تربیت
Tarbiat.Org

فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع‏الایام‏
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

مختصری از فضایل و اعمال شب و روز جمعه‏

بدانکه شب و روز جمعه را امتیاز تام است از سایر لیالی و ایام بمزید رفعت و شرافت و مضاعف شدن ثواب حسنات و عقاب سیئات و استجابت دعوات و آمرزش خطیئات.
آفتاب طالع نگردیده است در روزی که بهتر از روز جمعه باشد و در حدیث نبوی است که شب و روز جمعه، بیست و چهار ساعت است و در هر ساعت، حق تعالی ششصد هزار کس را از جهنم آزاد کند.
از حضرت صادق علیه‏السلام مرویستکه هر که بمیرد ما بین زوال روز پنجشنبه تا زوال جمعه، خدا پناه دهد او را از فشار قبر و نیز فرموده که چون عصر روز پنجشنبه میشود، ملائکه از آسمان بزیر میآیند با قلمهای طلا و صحیفه‏های نقره و نمینویسند در پسین پنجشنبه و شب و روز جمعه تا آفتاب غروب کند بغیر از صلوات بر محمد و آل محمد.
در حیدیثی است که چون برادران یوسف از حضرت یعقوب استدعای طلب آمرزش کردند، فرمود: سوف استغفرلکم ربی یعنی بعد از این استغفار خواهم کرد برای شما از پروردگار خود، حضرت فرمود که تأخیر کرد که در سحر شب جمعه دعا کند تا مستجاب گردد.
و نیز فرمودند که چون شب جمعه میآید، ماهیان دریا، سر از آب بیرون میآورند و ووحشیان صحرا، گردن میکشند و حق تعالی را ندا می‏کنند که پروردگارا ما را عذاب مکن بگناهان آدمیان و فضایل شب و روز جمعه زیادتر از آنستکه در اینجا ذکر شود.
دراینجا سه مقام است:
مقام اول - در اعمال روز پنجشنبه است و آن چند امر است:
1 - در نماز صبح اینروز و روز دوشنبه، سوره هل اتی بخواند.
2 - کسیکه حاجتی داشته باشد در اول صبح اینروز پی حاجت خود رود و چون متوجه حاجت خود شود، بخواند حمد و معوذتین و توحید و قدر و آیة الکرسی و پنج مرتبه آیه آخر سوره آل عمران را، پس بگوید:
مولای انقطع الرجاء الامنک و خابت الامال الافیک اسئلک الهی بحق من حقه واجب علیک ممن جعلت له الحق عندک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تقضی حاجتی‏.
3 - سوره مائده را در اینروز بخواند.
4 - در این روز، زیارت قبور شهداء مؤمنین کند.
5 - از مشاهد مشرفه بیرون نرود، تا جمعه بگذرد.
6 - حجامت در این روز، مستحب است و دواخوردن خوب نیست.
7 - در این روز، مهیای جمعه شود بگرفتن شارب و ناخنها و گذاشتن یکی از آنها را برای روز جمعه که در جمعه گرفته شود.
8 - غسل جمعه کند اگر ترس داشته باشد که در جمعه ممکن نشود غسلش.
9- هزار مرتبه صلوات بفرستد.
10 - دو رکعت نماز کند، دررکعت اول بعد از حمد سیصد مرتبه توحید بخواند و در دوم، دویست مرتبه.
11 - اگر حاجتی داشته باشد، بخوانمد نماز حوائج را که حضرت صادق(ع) تعلیم اسماعیل بن قیس موصلی کرده بنحویکه در هدیه ایراد کردم.
12 - در آخر روز، استغفار کند باین نحو:
استغفر الله الذی لا اله الا هوالحی القیوم و اتوب الیه توبة عبد خاضع مسکین مستکین لا یستطیع لنفسه صرفا و لاعد لا و لا نفعا و لا ضراو لاحیود و لامونا و لا نشورا و صلی الله علی محمد و عترته الطیبین الطاهرین الاخیار الابرار و سلم تسلیماً. ‏
مقام دوم - در اعمال شب جمعه است و آن چند عمل است:
1 - بسیار صلوات بر محمد و آل او بفرستد و اقلش صد مرتبه است و آنچه زیاد کند، بهتر است.
2 - بسیار بگوید: سبحان الله والله اکبر و لا اله الا الله‏.
3 - این سوره‏ها را بخواند که برای هر یک فوای و ثواب بسیاری است: بنی اسرائیل، کهف و شهراء نمل، قصص، یس، ص، احقاف، واقعه، لقمان، الم سجده، طور، حم دخان، اقترب و جمعه و اگر فرصت ندارد، اختیار کند، هفت تای اول را.
4 - در رکعت اول نماز مغرب و عشاء، سوره جمعه بخواند و در دوم مغرب توحید و دوم عشاء اعلی بخواند.
5 - دعا در حق مؤمنین بسیار کند، چنانچه حضرت زهرا علیها السلام می‏نمودند و اگر برای ده نفر از برداران مؤمن که مرده باشند طلب آمرزش کند وارد شده که بهشت برای او واجب میشود.
6 - نماز حاجت و نماز خضر بخواند، چنانچه در هدیه ذکر کردم.
7 - هفتمرتبه بخواند:
اللهم ربی لا اله الا انت خلقتنی و انا عبدک و ابن امتک و فی قبضتک و ناصیتی بیدک امسیت علی عهدک و وعدک ما استطعت اعوذ برضاک من شر ماصنعت ابوء بنعمتک و ابوء بذنبی فاغفرلی ذنوبی ان لا یغفر الذنوب الا انت .
8 - آنکه بخواند دعای کمیل را.
9- بخواند دعای اللهم من تعبأ و تهیأ را که در روز جمعه و شب عرفه نیز خوانده میشود.
10 - انار تناول کند، چنانچه حضرت صادق(ع) در هر شب جمعه میل میفرمود و اگر در وقت خوابیدن بخورد، شاید بهتر باشد چه آنکه روایت شده که هر که در وقت خوابیدن انار بخورد، ایمن خواهد بود در نفس خود تا صبح و سزاوا است که هرگاه انار بخورد دستمالی در زیر آن پهن کند که دانه‏اش را ضبط کند و بعد از آن بخورد و در انار خود دیگری را شریک نکند.
مقام سوم - در اعمال روز جمعه است و ان چند عمل است:
1 - آنکه در نماز صبح این روز، در رکعت اول، سوره جمعه بخواند و در دوم توحید.
2 - بعد از نماز صبح پیش ازآنکه سخن گوید، این دعا را بخواند تا کفاره گناهان او باشد از جمعه تا جمعه دیگر:
اللهم ماقلت فی جمعتی هذه من قول او حلفت فیها من حلف او نذرت فیها من نذر فمشیتک بین یدی ذلک کله مماشئت منه ان یکون کان و مالم تشا منه لم یکن اللهم اغفرلی و تجاوز عنی اللهم من صلیت علیه فصلواتی علیه و من لعنت فلعنتی علیه .
و اقلا در ماهی یک مرتبه این عمل را بجا آورد.
3 - روایت است که هر که بعد از نماز ظهر و نماز صبح در روز جمعه و غیر جمعه بگوید:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ، نمیرد تا حضرت قائم(ع) را دریابد.
4 - بعد از نماز صبح، سوره رحمن بخواند و بعد از فبای الا ربکما تکذبان بگوید: لا بشی من الاءک رب اکذب .
5 - شیخ طوسی فرموده که سنت است بعد از نماز صبح روز جمعه صد مرتبه توحید و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد، بفرستد و صد مرتبه استغفار کند و هر یک از این سوره‏ها را بخواند: نساء، هود، کهف، صافات و الرحمن.
6 - سوره احقاف و مؤمنین را بخواند.
7 - سوره جحد را پیش از طلوع افتاب، ده مرتبه بخواند و دعا کند تا دعایش مستجاب شود.
8 - غسل جمعه کند و آن از سنتهای مؤکده است و وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زوال آفتاب و هر چه بزوال نزدیک شود، بهتر است.
9- سر را به خطمی شوید.
10- ناخن و شارب بگیرد و در آن حسین بخواند: بسم الله و بالله و علی سنة صلی الله علیه وآله و در گرفتن ناخن، ابتداء کند بانگشت کوچک دست چپ و ختم کند بانگشت کوچک دست چپ و ختم کند بانگشت کوچک دست راست و همچنین کند در گرفتن ناخنهای پای خود.
11 - بوی خوش بکاربرد.
12 - تصدق کند که موافق روایتی هزار برابر اوقات دیگر است.
13 - آنکه برای اهل و عیال، چیز نیکوی تازه از میوه و گوشت بخرد، تا شاد شوند بآمدن جمعه.
14 - هنگامیکه ناشتا است، انار بخورد.
15 - خود را از کارهای دنیا فارغ سازد و مشغول بآموختن مسائل دین خود شود نه آنکه روز جمعه را صرف کند بسیر و گشت و تفرج در باغها و مزارع مردمان و مصاحبت با اراذل و بیعاران و خوانندگی و مسخره‏گی و عیبگوئی مردمان و خنده‏های قهقهه و خواندن اشعار و خوض در باطل و امثال اینها که مفاسدش زیاده از آنستکه ذکر شود.
16 - هزار مرتبه صلوات بفرستد.
17 - زیارت حضرت رسول و ائمه طاهرین، سلام الله علیهم اجمعین، نماید.
18 - بزیارت اموات و زیارت قبر پدر و مادر، یا یکی از ایشان برود که فضیلت دارد.
19 - نماز کامله و نماز حضرت رسول(ص) بجا آورد.
20 - نماز امیر المؤمنین(ع) بکند و آن چهار رکعت است بدو سلام، در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه توحید.
21 - نماز حضرت فاطمه(ع) بخواند و آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد صد مرتبه سوره قدر و در دوم صد مرتبه توحید و از سلام تسبیح آنحضرت را بخواند.
22 - نماز جعفر علیه السلام را بخواند .
23 - دعای ندبه را که از اعمال اعیاد اربعه است، بخواند.
24 - در وقت زوال دعای مروی از محمدبن مسلم را بخواند.
25 - نماز ظهر جمعه را به جمعه و منافقین و عصر را به جمعه و توحید بخواند.
26 - بعد از سلام نماز ظهر، بخواند هفت مرتبه سوره حمد و هر یک از چهار - قل را هفت مرتبه و بخواند آخر سوره بر آئة لقد جائکم رسول و آخر سوره حشر لوانزلنا هذالقران و پنج آیه از آل عمران ان فی خلق السموات و الارض تا انک لا تخلف المیعاد تا آنکه کفایت شر دشمنان بلاها از او، تا جمعه دیگر بشود.
27 - بعد از ظهر سه مرتبه بگوید: اللهم اجعل صلواتک و صلوات ملائکتک و رسلک علی محمد وآل محمد ، تا برای او امان باشد از بلاها تا جمعه دیگر.
و در جامع بزنطی از حضرت صادق(ع) روایت شده که هر که میان دو نماز روز جمعه، صلوات بر محمد و آل محمد، بفرستد ثوابش معادل هفتاد رکعت نماز باشد.
28 - بعد از نماز عصر جمعه، دو رکعت نماز کند و در رکعت اول حمد و آیة الکرسی و بیست و پنجمرتبه سوره فلق و در دوم حمد و توحید و بیست و پنجمرتبه سوره ناس و بعد از سلام پنجمرتبه بگوید: لاحول و لا قوة الابالله العلی - العظیم از دنیا بیرون نرود تا در خواب جای خود را در بهشت ببیند.
29 - بعد از عصر روز جمعه این صلوات را بخواند تا مثل ثواب عمل جن و انس در آنروز باو عطاشود:
اللهم صل علی محمد و آل محمد الاوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیهم (و علیه و علیهم السلام خ ل) و علی ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و برکاته . و اگر ده مرتبه و اگر نه، هفتمرتبه بخواند افضل است.
30 - روایت شده که بهترین اوقات صلوات در روز جمعه بعد از عصر است و صد مرتبه میگوئی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و مستحب است نیز خواندن صلوات کبیر: اللهم ان محمداً کما و صفته فی کتابک الخ .
31 - بعد از عصر، هفتاد مرتبه بگوید: استغفرالله و اتبوب الیه .
32 - بعد از عصر صد مرتبه سوره قدر بخواند و اگر نتواند ده مرتبه را ترک نکند و خواندن ده مرتبه قدر بعد از عصر در هر روزی مستحب است و فضیلت بسیار دارد.
33 - از جمله اعمال عصر جمعه، خواندن دعای عشرات است که بسندهای بسیار معتبره وارد شده با فضیلت و ثواب بسیار و مستحب است خواندن آن، در هر صبح و شام نیز و ما بین نسخ آن اختلاف است.
34 - در ساعت آخر روز جمعه، دعای سمات را بخواند.
35 - شیخ طوسی فرموده که ساعت استجابت دعا، ساعت آخر روز جمعه است تا غروب آفتاب و سزاوار است که دعا در آنساعت بسیار بکند و روایت شده که ساعت استجابت آنوقتی است که فرو رود نصف قرص خورشید و نصف دیگرش غروب نکرده باشد و حضرت فاطمه علیها السلام دعا می‏کرد در آنوقت، پس مستحب است دعا در آنساعت.
36 - آنکه بخواند در ساعت استجابت دعا، دعای نبوی صلی الله علیه و آله را: سبحانک لا اله الاانت یا حنان یا منان یا بدیع السموات و الارض یا ذالجلال و الاکرام .
تمام شد هاین مجموعه مبارکه در اول صبح پنجشنبه هشتم ماه صفر، سنه 1331 هجری، بدست این مجرم مسئی عباس بن محمدرضا القمی عفی الله عنهما و التماس دعای بسیار از برادران دینی دارم در حیات و ممات . وهل الدعاءالالمثلی و الحمد الله اولاواخراً و صلی الله علی محمد و آله .
استنساخ این نسخه از نسخه اصل که بخط مرحوم والدم میباشد بدست این حقیر و برادرم جناب آقای حاج میرزا محسن انجام شد در تاریخ هشتم ربیع الثانی (روز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام) بسال 1391 هجری.

