پس از مباحثی که تاکنون درباره ذکر مطرح شده، اینک به شرح و بررسی خطبه میپردازیم. در آغاز خطبه، حضرت پس از تلاوت آیه:
یسبح له فیها بالغدو والاصال رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله.(70) میفرمایند.
ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة.
شکی نیست که دل انسان در اثر انس گرفتن با امور مادی و تعلق به لذایذ دنیوی تیره میگردد همان گونه که آهن زنگ میزند، دل نیز وقتی با بیگانگان مشغول شد زنگار میگیرد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند. آنچه دل را صفا و جلا میدهد و زنگار را از آن میزداید و به آن نورانیت میبخشد، یاد خدا است. قلب و دل انسان حقیقت و گوهری است ملکوتی که ذاتاً تمایل به عالم و ملکوت و ذات اقدس حق دارد و اگر بر خلاف ذات و فطرتش به غیر خداوند سپرده شود تیره میشود و گوش دلش کر میگردد و قدرت شنوایی حقایق ناب الهی را از دست میدهد. در این حال نیز با یاد خدا میتوان دوباره آن را شنوا کرد. هم چنین چشم دل که لایق مشاهده انوار الهی است، وقتی از عالم نورانیت به در آمد و در ظلمات و تاریکی جهل و گناه قرار گرفت، نورانیت و روشنایی خویش را از دست میدهد. در این جا نیز راه درمان این است که مجدداً با یاد خدا درخشندگی و بینایی را به آن باز گردانیم.
این حقیقت که قلب و دل انسان چشم و گوش دارد در آیات قرآن و سایر روایات نیز مطرح گردیده است.البته چشم و گوش دل با چشم و گوش سر متفاوت است و از جنس روح و قلب انسان است. چون قلب و روح انسان دارای گوهری ملکوتی است، چشم و گوش و قلب نیز ماهیتی ملکوتی دارد. از این رو آثار کوری و کری دل، غیر از آثاری کوری و کری چشم و گوش ظاهری است. قرآن کریم درباره تفاوت کوری دل با کوری چشم ظاهری میفرماید.
أفلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو آذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور؛ (71)
آیا در زمین گردش نکردهاند، تا دلهایی داشته باشند که با آنها بیندیشند یا گوشهایی که با آنها بشنوند؟ در حقیقت، چشمها کور نیستند، لیکن دلهای نهفته در سینهها کور هستند.
آری، هم چنان که گاهی بینایی و شنوایی چشم و گوش ظاهر کم میشود و حتی گاهی انسان بینایی و شنوایی خود را کاملا از دست میدهد، چشم و گوش دل انسان نیز میتواند به همین آسیبها مبتلا گردد.
ناراحتی چشم و گوش انسان ممکن است با مداوا و مراجعه به پزشک و مصرف دارو برطرف گردد، اما کسی که بیمار روحی دارد و حقایقی را که افراد سلیم الفطره به راحتی میپذیرند، نمیپذیرد، راه علاج او یاد و توجه به خداوند است. با بحث و مجادله و دلیل و برهان نمیتوان چشم و دل چنین کسی را بینا کرد و حقایق را به آن نمود و گوش دلش را آماده شنیدن حقایق و معارف کرد. در این جا باید کوشید تا زمینه توجه به خداوند و انس با حضرت حق در فرد پدید آید. اگر چنین شود، او در پرتو نورانیتی که در نتیجهاش با خداوند پیدا میکند حقایق را به روشنی میبیند و میپذیرد:
و من لم یعجل الله له نوراً فما له من نور؛ (72) و خدا به هر کس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود.