در این روز در سال 11 وفات حضرت فاطمه - صلوات الله علیها - واقع شده پس باید در این روز شیعیان به مراسم تعزیت آن حضرت قیام نمایند و زیارت آن مظلومه و نفرین بر ظالمان و غاصبان حق او کنند. بدان که در روز وفات حضرت زهرا علیهالسلام اختلاف بسیار است و اظهر نزد احقر آن است که زندگی آن مظلومه بعد از پدر بزرگوارش نود و پنج روز بوده و در این روز وفات کرده است و از برای روایت هفتاد و پنج روز وجهی میتوان ذکر کرد که جای ذکرش اینجا نیست.
لکن خوب است عمل شود به هر دو روایت در عزای آن مظلومه و برگزاری مصیبت در هر دو تاریخ. به هر حال بعد از پدر بزرگوار خود در دنیا چندان مکث نکرد و پیوسته نالان و گریان بود به حدی که او را یکی از بکاون خمس (پنج نفری که زیاد گریه کردهاند) شمردهاند و اهل مدینه از زیادی گریه و اشک او شکایت کردند و در این مدت قلیل آنقدر اذیت و درد کشید که خدا میداند و اگر کسی تأمل نماید در این سخنان که امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از دفن او به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب کرده است میداند که صدمات آن مظلومه چقدر بوده است ! زیرا به سندهای معتبر وارد شده که چون امیرالمؤمنین علیهالسلام از دفن فاطمه علیهالسلام فارغ شد، حزن و اندوه آن حضرت هیجان کرد و آب دیدههای مبارکش بر روی انورش جاری شد و رو به قبر حضرت رسالت گردانید و بر آن حضرت سلام کرد از جانب خود و فاطمه، و بعضی از دردهای دل خود را بیان کرد تا آن که عرض کرد:
امانت خود را به خود برگرداند و گرویی خود را از من باز گرفتی و حضرت زهرا علیهالسلام را به حضور خود بردی، چه بسیار قبیح است آسمان سبز و زمین گردآلود در نظر من، یا رسول الله اندوه من بیرون نخواهد رفت تا آن که حق تعالی برای من نیز آن خانه را که تو در آن مقیمی اختیار فرماید، در دلم جراحتی است چرک آورنده و در سینهام اندوهی است که انسان را از پا در میآورد چقدر زود جدایی افتاد بین ما و به سوی خدا شکایت میکنم حال خود را و ستبئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها فاحفها السوال و استخبرها الحال فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا و ستقول و یحکم الله و هو خیر الحاکمین . یعنی و به زودی خبر خواهد داد تو را دخترت به معاونت و یاری کردن امتت با همدیگر بر غضب حق من و ظلم کردن در حق او، پس از او احوال را بپرس زیرا چه بسیار غمها که در سینه او جمع شده بود که آن را به کسی نمیتوانست اظهار کند و به زودی همه به به تو خواهد گفت و خدا درباره او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است. شیخ طوسی از ابن عباس روایت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله رسید آنقدر گریست که آب دیدهاش بر محاسن مبارکش جاری شد گفتند: یا رسول الله سبب گریه شما چیست؟ فرمود: گریه میکنم برای فرزندان خود و رفتاری را که بدان امت من بعد از من نسبت به ایشان روا خواهند داشت. گوئیا میبینم فاطمه دختر خود را که بر او ستم میکنند بعد از من و او فریاد میزند یا ابتاه یا ابتاه و احدی از امت، او را یاری نمیکنند. وقتی فاطمه این سخنان را شنید، گریه کرد حضرت فرمود: گریه مکن دخترم. فاطمه علیهالسلام عرض کرد: یا رسول الله برای رفتاری که آنان بعد از تو با من خواهند داشت گریه نمیکنم بلکه به خاطر مفارقت و جدایی از تو با من خواهند داشت گریه نمیکنم بلکه به خاطر مفارقت و جدایی از تو میگریم.
حضرت فرمود: دخترم به تو بشارت میدهم که خیلی زود به من ملحق خواهی شد، و تو اولین فردی از اهل بیت من خواهی بود که به من ملحق میشود.