...................) Anotates (.................
1) بجای کذای اول، اسم ماه گذاشته را بگوید و در عوض کذای دوم، اسم ماه نو را ببرد.
2) آن چنین است که در شبهای قدر اکتفا کند بهمان صدر کعت و آن بیست رکعت را که در شب نوزدهم و سی رکعت را که در شب بیست و یکم و بیست سوم بحسب قسمت موظف بود ترک کند مجموع هشتاد رکعت میشود قسمت کند بر چهار جمعه در ماه رمضان در هر جمعه ده رکعت کند باین طریق چهار رکعت نماز امیر المؤمنین(ع) و دو رکعت نماز حضرت فاطمه(ع) و چهار رکعت نماز حضرت جعفر(ع) و در شب جمعه آخر ماه بیست رکعت نماز امیر المؤمنین(ع) بکند و در شب شنبه آخر بیست رکعت نماز حضرت فاطمه(ع) پس هزار رکعت نماز تمام میشود (منه عفی عنه)

3) بدانکه ش علامت شب است و ر علامت روز است و هر روز و شب را بجهت اختصار بانی دو رمز و علامات هندسه رقم کردیم چنانچه بجهت اختصار تعبیر میکنیم از شیخ طوسی و سید ابن طاوس بشیخ و سید (منه عفی عنه)

4) فقیر گوید: به همین ملاحظه که «ام حبیه» زوجه رسول خدا (ص) بود اهل سنت معاویه را خال امیرالمؤمنین می‏گویند: حکیم سنائی گفته:
پسر هند اگر چه خال من است - دوستی و یم بکاری نیست‏
و در خطی او نوشت بهر نبی - بخطش نیز افتخاری نیست‏
در مقامی که شیر مردانند - بخط و خال اعتباری نیست‏
(منه عفی عنه)
5) هادی لقب عمرو است چون آتش میافروخت در راه مهمانان تا دلیل شود بمضیف او، او را هادی لقب دادند (منه عفی عنه)
6) بدانکه روایات در باب مختار مختلف است لکن آنچه مسلم است آن است که مختار دل امام زین العابدین علیه‏السلام را شاد کرده بلکه دلجوئی و شاد نمود قلوب شکسته دلان و مظلومان مصیبت زده‏گان و ارامل و ایتام آل پیغمبر(ص) را بکشتن (عبیدالله بن زیاد) و فرستادن سر نحس او را برای ایشان که پنج سال در سوگواری و گذار بودند و یکنفر از ایشان سرمه در چشم نکشید و خود را خضاب نفرموده و دود از مطبخ ایشان بر نخواست تا سر عبیدالله برای ایشان آمد پس از عزا در آمدند بعلاوه مختار خانه‏هائی را که خراب بود از ایشان آباد کرد واعانتها بایشان نمود. خوشا حال مختار در مسرور کردن او دلهای محزون ماتم زده‏گان اهل بیت اطهار(ع). (منه عفی عنه)
7) در کامل بهائی است که چون معویه خواست در مکه برای پسرش زید بیعت از مردم بگیرد عایشه انکار آن کرد و برای معویه تهدید فرستاد و پیغام داد که برادرم محمد را کشتی و برای یزد بیعت می‏ستانی. معویه بیمناک شد که مبادا عایشه فتنه کند لهذا در خانه خود چاهی بکند و از آهک پر کرد و فرشی پر قیمت بر روی آن پهن کرد و کرسی بر آن نهاد و عایشه را وقت نماز خفتن بخانه خود خواند چون وارد شد معویه او را بدان کرسی اشارت کرد که بنشیند چون بر آنجا نشست فروشد بچاه و هلاک شد (منه عفی عنه)

8) فی الوسائل عن زراره و الفضیل عن ابی جعفر علیه‏السلام قال الغسل فی شهر رمضان عند وجوب الشمس قبیله یصلی و یفطر. در کتاب وسائل از زراره و فضیل از امام باقر علیه‏السلام نقل شده که فرمود غسل در ماه رمضان هنگام غروب آفتاب قبل از مغرب بجا آورده شود و سپس نماز بخواند و افطار کند (علی بن المؤلف).

9) در کامل بهائی است که چون قتل علی علیه‏السلام بمعویه رسید جاریه مغنیه را گفت که یا جاریة غنی الیوم قرت عینی‏ یعنی تغنی کن که امروز چشمم روشن شده. گفت: چه خبر خوش است. گفت: یقولون قتل امیرالمؤمنین (ع) میگویند که امیرالمؤمنین (ع‏کشته شده. جاریه گفت بعد از این غنا نگویم. معاویه گفت تا او را بسیار تازیانه زدند گفت کفواعنی دست از من بردارید پس اشعاری در مرثیه حضرت بگفت: الا ابلغ معویة بن حرب - فلاقرت عیون الشامتینا - قتلتم خیر من مرکب المطایا الخ عمودی پیش معویه بود بر سر آن مؤمنه زد تا شهید شد رحمةالله تعالی عنها (منه).
10) سیدره در اقبال از حمادین عیس از محمد بن یوسف از پدرش نقل کرده که شنیدم از حضرت باقر علیه‏السلام که میفرمود جهنمی آمد بمحضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و عرض کرد من شتر و گوسفند و غلامان بسیاری دارم امر فرما شبی را بمدینه بیایم و بنماز حاضر گردم و آن شب از ماه رمضان باشد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله او را نزدیک بخواند و بگوشش سخنی گفت از آن بیعد جهنی در شب بیست و سیم ماه رمضان با شتر و گوسفند و غلامانش بمدینه میآمد و تا به صبح می‏ماند و صبحگاه به محلش بر میگشت و اسم جهنی عبدالله انصاری بوده (علی بن المؤلف)

11) میدان به فتح، اسم محله ایست در نیشابور و از اشعار میدانی است:
تنفس صبح الشیب فی لیل عارضی - فقلت عساه یکفی بعذاری‏
فلما فشی عاتبته فاجابنی - ایاهل تری صبحا بغیر نهار
12) مرحوم والددرمفاتیح دراعمال روز عید فطر میفرماید(و در غیر مکه) رفتن بسوی صحرا الخ. و همچنین در مفاتیح در ذیل اعمال روز عید فطر فرموده (و بیرون نروی مگر بعد از طلوع آفتاب) و بخوان الخ.
(علی بن المولف)
13) مرحوم والددرمفاتیح دراعمال روز عید فطر میفرماید(و در غیر مکه) رفتن بسوی صحرا الخ. و همچنین در مفاتیح در ذیل اعمال روز عید فطر فرموده (و بیرون نروی مگر بعد از طلوع آفتاب) و بخوان الخ.
(علی بن المؤلف)

14) قنوت معروف نماز عیدین این است:
اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة و اهل - التقوی و المغفرة اسئلک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیداً و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخراً و شرفاً و کرامة و مزیداً ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمداً و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمداً و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انی اسئلک خیر ما سئلک به عبادک الصالحون و اعوذبک مما استعاذ منه عبادک المخلصون - و بدانکه سید در اقبال عوض پنج تکبیر شش تکبیر گفته و دعای قنوت را شش مرتبه ذکر کرده ولکن تمامی علماء پنجمرتبه گفته‏اند چنانچه واضح است.
(منه عفی منه)

15) ویناسب فی المقام قول من قال:
و اذا خفیت علی الغبی فعاذر - ان لاترانی مقلة عمیاه ‏
شب پرده گروصل آفتاب نخواهد - رونق بازار آفتاب نکاهد
(منه عفی عنه)

16) بدانکه بخر رازی از علماء خوارزمشاهیه و صاحب ثروت و مال بوده و این رباعی منسوب باو است:
درویشی جوی و روی در شاه مکن - وز دامن فقر دست کوتاه مکن‏
اندر دهن مار شو و مال مجوی - در چاه بزی و طلب جاه مکن‏
(منه ره)

17) المردابه ابوبکر

18) ابن خلکان گفته که عضدالدوله برای ابومنصور افتکین ترکی غلام معزالدوله ابن بویه والی دمشق نوشت در جواب کاغذ او: غرک عزک فصار قصار ذلک ذلک فاخش فعلک فعلک بهذا تهدا .
فقیر گوید که این عبارت را نسبت دهند بحضرت امیرالمومنین علیه‏السلام و گویند که برای معاویه نوشت در جواب کاغذ او که نوشته بود: علی قدری و غلی قدری و اگر واقع داشته باشد عضدالدوله از آن مشرع فصاحت اخذ کرده‏

