زشترا مشاهده نمی کنیم. لذا جمع بندی ما می شود جمع بندی انسانی که شیفته ی خودش هست. این اشکال دارد.بنابراین ما باید ضعفها را هم در کنار نقاط قوت ببینیم. وَ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا. به آن چیزی کهدر وجود تو هست و تو را شیفته ی خودت می کند، اعتماد نکن. یعنی حتما باور نکن که این نقطه ی امتیاز در تووجود دارد. گاهی انسان خیال می کند نقطه ی برجسته یی در او وجود دارد. در صورتی که تصور و توهم است. چونخودش را با آدم سطح پایینی مقایسه کرده، و به خودش نمره داده. در حالی که اگر با افراد دیگری مقایسه می شد، اصلانمره ی خوبی نمی گرفت. بنابراین خیلی هم اطمینان نکن به آنچه در خود می بینی. وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ . از علاقه ی بهستایش شدن از طرف دیگران بر حذر باش. فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِالْمُحْسِنِ . این که انسان دوست داشته باشد او را ستایش کنند، از بهترین فرصتهای شیطان است که از آن بهره می برد.می آید احسان محسنین را از بین می برد. یعنی آن نیکوکاری ها و زیبایی ها و آرایش های معنوی و روحی را از شماسلب می کند.
می فرمایند: وَ إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَی رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ . سر مردم منت نگذارید و بگویید ما این کارها را برای شماها کرده ایم.وظیفه بوده، انجام داده اید. اگر انجام داده باشید، وظیفه تان را انجام داده اید. منتی سر مردم نگذارید. وَ التَّزَیُّدَ فِیمَا کَانَمِنْ فِعْلِکَ . کارهایی را که انجام داده اید، بزرگنمایی نکنید. گاهی انسان کاری را انجام می دهد، بعد در ستایش آن کارخیلی مبالغه می کند. چندین برابر آنچه حقیقت کار است. وَ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعُودَکَ بِخُلْفِکَ . خلف وعده هم با مردم نکنید.آنچه به مردم وعده می دهید، اصرار داشته باشید که آن را انجام دهید. یعنی خودتان را گردنگیر آن وعده بدانید.این طور نباشد که بگوییم نشد که نشد. چه کار کنیم. نه، اصرار کنید. البته یک وقت انسان به اضطرار برخورد می کند،آن بحث دیگری است. اما تا آن جایی که توان و قدرت در شما هست، تلاش کنید وعده یی را که به مردم دادید، عملکنید و منت هم نگذارید. فَإِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ . منت، احسان را باطل می کند و بزرگنمایینور حق را از بین می برد. وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ . خلف وعده موجب می شود انسان، هم ازچشم مردم بیفتد و هم از نظر خدای متعال.
وَ إِیَّاکَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا . در کارها پیش از موعد عجله نکنید و شتابزدگی به خرج ندهید. امیرالمومنین در خطبه یدیگری، عجله کردن و پیش از موعد کار را انجام دادن، تشبیه می کنند به چیدن میوه قبل از رسیدن خودش. می فرمایند کسیکه میوه را قبل از اوان چیدنش می چیند، مثل کسی است که برای دیگران زراعت کرده. یعنی خودش هیچسودی نمی برد. شما اگر در زمینی که مال دیگری است، تخمی بپاشید، سودش را او می برد. شما هیچ سودی نمی برید.بذری که داخل ملک خودتان می کارید و نهالی که آن جا می نشانید و زحمتش را می کشید، اگر میوه هم داد، لیکنمیوه را قبل از آن که برسد و قابل استفاده بشود، چیدید. در واقع همه ی زحمات خودتان را به هدر داده اید. عجله و قبلاز اوان به کاری دست زدن را حضرت در آن بیان مطرح می کنند. این جا هم که می فرمایند عجله نکن، وَ التَّسَقُطَفِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا . تسقط هم نکن. تسقط، یعنی اهمال و کوتاهی کردن و کار را به تعویق انداختن. پس عجله و اهمالکاری هم ممنوع. أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ. وقتی معلوم شد کار غلط است، روی آن پافشاری و لجاجت نکن. مثلا ما ایده ییرا مطرح کردیم و استدلال کردیم و دنبالش هم رفتیم و زحمت هم کشیدیم، اما کسانی مخالفت کردند و ما هم گفتیمنه و پیش رفتیم. حالا رسیدیم به جایی که دیگر واضح شد غلط است. این جا حرفتان را پس بگیرید. هیچ اشکالی ندارد.پس لجاجت به خرج ندهید. اگر إِذَا تَنَکَّرَتْ. وقتی منکر بودن آن واضح شد. أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتُوضِحَتْ . آنجایی که معلوم شد لازم است این کار انجام بگیرد، انسان نباید کوتاهی کند.
کسانی که پایشان لغزید، خیلی از مواردش را که ما دیدیم، ناشی بود از عدم تعمق در امر دین و معارف اسلامی. شعایری بود،شعارهایی بود، احساساتی بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. ... یک عامل هم شهوات ودنیاطلبی و امثال اینهاست که کسانی را هم که عمق دارند، منحرف می کند. بسیار کسانی بودند که عمق نداشتند. یکی ازراههایی که این عمق را در اعتقادات انسان، در مبانی فکری انسان، در روح انسان، در ایمان انسان ایجاد می کند، انسبا قرآن است. بنابراین در زندگی حتما قرآن با تدبر را در نظر داشته باشید و نگذارید حذف شود. ... یکی هم ایندعاهاست. در دعاهای معتبر خیلی معارف وجود دارد که انسان اینها را در هیچ جا پیدا نمی کند. جز در خود همین دعاها.از جمله ی این دعاها، دعاهای صحیفه ی سجادیه است. در منابع معرفتی ما چیزهایی وجود دارد که جز در صحیفهی سجادیه یا در دعاهای ماثور از ائمه علیهم السلام انسان اصلا نمی تواند اینها را پیدا کند. این معارف با زبان دعا بیانشده. نه این که خواستند کتمان کنند. طبیعت آن معرفت، طبیعتی است که با این زبان می تواند بیان شود. با زباندیگری نمی تواند بیان شود. بعضی از مفاهیم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجوای با پروردگار عالم اصلا قابل بیاننیست. لذا ما در روایات و حتی در نهج البلاغه از این گونه معارف کمتر می بینیم. اما در صحیفه ی سجادیه و در دعایکمیل و در مناجات شعبانیه و در دعای عرفه ی امام حسین و در دعای عرفه ی حضرت سجاد و در دعای ابوحمزه یثمالی از این گونه معارف، فراوان می بینیم. از دعاها غفلت نکنید. به دعاها بپردازید. دعا هم بکنید. شما بارهایسنگینی بر دوش دارید.