و در کتاب روضه الواعظین و غیره روایت است که حضرت فاطمه را مریضی شدیدی عارض شد و تا چهل روز ادامه یافت و آن حضرت وقتی به موت خود آگاهی یافت ام یمن و اسماء بنت عمیس را خواست و ایشان را فرستاد تا حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را حاضر سازند. وقتی علی علیهالسلام حاضر شدند عرض کرد: ای پسر عمو از آسمان خبر فوت من به من رسید و من در تدارک سفر آخرتم. تو را وصیت میکنم به چند چیز که در خاطر خود دارم. حضرت فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه میخواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که را که در آن خانه بود امر به بیرون رفتن کردند پس فرمود: که ای پسر عمو هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتی و از روزی که با من زندگی میکنی مخالف تو نکردهام. حضرت فرمود: معاذ الله تو به خدا، داناتر و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و کریم تر و از خدا ترسان تری از آن که من تو را به مخالفت خود سرزنش نمایم و مفارقت تو برای من بسیار گران است ولی مرگ امری است که چارهای از آن نیست به خدا سوگند که بر من مصیبت رسول خدا را تازه نمودی و وفات تو برای من امری بسیار عظیم است، پس میگویم: (انا لله و انا الیه راجعون) برای مصیبتی که برای من بسیار دردناک و سوزنده و غم آور است، به خدا قسم که این مصیبتی است که تسلی دهندهای ندارد و مصیبت بزرگی است که هیچ چیز جای آن را نمیگیرد، پس مدتی هر دو گریستند، پس امیرالمؤمنین علیهالسلام سر فاطمه علیاالسلام گفت: را ساعتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود: که هر چه میخواهی وصیت کن که آن را اجرا خواهم کرد و امر تو را بر امر خود ترجیح میدهم. پس فاطمه علیهاالسلام گفت: ای پسر عم رسول خدا! خدا تو را پاداش خیر دهد، اولین وصیت من آن است که بعد از من، امامه را به عقد خود در آوری زیرا مردان را چارهای از زن گرفتن نیست و او برای فرزندان من مثل خود من است. پس گفت: که برای من تابوتی قرار ده زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوتی را برایم ساختند. حضرت فرمود: آن را برای من وصف نما. که مطابق آن را برای او درست کرد و آن اولین تابوتی بود (با آن خصوصیت) که در روی زمین ساختند. سپس فرمود که: وصیت میکنم تو را که نگذاری احدی از آنان که بر من ستم کردند و حق مرا گرفتند (در تشییع) جنازه من حاضر شوند زیرا آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند و (همین طور) نگذاری که احدی از آنها و اتباعشان بر من نماز بخوانند و مرا در شب در وقتی که دیدهها در خواب باشد دفن کن.
و در کشف الغمه و غیر روایت کردهاند که: چون وفات حضرت فاطمه علیهالسلام نزدیک شده به اسماء بنت عمیس فرمود: آبی بیاور که وضو بگیرم. پس وضو گرفت و به روایتی نیکوترین غسلها را انجام داد و بوی خوش خواست و خود را خوشبو نمود و لباسهای نو طلب کرد و آن را پوشید و فرمود: ای اسماء جبرئیل در وقت وفات از بهشت چهل درهم کافور آورد و پدرم آن را سه قسمت کرد، قسمتی از آن را برای خود و قسمتی را برای من و قسمتی را برای علی علیهالسلام گذاشت. برو و آن کافور را بیاور تا مرا با آن حنوط نمایند، وقتی که کافور را آورد و فرمود: آن را نزدیک سر من بگذار پس به طرف قبله خوابید و پارچهای را بر روی خود کشید و فرمود: که ای اسماء مدتی صبر کن و بعد از آن مرا صدا بزن اگر جواب نگفتم علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق شدهام، اسماء مدتی منتظر شد و بعد آن حضرت را صدا زد ولی صدایی نشنید پس گفت: ای دختر مصطفی ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است و چون باز هم جوابی نشنید، پارچه را از روی مبارکش کنار زد، دید که مرغ روحش به ریاض جنت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و