19) و آن رساله موسوم است به: بقیة المرید من الکشف عن احوال الشیخ زین الدین الشهید ره و قال فیه تعدالثناء علیه لقدشاهدت منه سنة ورودی الی خدمته ان کان ینقل الحطب علی حمار فی اللیل لعیاله و یصلی فی المسجد و یشتغل بالتدریس بقیة نهاره‏ . (منه ره)
20) ابن ابی الحدید در یکی از قصائد سبع اشاره بفرار ابی بکر در غزوات پیغمبر(ص) کرده در آنجا که گفته:
ولیس بنکر فی حنین فراره - و فی احد قدفر خوفا و خیبرا - رویدک ان المجد حلولطاعم - غریب فان مارسته ذقت ممقرا (ای مرا) و ماکل من رام المعالی تحملت مناکبه منها الرکام الکنهورا (الرکام الی السحاب المتکاثف) الکنهور العظیم و استعمار اللفظین للاثقال التی یتحملها طالب العلیا -
تنح عن العلیاء یسحب ذیولها - همام تردی بالعلی و تازرا - قتی لم یعرق فیه یتم بن مرة - و لاعبد اللات الخبیثة اعصرا - و لاکان معز و لاغداة و براءة - و لا عن صلوة ام فیها موخرا - و لاکان فی بعث بن زید مومرا - علیه فاضحی لابن زیدمومرا - و لاکان یوم الغار یهفو خبانه - حذارا ولایوم العریش تسترا
یوم‏العرش روز بدر است که برای رسولخدا(ص) عریش بنا کرده بودند که در سایه آن بنشیند. ابوبکر نیز از ترس، خود را در آن پنهان کرده بود تا آنکه روسای قریش کشته شدند و فتح از برای رسولخدا(ص) واقع شد.
امام هدی بالقرص اثر فاقتضی - له‏القرص ردالقرص ابیض ازهرا این شعر آخر اشاره است بایثار امیرالمؤمنین(ع) نان خود را بمسکین و یتیم و اسیر چنانچه مشهور است و در سوره هلی اتی بآن اشاره شده است و هم اشاره است برد شمس بر آنحضرت و ابن ابی الحدید مضمون این شعر را از ان‏نما شاعر اخذ کرده چنانچه در شرح نهج‏البلاغه نقل کرده جاده‏بالقرص والطوی بلاجنبیه.... - و عاف الطعام و هو سغوب - فاعادالقرص المنیرعلیه القرص - و المقرص الکرام کسوب‏
(منه ره)
21) لمولی کاظم الازری ره:
ذاک یوم جبریل انشد فیه - مدحا ذوالعلی له انساها
لافتی فی الوجود الاعلی - ذاک شخص بمثله الله باها
ماحوی الخافقان انس و جن - قصبات السبق التی قد حواها ‏
(منه ره)
22) یالها ضربة حوت مکرمات - لم یزن ثقل اجرها ثقلاها
هذه من علاه احدی المعالی - و علی هذه فقس ما سواها‏
(منه)

23) ولادت شیخ ما، در این روز سنه 1254 واقع شده است (منه ره)

24) مرحوم والد در کتاب انوار البهیه میفرماید حضرت صادق علیه‏السلام در ماه شوال سال صد و چهل هشت هجری در اثر انگور زهر آلودی که منصور بآن حضرت خورانید در سن شصت و پنج سالگی از دنیا رفت و بعضی از دانشمندان متتبع روز وفات آنحضرت را در بیست و پنجم شوال تعیین کرده‏اند و بقولی در روز شنبه نیمه رجب از دنیا رحلت نمود و بآن اشاره خواهد شد (محسن بن المؤلف).
25) الی ان قال:
مالی سوی قرعی لبابک حلیة - فلئن رددت فای باب اقرع ‏
و من الذی ادعوه و اهتف اسمه - ان کان فضلک عن فقیرک یمتع ‏
اشا لمجدک ان تقنط عاصیا - الفضل اجزل و المواهب اوسع ‏

26) این عبارات در آن خطبه است که ابن شهر آشوب در مناقب ایراد فرموده.

27) ظاهر آنستکه این استغفار و دعای بعد را، بعد از نماز باید بجا آورد (منه ره)
28) و هی کما عن المشایخ انه دخل یوما علی معویة فقال له معویه و الله انک شریک و لیس لله شریک و انک لا بن اعور و البصیر خیر من اعور و انک لدمیم و الجید خیر من من الدمیم فکیف سدت قومک فقال له شریک انک لمعویه و ما معویه الا کلبه عوت و استعوت الکلاب و انک لا بن الصخر و السهل خیر من الصخر و انک لا بن الحرب و السلم خیر من الحرب و انک لا بن امیه و ما امیه الاامه صغرت فاستصغرت فکیف صرت امیر المؤمنین فغضب معویه و خرج شریک و هو یقول - ایشتمنی معویه بن صخر - و سیفی صارم و معی لسانی - فلاتبسط علینا با بن هند - لسانک ان بلغت ذری الامانی - الابیات (منه عفی عنه)
29) شیخ کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی، فیلسوف محقق و حکیم مدقق صاحب شروج نهج‏البلاغه و شرح صد کلمه و رساله در امامه و غیرها است و بعضی از علما نسبت داده‏اند باو کتاب الاستغاثه فی بدع المحدثه و حق آنستکه استغاثه تألیف علی بن احمد کوفی است و همین ابن میثم است صاحب حکایت معروفه کلی یا کمی. قبرش در قریه هلتا است. صاحب مجمع البحرین او را در لغت مثم ذکر نموده و اعتراض کرده‏اند بر او آنکه شایسته بود در لغت و ثم ذکر شود و عن بعض العلماء ان میثم حیثما ذکر فهو بکسر المیم الامیثم البحرانی فانه بفتح المیم (منه)‏

30) شیخ اجل عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری از بزرگان علماء مازندران است و کتبی تألیف نموده در فقه و حدیث و غیره و از کتابهای او مناقب الطاهرین است که تولی و فضلیت اهل بیت است و دیگر از کتب او کامل السقیفه است که در معائب اعداء اهل بیت(ع) و تبری از ایشان است.

31) - ملخص آن داستان این است: در بغداد زمان موسی الهادی عباسی مرد توانگری بود و همسایه‏ای داشت که بی‏نهایت بر آن توانگر حسد می‏ورزید و بهر وسیله‏ای که ممکن بود متوسل شد و بر علیه همسایه کاری نتوانست انجام دهد تا آنکه غلامی خرید و او را تربیت نمود و فراوان باو مهربانی کرد تا آنکه غلام بحد رشد و جوانی رسید و اندامش قوت گرفت روزی باو گفت فرزندم من از تو خواهشی دارم انجام ده. غلام سر طاعت بزیر آورد. آقا گفت حاجت من این است که مرا ببام خانه همسایه ببری و بکشی تا او را بزندان برند و بکشند غلام هر چه کرد آقا منصرف نشد و با غلام قرار گذاشت که پس از مرگش آزاد باشد (عبد مدبر) و مبلغ سه هزار مثقال نقره هم برای تعیین نمود چون شب آخر عمرش رسید غلام را روی بام خانه همسایه برد و امر کرد که گردنش را بزند غلام گردن مولا را بزد و شبانه بگریخت روز بعد هر چه اهل خانه تفحص کردند او را نیافتند آخر روز او را روی بام همسایه کشته یافتند و همسایه را دستگیر نموده و پس از کشف حال، موسی امر کردوی را آزاد ساختند انتهی (علی ابن المولف)

