در این روز در سال پنجم از بعثت و به قولی در سال دوم آن ولادت با سعادت حضرت فاطمه علیهالسلام واقع شده است و در آن چند عمل است:
1 - روزه
2 - خیرات و صدقات به مؤمنین
3 - زیارت آن بانو، و سید بن طاووس در اقبال زیارتی برای آن حضرت نقل کرده که در کتاب زاد المعاد نیز مذکور است. در کیفیت ولادت چنین بوده که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین و حمزه و عباس و عمار و بعضی دیگر در ابطح نشسته بودند که ناگاه جبرئیل نازل شد به صورت اصلی خود و بالهای خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر کرد و ندا کرد آن حضرت را و گفت: خداوند علی اعلی تو را سلام میرساند و امر میفرماید که: چهل شبانه روز از خدیجه دوری کن. پس آن حضرت چهل شبانه روز به خانه خدیجه نرفت و روزها را روزه میداشت و شبها تا به صبح عبادت میکرد و عمار را به سوی خدیجه فرستاد و فرمود: به او بگو که نیامدن من به سوی تو از بی رغبتی و عداوت نیست ولی پروردگار من چنین امر کرده است تا تقدیرات خود را جاری سازد و گمانی جز نیکی در حق خود مبر و به یقین حق تعالی هر روز چند مرتبه با ملائکه خود به تو مباهات میکند و باید که هر شب در خانه خود را ببندی و در رختخواب خود بخوابی و من در خانه فاطمه بنت اسد میباشم تا مدت وعده الهی پایان پذیرد و خدیجه هر روز چند نوبت از دوری آن حضرت میگریست و چون چهل روز تمام شد. جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد خداوند اعلی تو را سلام میرساند و میفرماید که: مهیا شو برای هدیه و کرامت من پس ناگاه میکائیل نازل شد و طبقی آورد که دستمالی از سندس بهشت بر روی آن قرار داشت و آن را در جلوی حضرت گذاشت و گفت: پروردگار تو را میفرماید که: امشب با این طعام افطار کن. و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت که: هر شب وقتی که هنگام افطار آن حضرت میشد به من امر میکرد که در خانه را باز میکرد که هر کس میخواهد بیاید و با آن حضرت افطار نماید ولی در آن شب به من فرمود که: بر در خانه بنشین و مگذار که هیچ کسی داخل شود زیرا این طعام بر غیر من حرام است پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود، در میان آن طبق از میوههای بهشت یک خوشه خرما اراده افطار نمود طبق را گشود، در میان آن طبق از میوههای بهشت یک خوشه خرما و یک خوشه انگور و جامی از آب بهشت بود پس از آن میوهها تناول فرمود تا سیر شد و از آن آب آشامید تا سیراب شد و سپس جبرئیل از ابریق بهشتی آب بر دست مبارکش میریخت و میکائیل دستش راشست و اسرافیل دستش را با دستمال بهشتی پاک کرد و طعام باقی مانده با ظرفها به آسمان بالا رفت و چون حضرت برخواست که مشغول نماز شود. جبرئیل گفت که در این وقت برای تو نماز جایز نیست باید که الان به منزل خدیجه روی و با او همبستر شوی که حق تعالی میخواهد که در این شب از نسل تو ذریه طیبهای خلق نماید. پس آن حضرت به طرف خانه خدیجه حرکت کرد. خدیجه گفت که: من با تنهایی انس گرفته بود چون شب میشد درها را میبستم و پردهها را میآویختم و نماز خود را بجا میآوردم و در لباس خواب میخوابیدم و چراغ را خاموش میکردم و در آن شب در میان خواب بودم که صدای در خانه را شنیدم، پرسیدم که: کیست که در میزند؟ و آن حضرت فرمود که: منم محمد وقتی که صدای فرح افزای آن حضرت را شنیدم از جا پریدم و در را باز کردم و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده خوابیدن مینمود آب میخواست و تجدید وضو میکرد و دو رکعت نماز بجا میآورد و داخل رختخواب میشد و در این شب هیچ یک از آنها را انجام نداد و تا داخل شد دست مرا گرفت و به رختخواب برد و بعد از آن من نور فاطمه را در شکم خود یافتم.