او را میبوسید و میگفت: وقتی به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسیدی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، در همین حال حسنین علیهالسلام از در وارد شدند و گفتند: ای اسماء مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما نخوابیده است بلکه به رحمت رب الارباب نائل گردیده است پس حضرت امام حسن علیهالسلام خود را بر روی مادر انداخته و صورت انورش را میبوسید و میگفت: ای مادر با من سخن بگو قبل از آن که روحم از بدن مفارقت کند و حضرت امام حسین علیهالسلام بر پایش افتاد و پای مادر را میبوسید و میگفت: ای مادر بزرگوار این منم فرزندت حسین، با من حرف بزن قبل از آن که دلم شکافته شود و از دنیا بروم. پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را از وفات مادر خود با خبر کنید و حسن و حسین علیهالسلام بیرون رفته و وقتی به نزدیکی مسجد رسیدند صدایشان به گریه بلند شد پس صحابه به طرف ایشان دویده و گفتند: ای فرزندان رسول خدا سبب گریه شما چیست؟ خداوند هرگز شما را گریان نکند مگر جای جد خود را خالی دیدهاید که از اشتیاق ملاقات او گریان شدهاید؟ گفتند: مادر ما از دنیا رفته است، وقتی حضرت امیر علیهالسلام این خبر وحشتناک را شنید غش کرد و فرمود: بعد از تو خود را به چه کسی تسلی دهم، پس این دو شعر را در مصیبت آن حضرت ادا فرمود:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه - و کل الذی دون الفراق قلیل
و ان افتقادی واحدا بعد واحد - د(68)لیل علی ان لا یدوم خلیل (69).
و چون خبر وفات حضرت فاطمه صلی الله علیه و آله در مدینه منتشر شد مردان و زنان همه در مصیبت آن بانوی گرامی گریان شدند و صدای شیون از خانههای مدینه بلند شد و مرد و زن به سوی خانه آن حضرت دویدند و زنان بنی هاشم در خانه آن بانوی دو جهان جمع شدند و از صدای شیون آنان نزدیک بود که مدینه به لرزه در آید در حالی که میگفتند: ای سیده و خاتون زنان ای دختر پیامبر آخرالزمان، و مردم فوج فوج برای تعزیه به حضور امیرالمؤمنین علیهالسلام میآمدند و آن حضرت نشسته بود و حسین علیهالسلام در جلوی آن حضرت نشسته بودند و میگریستند امکلثوم به نزد قبر رسول خدا آمد و گفت: یا ابتاه یا رسول الله امروز مصیبت تو بر ما تازه شد و امروز تو از دنیا رفتی و دختر خود را به سوی خود بردی، مردم جمع شده و گریه میکردند و منتظر بیرون آوردن جنازه بودند که ابوذر بیرون آمد و گفت: ای مردم بیرون آوردن جنازه تاخیر افتاد پس مردم متفرق شدند و رفتند، وقتی که پاسی از شب گذشت و دیدهها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و حسنین و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی هاشم از خواص آن حضرت بر حضرت فاطمه نماز خواندند و در همان شب او را دفن کردند و حضرت امیر علیهالسلام در اطراف قبر او هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن مظلومه کدامست و به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را پاشیده تا قبر فاطمه در بین آنان مشتبه و مخفی باشد و به روایت دیگر قبر آن مظلومه را با زمین هموار کرد که نشانهای از قبر معلوم نباشد و اینها برای آن بود که محل دقیق آن قبر منور را ندانند و بر آن قبر نماز نکنند و به فکر نبش قبر آن حضرت نیفتند و به همین سبب در مکان قبر آن مظلومه اختلاف واقع شده و بعضی گفتهاند که در بقیع است و بعضی گفتهاند در بین قبر و منبر من باغی است از باغهای بهشت و منبر من بر دری است از درهای بهشت و بعضی گفتهاند که آن حضرت را در خانه خودش دفن کردند و همین صحیحترین قول است، چنان که روایت صحیح بر آن دلالت دارد. ابن شهر آشوب و غیره روایت کردهاند که چون آن حضرت را خواستند در قبر قرار دهند دو دست از میان قبر پیدا شد شبیه به دستهای پیامبر و آن حضرت را گرفت و در قبر قرار داد.