32) الشهم الذکی الفواد السید لنافذالحکم (منجد)
33) هذا المضمون قدتکرر فی اشعار الشعراء و احسن ما قیل فیه قول الفرزدق فی القصیده المعروفه بین الفریقین فی مدح سیدنا و مولانا علی بن الحسین علیه السلام ما قال: لا قط الا فی تشهده لولا التشهد کانت لائه نعم. (منه عفی عنه) ‏
34) فقیر گوید که سید اجل سید علیخان شیرازی شارح صحیفه در حدیث مسلسل بآباء روایت کرده از امیر امیرالمومنین(ع): انه یقول سمعت رسول الله(ص) یقول نحن بنو عبدالمطلب ماعاداتا بیت الاوقد خرب و لاواتا کلب الاوقه جرب و من لم یصدق فیلجرب. و این مطلب بتجربه رسید. و بهمین ملاحظه عبدالمطلب برای حجاج نوشت که از آل ابوطالب کسی را مکش، چه آنکه آل حرب گاهیکه خون اولاد ابوطالب را ریختند مرگ، ایشان را فرو گرفت و دولتشان زائل شد پس حجاج از ریختن خون طالبین اجتناب می‏کرد از ترس زوال ملک و سلطنت، نه او خوف خداوند عزوجل. (منه ره)

35) این کلمه مشعر است بر آنکه آنحضرت از معاشرت مامون در کمال اذیت و صدمه بوده که مرگ خود را فرج و گشایش خود تعبیر فرموده چنانکه پدرش حضرت امام رضا(ع) در زمان ولایتعهد نیز چنین بوده. در هر جمعه که از مسجد جامع مراجعت می‏فرموده بهمان حالیکه عرق دار و غبار آلوده بوده دستها را بدرگاه الهی بلند می‏کرد و می‏گفت الهی اگر فرج و گشایش امر من در مرگ من است پس همین ساعت در مرگ من تعجیل فرما و پیوسته در غم و کرب بود تا از دنیا رحلت فرمود - صلوات الله علیه -. (منه عفی عنه)
36) تمام آیه شریفه این است:
وواعدنا موسی ثقلین لیلة و اتممتاها بعشرفتم میقات ربه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هرون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین. ‏
(منه ره)
37) تهلیلات مبارکه: لااله الاالله عدد اللیالی و الدهور لا اله الا الله عدد امواج البحور لااله الا الله و رحمته خیر ممایجمعون لا اله الا الله عدد الشوک و الشجر لا اله الا الله عدد الشعر و الو بر الا الله عدد الحجر و المدر لا اله الا الله عدد لمح العیون لا اله الاالله فی اللیل اذاعسس و الصبح اذا تنفس لا اله الا الله عدد الریاح فی البراری و الصخور لا اله الا الله من الیوم الی یوم ینفع فی الصور (منه)

38) بقولی روز سوم نازل شد (منه)
39) در کامل بهائی است که مسلم چون شب را در خانه طوعه بماند صبح چون شیهه اسبان شیند دعا می‏خواند. دعا را بتعجیل بآخر رسانید و سلاح بپوشید و با طوعه گفت که آنچه بر تو بود ای طوعه از نیکی کردی و از شفاعت رسول(ص) نصیب یافتی من دوش در خواب بودم عمم امیر المؤمنین(ع) را دیدم مرا گفت فردا پیش من خواهی بود لشکر بر در خانه رسید ترسید که آتش در خانه زنند از خانه بیرون رفت و چهل و دو مرد از آن ملاعیپنان بکشت الخ (منه عفی عنه)