شیخ صدوق علیهالسلام سوال کردم که چگونه بود ولادت حضرت فاطمه علیهالسلام حضرت فرمود که: چون خدیجه ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله را انتخاب کرد زنان مکه به علت عداوتی که با پیامبر داشتند از خدیجه فاصله گرفتند و به او سلام نمیکردند و نمیگذاشتند که زنی به حضور او برود. پس خدیجه را به این سبب وحشتی عظیم فرا گرفت ولی عمده غم و ناراحتی خدیجه برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود که مبادا از شدت دشمنی که آنها داشتند آسیبی متوجه ایشان گردد. چون به حضرت فاطمه علیهاالسلام حامله شد فاطمه در شکم، با او سخن میگفت و مونس او بود و او را آرامش میداد و خدیجه این حال را از حضرت رسالت پنهان میداشت پس روزی حضرت داخل خانه شد و شنید که خدیجه با شخصی صحبت میکند ولی کسی را نزد او ندید، فرمود: ای خدیجه با که سخن میگویی؟ خدیجه گفت: فرزندی که در شکم من است با من سخن میگوید و مونس من است حضرت فرمود که: اینک جبرئیل مرا خبر میدهد که این فرزند دختر است و نسل من است حضرت فرمود که: اینک جبرئیل مرا خبر میدهد که این فرزند دختر است و نسل او طاهر، با میمنت و با برکت است و خدای متعال بعد از سپری شدن وحی ایشان را خلیفه خود در زمین خواهد گردانید. و پیوسته خدیجه (در این حالت صحبت با فرزندی که در شکم داشت) بود تا آن که ولادت فاطمه علیهالسلام نزدیک شد وقتی درد زائیدن را در خود احساس کرد کسی را به سوی زنان قریش و فرزندان هاشم فرستاد که به خانه او بیایند ولی آنان در جواب او گفتند که: فرمان ما نبردی و قبول ما نکردی و زن (یتیم ابوطالب) شدی که حقیر است و مالی ندارد و ما به این سبب به خانه تو نمیآییم و کاری برایت انجام نمیدهیم، خدیجه چون پیام آنان را شنید اندوهگین شد و در این حالت بود که ناگهان دید چهار زن گندم گون بلند بالا نزد او حاضر شدند به زنان بنی هاشم شبیه بودند، خدیجه از ایشان بترسید پس یکی از ایشان گفت: ای خدیجه مترس که ما رسولان پروردگاریم به سوی تو و برای کمک به تو آمدهایم. منم ساره زوجه ابراهیم علیهالسلام و دوم آسه زن فرعون دختر مزاحم است که رفیق تو و زن شوهر تو خواهد بود در بهشت و سوم مریم دختر عمران است و چهارم کلثوم خواهر موسی بن عمران است و حق تعالی ما را فرستاد، که در وقت ولادت فرزندت در حضور تو باشیم و تو را بر این حال معاونت کنم پس آن چهار زن هر یک در یک طرف خدیجه نشست و حضرت فاطمه علیهاالسلام پاک و پاکیزه متولد شد و چون به زمین رسید نور او ساطع گردید به حدی که خانههای مکه را روشن گردانید و موضعی در مشرق و مغرب زمین نماند مگر آن که از آن نور روشن شد و ده نقره از حورالعین به آن خانه آمدند و هر کدام ابریقی و طشتی از بهشت در دست داشتند و ابریقهای ایشان مملو از آب کوثر بود پس آن زنی که در پیش روی خدیجه نشسته بود جناب فاطمه را برداشت و به آب کوثر غسل داد و دو لباس سفید بیرون آورد که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود و فاطمه را در یک لباس پیچیده و جامه دیگر را مقنعه او گردانید پس او را به سخن در آورد فاطمه گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بعلی سید الاوصیاء و ولدی ساده الاسباط . (یعنی شهادت میدهم که خدایی جز جدایی جز خدای یگانه وجود ندارد و پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله سید و برگزیده انبیاء است و شوهرم علی سید اوصیاء است و فرزندانم آقا و سرور فرزندان دیگران هستند.)
پس به هر یک از آن زنان سلام کرد و هر یک را به نام ایشان خواند پس آن زنان شادی نموده و حوریان بهشتی خندان شدند و یکدیگر را بشارت خواند پس آن زنان شادی نموده و حوریان بهشتی خندان شدند و یکدیگر را بشارت دادند و اهل آسمانها یکدیگر را بشارت دادند به ولایت آن سیده زنان (عالم) و در آسمان نور روشنی پیدا شد که قبلاً چنان نوری را ندیده بودند پس آن زنان مقدسه به خدیجه خطاب کرده و گفتند. بگیر آن دختر را که طاهر مطهر است و پاکیزه و بابرکت است. حق تعالی برکت داده است او را و نسل او را. پس خدیجه آن حضرت را شاد و خوشحال گرفت و پستان خود را در دهان او گذاشت، پس فاطمه در یک روز آنقدر رشد میکرد که کودکان دیگر در یک سال نمو و رشد میکنند.
