گرچه از دام ذکر مدح و ستایش فراوانی شده است، اما پرسش این جا است که تداوم ذکر با کیفیت بالا و عمیق چگونه با زندگی روزمره انسان سازگار و قابل جمع است؟ چگونه میتوان در عین اشتغال به تحصیل و درس و کسب و کار و انجام سایر مسؤولیتها به یاد خدا نیز بود؟ کسی که مشغول مطالعه است باید همه حواس او متمرکز در مطالعه باشد و کسی که به کارهایی مشغول است که هیچ سنخیتی با عبادت و توجه به خدا ندارد، چگونه میتواند در عین انجام آن اشتغالات به یاد خدا نیز باشد؟ و اگر جمع بین توجه به خدا با انجام مسؤولیتها و وظایف روزمره برای عموم مردم میسر نیست، چه فایدهای بر مدح و ستایش از تداوم ذکر مرتب میشود؟
در بررسی این مسأله، اولا باید دید که آیا ثبوتاً امکان دارد شخص غیر معصومی در همه شؤون زندگی به یاد خدا باشد و از او غافل نگردد. در صورت امکان چنین امری، باید بررسی شود که آیا در مقام عمل، این امر اختصاص به افراد نادری دارد، یا افراد عادی نیز تا حدودی میتوانند در همه حال به یاد خدا باشند؟ اگر پاسخ این پرسش نیز مثبت باشد، آن گاه نوبت به این سؤال میرسد که انسان چه باید بکند تا همواره به یاد خدا باشد؟
اما از لحاظ مقام ثبوت، در امکان بر خوردار بودن از ذکر و توجه داریم به خداوند تردیدی نیست، چنان که طلیعه این خطبه نیز بر آن اشعار دارد. آیات و روایت نیز در مجموع مؤید این مطلب هستند. برای تقویت این مسأله به ذهن میتوان به نمونههایی در زندگی روز مره اشاره کرد؛ برای مثال، گاهی در زندگی مسایلی پیش میآید که تمام فکر و ذکر و حواس انسان را به خود مشغول میدارد و انسان مدام در فکر آنها است، اما در عین حال این توجه همیشگی مانع انجام فعالیتهای روزمره او نمیگردد. اگر کسی خدای ناکرده به داغ عزیزی مبتلا شود. چنین وضعی پیدا میکند.
حتی گاهی کسی سالها پس از مرگ عزیزش، باز او را فراموش نمیکند و با دیدن هر چیزی که به او تعلق داشته، به یاد عزیزش میافتد. بسیاری از خانواده و مادران شهدا، پس از سالها هنوز عزیزشان را فراموش نکردهاند.
آنان گرچه به امور روزمره زندگی و وظایف خود مشغولند، اما در ته دل به یاد عزیز سفر کرده شان نیز هستند و این توجه، مانع فعالیتهای آنها نمیشود. حتی در چنین وضعیتی مراسم شادمانی بر پا میکنند و در مراسم ازدواج و عروسی شرکت میجویند، ولی در عین حال از ژرفای دل به یاد عزیزشان نیز هستند.
بنابراین چنان نیست که نشود در هنگام انجام فعالیتهای روزمره توجه مستمر به چیزی خارج از حوزه این فعالیتها داشت و جمع آن توجه با اشتغالات روزمره محال باشد.
از یک نظر، حتی میتوان گفت چنین توجه مستمری به فعالیتهای زندگی نوعی وحدت و هماهنگی میبخشد و از پراکندگی و هرز رفتن نیرو جلوگیری میکند. از یک سو ما در بسیاری از کارها، مانند مطالعه، نیاز به تمرکز فکر داریم. از سوی دیگر پراکنده کاریهای زندگی تمرکز فکری انسان را از بین میبرد. حال ما محوری برای توجهات خود داشته باشیم که عادت کنیم همواره توجهمان را بر آن متمرکز نماییم یعنی عادت کنیم همواره به یاد خدا باشیم، همی استمرار یاد و توجه و تمرکز یافتن فکر حول محوری ثابت، مانع پراکندگی حواس میگردد.