40) هانی بن عروه از قبیله مذحج است و در جنگ جمل ملازم رکاب امیر المؤمنین(ع) بوده و رجز مالک حرب حثها جمالها از او است (منه)
41) و هم از مصنفات زمخشری است نصایح کبار و نصایح صغار که هر دو در زهد و موعظه است و در کتاب نصایح کبار که پنجاه مقامه است در آخر مقامه‏ای که در خمول است چند شعر گفته و خود را مخاطب بآن ساخته:
اطلب اباالقاسم الخمول ودع - غیرک یطلب اسامیا و کنی‏
شبه ببعض الاموات نفسک لا - تبرزه ان کنت عاقلا فطنا
ادفنه فی البیت قبل میتته - و اجعل له من خموله کفنا
علک تطفی ما انت موقده - اذانت فی الجهل تخلع الرسنا ‏
و هم از اشعار او است که در مرثیه شیخ خود ابو مضرمنصور گفته:
و قائله ماهذه الدرر التی - تساقط من عینیک سمطین سمطین‏
فقلت هو الدر الذی کان قدحشی - ابو مضر اذنی تساقط من عینی ‏
و در حق زمخشری امیر مکه گفته:
جمیع قری الدنیا سوی القریه التی - تبوأها دارا فداءزمخشر
واحر بان تزهی زمخشر بامری - اذا عدفی اسدالشری زمخ الشری ‏
(منه عفی عنه)
42) آن حکایت چنانچه علامه ره در اجازه بنی‏زهره نوشته چنین است که فرموده در ایام هلاکوخان، خواجه نصیرالدین طوسی وزیر او بود. هلاکو او را فرستاد بعراق، خواجه بحله تشریف آورد. فقهاء حله در محضرش جمع شدند. جناب خواجه از شیخ فقیه نجم الدین ابوالقاسم محقق، پرسید که اعلم این جماعت کدام است. فرمود: همگی فضلاء و علماء می‏باشند اگر یکی مبرز، در فنی باشد دیگری مبرز، در فن دیگر است. گفت اعلم ایشان به اصولین کدام است. محقق اشاره فرمود بپدرم، سدیدالدین یوسف بن مطهر و بسوی فقیه مفیدالدین محمد بن جهم و فرمود این دو نفر اعلم این جماعتند بعلم کلام و اصول. شیخ یحیی بن سعید مکدر شد و نوشت بعمش ابوالقاسم محقق اشعاری را و در آن درج کرد که چگونه شد ابن المطهر و ابن الجهم را ذکر نمودی و مرا ذکر نکردی. محقق در جواب او عذر خواهی فرمود و نوشت که شاید خواجه از شما مسئله‏ای در علم اصولین می‏پرسید و شما توقف می‏کردید در جواب و این باعث خجالت من می‏گشت. رضوان الله علیهم اجمعین. (منه عفی عنه)
43) صاحب کشف الغمه از کمال الدین بن طلحه نقل کرده در سنه 153 ولکن مشهور، روز یازدهم ذی القعده است. (منه)
44) روایت شیخ، آیةالکرسی مقدم بر انا انزلناه است.
45) در شب بیست و سوم ذی الحجة بسال 1359 در نیمه شب، مؤلف این کتاب - مرحوم محدث قمی - در نجف اشرف وفات یافت و در روز 23 در صحن جنب قبر مرحوم نوری استاد معظمش مدفون شد. رضوان الله علیه (علی بن المؤلف)
46) ابا حسن نفدیک نفسی و مهجتی - و کل بطی‏ء فی الهدی و مسارع‏
فانت الذی اعطیت اذکنت راکعا - فدتک نفوس القوم یا خیر راکع‏
فانزل فیک الله خیر ولایه - و بینها فی محکمات الشرایع ‏
(منه ره)
47) و فی کامل ابن اثیر: ودعی له طبیب من بنی‏الحرث بن کعب فسقاه نبیذا فخرج غیر متغیر فسقاه لبنا فخرج کذلک ایضا فقال له اعهد یا امیر المؤمنین قال قد فرغت الخ. ‏
(منه)
48) ابن العمید ابوالفضل محمد بن عمید قمی معروف باد بیت و کمال است که در 19 محرم مختصری از حال او ذکر می‏شود و احسن از کلام عبدالحمید بجهت صباحت خط کلام امیر المؤمنین(ع) است که بکاتب خود عبدالله بن ابی راقع تعلیم فرموده قال(ع) الق دوانک و اطل جلفه قلمک و فرج بین السطور و قرمط بین الحروف فان ذلک اجدر بصباحه الخط. ‏
(منه عفی عنه)
49) در کتاب امان الاخطار سید ابن طاوس است که آنکه تیر خورد، عباد بن بشر بود و رفیقش عمار یاسر بود و سوره‏ای را که میخواند سوره کهف بوده است.
(منه)
50) بدانکه در تواریخ است که چون اسکندریه مفتوح شد از کتب حکمت در خزائن ملوکیه او بسیار جمع شده بود. عمروعاص برای عمر نوشت که با آن کتابها چه عمل نماید. جواب آمد که اگر در میان آنها کتابهائی است که موافق با قرآن است ما را کتاب خدا کافی است و اگر مخالف با قرآن است که حاجتی بآن نیست آنها را معدوم کن. عمروعاص آن کتابها را بر حمامی‏های اسکندریه تفریق کرد که عوض هیزم در زیر خزانه آنها بسوزانند و گفته‏اند هزار حمام داشته و مدت شش ماه حمامها بآتش آن کتابها گرم می‏شدند و از بعض کتابهای نصاری نقل شده که عدد آن کتابها که سوخته شد، هفتصد هزار مجلد بوده.
(منه)
51) والحق عجب بعدالت رفتار کرد. بنی امیه و آل حکم و بنی ابی معیط را بر مردم مسلط نمود. ولید شارب الخمر را حکومت کوفه داد و ابن عامر را در بصره و معاویه را در شام و عبدالله بن ابی سرخ کافر را در مصر والی گردانید و حکم بن العاص طرید رسول خدا را بمدینه برگردانید.
اموال مسلمانان را بر آل حکم و بنی امیه قسمت نمود. خمس افریقیه را بمروان داد و فدک را تیول وی کرد و چراگاه مدینه را خاص مواشی بنی امیه نمود و بر بزرگان اصحاب رسول(ص) چه ستمها نمود. ابوذر را با آن جلالت شأن نفی بلد کرد. ابن مسعود را چندان بزد که بعض اضلاعش شکست و عمار را چندان زد که مرض فتق پیدا نمود و جمع کرد مردم را بر قرائت زید بن ثابت عثمانی و قرآنها را سوزانید و چندان بنی امیه، بسبب او بر مردم مسلط شده بودند، ستم کردند که بزرگان اصحاب تظلم بر مردمان کردند و بر کارهای او انکار نمودند. عاقبت او را محاصره کردند و کردند آنچه کردند و عمار علناً می‏گفت که سه چیز است که شهادت می‏دهد به کفر عثمان و من چهارم ایشانم و می‏خواند سه آیه و من لم یحکم بماانزل الله‏ را. عایشه در عداوت عثمان از همه بالاتر بوده و او را نعثل می‏گفت و مکرر قمیص پیغمبر(ص) را در آورد و گفت این پیراهن پیغمبر است هنوز پوسیده نشده است که عثمان تغییر داد شریعت او را، اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا. ‏
(منه)
52) سید بحرالعلوم رحمه الله چه خوب فرموده است:
کم قام فیهم خطیبا منذرا و تلی - ایا فما اغنت الایات و النذر
قال انسبوتی فجدی احمد وسلوا - ما قال فی و لم یکذبکم الخبر
دعوتمونی لنصری این نصر کم - و این ما خطت الاقلام و الزبر
حلا تمونا عن الماء المباح و قد - اضحت تناهله الاوعار والغمر