و بدان که آن مظلومه را نه نام است نزد حق تعالی
1 - فاطمه یعنی بریده از بدیها یا به معنی آن است که حق تعالی او را و شیعیان او را از آتش جهنم بریده است.
2 - صدیقه یعنی معصومه
3 - مبارکه یعنی صاحب برکت در علم و کمالات و معجزات و اولاد کرام و غیره
4 - طاهره یعنی پاکیزه از هر رجس (پلیدی) و نقصی.
5 - زکیه یعنی نمو کننده در کمالات و خیرات.
6 - راضیه یعنی راضی به قضای حق تعالی
7 - مرضیه یعنی پسندیده خدا و دوستان او.
8 - محدثه یعنی ملک با او سخن گفته.
9 - زهراء یعنی نورانی به نور ظاهری و معنوی.
و معلوم باد که فضایل آن بانو زیادتر از آن است که قابل شمارش باشد و من به جهت تبرک به چند سطر اکتفا مینمایم. مشایخ فن حدیث از طریق عامه روایت کردهاند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده و هر که او را بیازارد مرا آزرده است فاطمه عزیزترین مردم است در نزد من و از عایشه روایت است که گفت: ندیدهام احدی را در گفتار و سخن شبیهتر از فاطمه به رسول خدا صلی الله علیه و آله، وقتی فاطمه به نزد آن حضرت میآمد او مرحبا میگفت و دستهای او را میبوسید و در جای خود مینشانید و چون حضرت به خانه فاطمه میرفت (فاطمه) بر میخواست و استقبال آن حضرت میکرد و مرحبا میگفت و دستهای آن حضرت را میبوسید و در جای خود مینشانید و چون حضرت به خانه فاطمه میرفت (فاطمه) بر میخواست و استقبال آن حضرت میکرد و مرحبا میگفت و دستهای آن حضرت را میبوسید و از امام حسن مجتبی علیهالسلام روایت است که فرمود: در شب جمعه مادرم در محراب عبادت خود ایستاد و مشغول بندگی خداوند گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود تا صبح طلوع کرد، شنیدم که پیوسته برای مؤمنین و مؤمنات دعا میکرد و آنها را نام میبرد و دعا برای آنها بسیار نمود ولی برای خود دعا نکرد پس نکرد پس گفتم: ای مادر چرا برای خود دعا نکردی چنان که برای دیگران دعا نمودی؟ فرمود: یا بنی الجار ثم الدار ای پسر جان من، اول همسایه را باید رسید و سپس خود را.
حمیری از حضرت باقر علیهالسلام روایت کرده است که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله مقرر فرمود که: هر کاری که بیرون از خانه باشد مانند آب و هیزم آوردن و امثال این کارها را حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام دهد و هر کاری که در داخل خانه باشد از آسیاب کردن و نان پختن و غذا پختن و جاروب کردن و امثال آنها با حضرت فاطمه علیهالسلام باشد و ابو نعیم روایت کرده که حضرت فاطمه آنقدر آسیا گردانید که دستهایش آبله پیدا کرد و پینه بست و ثعلبی از حضرت صادق علیهالسلام روایت کرده که روز حضرت رسول صلی الله علیه و آله به خانه فاطمه آمد فاطمه را دید که لباسی پوشیده بود از جلهای شتر و با دستهای خود آسیاب میگردانید و در آن حالت فرزند خود را شیر میداد. چون حضرت او را در این حالت دید اشک از دیدههای مبارکش روان شد و فرمود: ای دختر گرامی تلخیهای دنیا را امروز بچش برای حلاوتهای آخرت پس فاطمه گفت: یا حق تعالی این آیه را فرستاد: (و لسوف یعطیک ربک فترضی) یعنی خدا در قیامت آنقدر به تو عطا خواهد فرمود که راضی شوی. و از حسن بصری منقول است که میگفت: حضرت فاطمه عابدترین مردم بود در عبادت، به اندازهای بر پا میایستاد که پاهای مبارکش ورم میکرد، وقتی پیامبر خدا به او فرمود: چه چیزی برای زن بهتر است؟ فاطمه گفت: آن که مردی را نبیند و مردی او را نبیند. پس چیزی برای زن بهتر است؟ فاطمه گفت: آن که مردی را نبیند و مردی او را نبیند. پس حضرت نور دیده خود را به سینه چسبانید و فرمود: ذریه بعضها من بعض. و همچنین روایت است که روزی آن حضرت از اصحاب خود در مورد زن به خدا نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب بدهند. وقتی حضرت فاطمه این مطلب را شنید فرمود: که نزدیکترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه باشد و از خانه بیرون نرود. با شنیدن این پاسخ حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است.