البته تمرکز فکر در دو امر مستقل از هم برای ما میسر نیست. ما نمیتوانیم در عین توجه به امور غیر الهی، توجه و فکرمان را بر ساحت قدس الهی نیز متمرکز کنیم و از او غافل نگردیم. اما گرچه انسان نمیتواند هم زمان توجه خود را کاملا بر دو چیز متمرکز گرداند، ولی در روانشناسی ثابت شده که انسان میتواند در یک آن و هم زمان، به چند چیز توجه کند و چند ادراک داشته باشد. البته تعداد آن درکها و گستره آنها، به لحاظ تفاوت قدرت ذهنی افراد، یکسان نیست.
بنابر این، این که انسان در هنگام اشتغال به کارهای روزمره زندگی، در عمق دل به خداوند نیز توجه داشته باشد، امری نامعقول و سخنی ناصواب نیست و در حوزه توجهها و محبتهای دنیوی، نمونههای فراوانی نظیر آن یافت میشود. فراوانند کسانی که علاقه و محبت شدیدی به کسی دارند و در عین اشتغال به امور مختلف زندگی، در همه حال به یاد او هستند و فراموشش نمیکنند، از این رو توجه همزمان به چند چیز امری غیر ممکن نیست. آنچه میسر نمیشود داشتن توجه تام به چند چیز متفاوت و مستقل از هم است. البته برای افراد عادی حتی تمرکز یافتن در یک چیز نیز بسیار دشوار است و با رضایت و تمرین زیاد و مداوم است که در این کار قادر میگردند.برای افراد عادی بسیار دشوار است که حتی دو رکعت نماز با حضور قلب کامل بخوانند و از آغاز تا انجام آن هیچ توجهی به غیر خداوند نداشته باشند.
در هر صورت، توجه به خداوند در همه حالات به این معنا نیست که انسان در کنار انجام کارهای خود توجهش کاملا متمرکز در یاد خدا باشد، بلکه برای ما همین حد کفایت میکند که چون کسی که عزیزی از دست داده و او را فراموش نمیکند، ما نیز خدا را فراموش نکنیم و فعالیتها و کارهای روزمره مانع توجه ما به خداوند نگردد. البته نباید فراموش کنیم که رسیدن به این مقصود نیازمند تلاش و تمرین است. هم چنین باید توجه داشته باشیم که بین حالات روحی و مراتب کمال انسانی تعامل وجود دارد.
به یاد خدا بودن و توجه به او موجب کمال و رشد روح و نفس انسان میگردد؛ از سوی دیگر هر چه درجه کمال نفس بیشتر شود کمیت و کیفیت توجه به خداوند نیز بالاتر میرود. باز این مرتبه بالاتر توجه، مرتبه بالاتری از کمال نفس را به همراه میآورد؛ و به همین ترتیب این تأثیر و تأثر متقابل ادامه مییابد. وقتی انسان در صدد انجام وظایف خویش بر میآید و یاد خدا در دلش زنده میشود، اگر آن یاد و توجه را با اذکار لفظی و عبادات تقویت نماید، با خدا انس پیدا میکند، و وقتی انس با خدا دوام یافت و مستقر گشت، محبت به خدا در دل پدید میآید و از آن پس بنده، خود به خود به یاد محبوب میافتد و نمیتواند او را فراموش کند.
چنان که گفتیم آنچه برا سالک در آغاز کار اهمیت دارد اذکار لفظی و داشتن برنامه منظم عبادی است. در قرآن نیز به این امر اشاره شده و حضرت نیز در طلیعه این خطبه به آن اشاره کردهاند .در این آیه سخن از این نیست که در طول شبانه روز به تسبیح خدا مشغولند؛ چون در این صورت از دیگر وظایف اجتماعی خود باز میمانند، بلکه ملاک داشتن برنامه منظم برای عبادت و تسبیح است. اگر چنین برنامهای وجود داشته باشد، اثر آن، یاد و توجهی است که در دل باقی میماند که اگر تقویت گردد و تداوم یابد، انسان به مرحلهای میرسد که لحظهای از یاد خداوند غافل نمیشود.