هل من مغیث یغیث الال من ظماء - بشربة من نمیر ماله خطر
هل راحم یرحم الطفل الرضیع وقد - جف الرضاع و ما للطفل مصطبر
هل من نصیر محام اواخی حسب - یرعی النبی فما حاموا و لا نصروا
(منه عفی عنه)
53) شیخ فرموده که بقدر کمی تربت تناول کنند.
(منه)
54) مؤلف این کتاب - عباس قمی عفی عنه - گوید: واقعه هلاک اصحاب فیل را خداوند در سوره الم تر کیف فعل خبر داده که ظاهر معنیش آنستکه آیا ندیدی که چگونه کرد پروردگار تو باصحاب فیل که مراد ابرهه و لشکر او می‏باشند آیا نگردانید مکر ایشان را در ابطال و تباهی و مراد از مکر ایشان ترویج کنیه خودشان و خراب کردن خانه خدا بوده و فرستاد برایشان یعنی از طرف ساحل دریای هند فرستاد مرغان گروه گروه که می‏انداختند ایشان را بسنگی از سنگ گل یعنی گل سنگ شده مانند دانه‏های تسبیح پخته. پس گردانید خدا ایشان را مثل برگ کاه خورده شده که مراد هلاکت و استیصال ایشان است از آن گل مهره‏ها که از نخود کوچکتر و از عدس بزرگتر بوده.
بدانکه جمعی هستند که خود را از دین و مذهب گسسته مهار و خلیع العذار نموده و عقیده کرده‏اند که این جهان رامدار بر طبع خویش بوده و هیچکس را آنقدرت نیست که طبیعت جهان را بگرداند و در اجرام فلکی تأثیر نماید و معجزات انبیاء و کرامات اولیا را حمل بر کذب و بهتان کنند. لکن قصه اصحاب فیل باطل می‏سازد اعتقاد و خرافات ایشان را چه آنکه آن خرق عادتی است بغایت بزرگ که بیشک از جانب خدا است و نتوان نسبت داد آنرا بطبیعت و دهر، زیرا که از جمله بدیهیات است که مرغان ابابیل با سنگ گلهای کوچک بقدر عدس یکدفعه برای هلاکت جماعتی بیایند و بر بالای سر آنها بیایستند و آن گل مهره‏ها را بر سر آنها بیافکنند چنانکه فرق را سوراخ کند و از مقعدشان بیرون شود و اگر بر مرکب و فیل برسد او را نیز سوراخ کرده و گذر کند و استخوان و آهن را درهم شکند. البته این مطلب بطبیعت دهر نیست و بودن آن از جانب خدا و صاحب خانه کعبه بمرتبه‏ای واضح و روشن است که از روز روشن‏تر است و محتاج به بیان نیست متی احتاج النهار الی دلیل. ‏
و اما وقوع آن پس از مسلمیات هر مسلم و کافر است و بمرتبه‏ای مشهور و مسلم است که آنرا مبدء تاریخ قرار دادند که پیش از هجرت بناء تاریخ را بر آن نهاده بودند و این قصه را شعراء زمان جاهلیت و اسلام در اشعار خود مکرر ذکر نموده‏اند. مراجعه شود بشعر امیة بن ابی الصلت و عبدالله بن مخزوم و ابن الرقباء و نفیل و غیره که مقام را مقتضی ذکر آن اشعار نیست و از همه بالاتر ذکر آن در قرآن مجید است و معلوم است که کسی آنرا بقرآن نیافزوده بلکه از زمان رسولخدا تا بزمان ما بتواتر نقل شده و مسیلمه کذاب بمقابل آن، خرافات خود را ساخته الم تر کیف فعل ربک بالحیلی اخرج منها نسمة تسعی الخ. ‏
و این هم مسلم است که چون رسولخدا(ص) این سوره را بر اهل مکه خواند هیچکس انکار او ننمود با وجود شدت حرص ایشان بر تکذیب آنحضرت و غالب و بیشتر مردم که پیغمبر(ص) این سوره را برایشان خواند، واقعه فیل را بچشم خود معاینه کرده بودند چه آنکه از آن واقعه چندان نگذشته بود ولادت رسولخدا(ص) در همان سال که عام الفیل می‏گفتند واقع شد در چهل سالگی مبعوث برسالت شد و در اوائل بعثت که در مکه بود این سوره بر آنحضرت نازل شد و بر مردم خوانده و هنوز یکی از آن سنگ ریزه‏ها در خانه ام هانی بود که ابن عباس گفته که در هنگام کودکی با آن بازی می‏کردیم و هر که را اندک حصافتی باشد داند که هر کس خواهد او را به پیغمبری باور دارد و از روی صدق به دین او در آید چنین قصه بزرگ را تکذیب نتواند گفت.
(منه عفی عنه)
55) و ذکر المیرزا فی الرجال الکبیر و الشیخ ابو علی فی منتهی المقال وفات شیخنا العلامة فی لیلة حادی عشر المحرم و نقل الثانی (ای ابو علی) عن مجمع البحرین فی ماده علم ان بعض الفضلاء و جد بخط العلامه ره خسمأه مجلد من مصنفاته غیر خط غیره ثم قال بل فی کتاب روضة العارفین نقل بعض شراح التجرید ان للعلامه نحوا من الف مصنف الخ. ‏
(منه عفی عنه)
56) مرا اخبار آنحضرت است از این واقعه.
57) در کامل بهائی تفصیلی در باب زهرهائی که به حضرت مجتبی علیه‏السلام داده‏اند نقل کرده ملخصش آنکه مروان حکم بتوسط کنیزک عبیدالله بن عمر که بخانه‏ها مشاطکی میکرد و خواجه او عبیدالله رامحمد حنفیه در صفین کشته بود زهری برای جعده فرستاد باهدایا و نوید که امام حسن را مسموم کند آنملعونه پاره‏ای از آن زهر در انگبین سفید کرد که امام حسن دوست میداشت و از آن بخورد امام داد در دزهار در آنحضرت پدید آمد و قتی بسیار کردومداوای بشیر جوشنانیده کرد شربتی برای او بساختند، جعده کفچه زهر الودبمیان شربت در آورد چون از آن اشامید درد زیادتر شد آنجناب بروضه مطهره رفت و از خاک روضه فرمود در شربت ریختند و خورد درد ساکن شد و نیز آنملعونه زهر در رطب کرد بانحضرت دادالاخر الامر معاویه صوفی کور را بخواند و چند دینار باو داد و صوفی لعین باعضای سنان زهر آلود بیامد و دعوی محبت می‏کرد و در خدمت امام رفت و آمد مینمود روزی بعزم زیارت چنانکه عادت صوفیان باشد که دست شیخ ببوسند نزدیک رفت و به بهانه دست بودسیدن سنان به پشت پای او فروبر دو چندانکه قوت داشت زور کرد مردم خواستند که صوفی لعین باعضای سنان زهر آلود بیامد و دعوی محبت می‏کرد و در خدمت امام رفت و امد مینمود روزی بعزم زیارت چنانکه عادت صوفیان باشد که دست شیخ ببوسند نزدیک رفت و به بهانه دست بوسیدن سنان به پشت پای او فرو بر دو چندانکه قوت داشت زور کرد مردم خواستند که صوفی را بکشند آنجناب نگذاشت از آنجا بیرون رفت و سوار شد بقصد دمشق عبدالله گفت؛ راه گردن او بزدند آخر الامر جعده سوده الماس بر سر کوزه افساند و دست بمالید تا داخل آب شدو امام از آن بخورد و شهید شد.
پس تقلکرده حکایت آمدن مروان و فلانه را با جماعتی بسیار در وقت حرکت داده جنازه و آنکه فلانه کمان از مروان بخواست و تیر بجنازه امام انداخت و گفت دشمن زاده مرا از خانه من بیرون کنید.

58) رطل عراقی شصت و هشت مثقال و ربع مثقال صیرفی است و نه رطل عراقی یک صاع است که ششصدوچهارده مثقال و ربع مثقال باشد و یکصاع ازیکمن تبریز که ششصدوچهل مثقال باشد بیست و پنج مثقال و سه ربع مثقال کمتر است.

59) مراد از حاج محمد ابراهیم علامه عصره و فریددهره صاحب کتاب اشاراتالاصول و نخبه فارسیه است و کرباسی لقب و الدماجدش حاج محمد حسن خراسانی کاجی است و وجهش آن است که مدتی در محله حوض کرباس هرات توطن فرموده بود و این محله را حوض کرباس می‏گفتند بجهت آنکه زنی از شیعیان از مزد کرباسی کهبدست خود عمل آورده بود حوضی درست نموده و وقف بر شیعیان قرار داده بود.

60) و بروایت کامل ابن اثیر در ثنبه هرشی بدرک رفت و این مسرف نظیر بسر بن ارطاة بوده که در صحنه حجاز کرد آنچه کرد علیهما لعائن‏الله.
61) کان‏الشیخ یوسف المذکور عدیم النظیر فی تخلفة باکثر المکارم من سلابة الجنبة وجودة السلیقه و متانة الطریقه و رعایةالاخلاص فی العمل و التحلی بالصفات الشریفه و التخلی عن الرذائل الدنیة و کتابه الحدائق کتاب جلیل لم یعمل مثله و کتابه سلاسل الحدید فی الرد علی ابن ابی الحدید فی شرحه علی النهج و ذکر فی اوله مقدمة شافیة فی الامامة یصلح ان یکون کتابا مستقلا نظیر مقدمة کاشف الغطاء للشیخ جعفر الکبیر رحمةالله‏ . (منه عفی عنه)
62) از مشارق الانوار شیخ حسن عدوی حمراوی نقل شده که او از ابن صباغ نقل میکند که حسن مثنی از عم بزرگوارش امام حسین(ع) خواستگاری کرد یکی از دو دختران او را. حضرت فرمود فاطمه را برگزیدم که او بمادرم زهرا شبیه‏تر است تا سکینه اما در دین همه شب در قیام است و هر روز در صیام و امام در حسن مانند حورالعین است و از سنخ نسوان خلد برین و اما سکینه فغلب علیها الاستغراق مع اله و لا تصلح لرجل و اما دخترم سکینه او رابهمه احوال در مشاهده حضرت ذوالجلال مستغرق است زنیکه حالت استغراق مع الله بر اوقات وی مستوعب و غالب باشد مرد را نشاید.
(منه)
63) ان امراءالقیس غیر از امراءالقیس شاعر معروف است و ابوالفرج در اغانی آورده که او شخص معتبری بود از عیسویان در زمان خلافت عمر ایمان آورد و سه دختر داشت محیات و سلمی و رباب. محیات را تزویج امیرالمؤمنین(ع) کرد و سلمی را بامام حسن(ع) و رباب را بامام حسین(ع) تزویج نمود و از این سه دختر، رباب برگزیده و ممتاز بود، الخ (منه)
64) این ظالمان این کارها را برای آن میکردند که آن زهری که بآنحضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آنحضرت بمرگ خود از دنیا رفته است (منه)
65) بعد از واثق بالله، متوکل فدک را غصب کرد و او را تیول عبدالله بن عمر بازیار، نمود. ابن ابی الحدید آورده که در فدک یازده درخت خرما بود که رسولخدا (ص) آنها را بدست خویش غرس فرموده بود و بنی فاطمه خرمای آنها را نگه میداشتند و در موسم حج که حاجیها بمدینه می‏آمدند از آن خرماها برای ایشان هدیه میفرستادند ایشان نیز در عوض مالی میفرستادند و باین سبب مال بسیاری برای بنی فاطمه جمع میشدچون فدک به عبدالله بن عمر، رسید آن درختان خرما را قطع نمود و بشران بن ابی امیه ثقفی قاطع آن نخلها چون ببصره عود نمود، مفلوج گشت.
(منه)

66) و در روایت شیخ صدوق است که ببلاء ناگهانی، یزید هلاک گشت شب بحالت مستی بیتوته نمود صبح او را مرده یافتند و چنان تغییر کرده بود که گویا او را قیر مالیده بودند و مسعودی در مروج الذهب نقل فرموده که چون بنی عباس گورهای بنی امیه را نبش کردند و مرده‏های آنها رادر آوردند و آتش زدند در قبر یزید چیزی نبود جز یک استخوان، در لحدش خطی سیاه طولانی بود مثل آنکه در طول لحد خاکستر ریخته باشند در کامل بهائی است که گویند بیست طشت خون و غیر آن از حلق یزید بر آمد و برمد و گویند که آن لعین بمستراح افتاد مست و گویند که ظاهر است آنموضع و گویند که آن لعین بصید رفته بود در صحرا گم شد خسر الدنیا و الاخرة.
67) در تاریخ سلطان سنجر گفته شده:
جهان دار سنجر که در باغ ملک - سافراز بودی بکردار سرد
چه در مرو میبود و آنجا بمرد - بجو سال تاریخ وی از شاه مرد
(منه)

68) العمش بالتحریک ضعف الرویه مع سلیمان الدمع فی اکثر الاوقات.(منه)

69) روی عن الصادق(ع) انه قال ما بدالله امر کما بدالله امر کما بداله فی اسمعیل و روی الصدوق ره عنه(ع) قال لمامات اسمعیل امرت به و هو مسیحی بان یکشف عن وجهه فقبلت جبهته و ذقنه و نحره ثم امرت به فغطی ثم قلت اکشفوا عنه فقبلت ایضاً جبهته و ذقنه و نحره ثم امر تهم فغطوه ثم امرت به فغسل ثم دخلت علیه و قد کفن فقلت اکشفوا عن وجهه فبلت جبهته و ذقنه نحره و عوذته قال الراوی بای شئی عوذته قال(ع) بالقران.(منه)

70) بدانکه چون در اهل یمن برد بافی شایع است لهذا ایشان را سرزنش و تعبیر میکنند بحاک چنانچه خلدبن صفوان در حق ایشان گفته: مااقول فی قوم لیس فیهم الاحائک برد او دابغ جلد او سائس قرد ملکتهم امرائة و اغرقتهم فارة و بهمین جهت امیر المؤمنین علیه‏السلام به اشعث بن قیس ملعون فرمود، چنانچه در نهج‏البلاغه است: حائک بن حائک منافق بن کافر و چون ابو موسی نیز از اهل یمن است و بهمین ملاحظه که همشهری اشعث بود، اشعث در وقعه تحکیم او را انتخاب کرد امیر المؤمنین علیه‏السلام نیز با بوموسی نوشت یابن الحائک (منه عفی عنه).

71) سرمن‏رای بلده ایست که معتصم عباسی بنا کرده قبر امامین همامین حضرت هادی و عسکری علیهماالسلام در آنجا است. صاحب قاموس گفته که چن معتصم عباسی شروع کرد به بنای سامراء بر لشکر او این مطلب ثقیل آمد و چون تمام گشت و بآنجا منتقل شدند و هر کس برؤیت ان مسرور شد از این جهت سرمن‏رای نامیده شد. (منه).
72) و بعضی گفته‏اند که شهادت اشتردر قلزم واقع شد و نافع غلام عثمان او را مسموم کرد چون خبر شهادت اشتر به معاویه رسید چندان خوشحال شد که در پوست خود نمی‏گنجید و دنیای وسیع از خوشحالی بر او تنگ گردید و گفت همانا از برای خداوندی جندی است از عسل و چون امیرالمومنین(ع) از قتل اشتر خبر دار شد بسی تاسف خورد و زیاده اندوهناک و کوفته خاطر گردید و کلماتی در مدح اشتر گفت و از جمله فرمود:
لقد کان لی کما کنت لرسول‏الله یعنی مالک اشتر برای من چنان بود که من از برای رسول خدا بودم و هم فرمود رحم‏الله مالکاوما مالک لو کان صخرالکان صلدا و لو کان جبلا لکان فندا و کانه قد قد منی قدا (منه عفی عنه)

73) مرداویج عموی شمس العمالی الامر ابن الامیر قابوس بن و شمگیر است که در گیلان و طبرستان و استرآباد بعد ازداعی کبیر و سایر سادات بسلطنت و قابوس همانستکه بفصاحت و بلاغت معروف بوده و خطش خط نسخ بر اوراق خوش نویشان کشیده بود و هر گاه صاحب بن عباد را نظر بر خط وی افتادی گفتنی هذا خط قابوس ام‏جناح طاوس.(منه عفی عنه)
74) شیخ احمد بن فهد حلی (ره) در عدةالداعی سبب خلع معاویه خود را از خلافت بمناسبتی چنین نگاشتته که روزی معاویه شنید دو تن از کنیزانش با هم منازعه میکنند و یکی از آن دو کنیز در نهایت حسن و جمال بود آن دیگری با وی گفت که جمال تو تکبر سلاطین را برای تو حاصل کرد کنیزک خوش صورت گفت‏که چه سلطنتی است بهتر از سلطنت حسن و جمال بلکه واقع سلطنت در او است چه او بر تمام ملوک و سلاطین حکمران است و تمام ایشان مقهور جمال میباشند کنیز دیگر گفت مگردر سلطنت چه خوبی و خیر است و حال آنکه سلطان تا ایستادگی می‏کند بحقوق رعیت و توجه از ایشان می‏کند پس با اینحال لذت و راحتی از برای او نیست و پویسته عیش او منقص ست و یا متابعت شهوات و اختیار لذات خویش می‏کند و تضییع حق سلطنت و رعیت می‏نماید، پس چنین سلطانی مکانش در آتش است، پس از برای سلطان راحت دنیا و آخرت جمع می‏نماید، پس چنین سلطانی مکانش در آتش است، پس از برای سلطان راحت دنیا و آخرت جمع نخواهد شد حرف کنیزک در دل معاویه اثر کرد و باین سبب خود را از خلافت خلع نمود (منه).
75) و در روایت مصباح الانوار ازائمه مروی است که فاطمه مظلومه در وقت احتضار وصیت کرد با امیر المؤمنین و گفت هر گاه من وفات کردم مرا غسل بده و تجهیز کن و نماز کن بر من و مرا داخل در قبر نما و در لحد گذار و قبر مرا از خاک بپوشان و بنشین بالای سر من مقابل رویم و قرآن و دعا بسیار بخوان، زیرا که آن ساعتی است که میت احتیاج دارد انس با زنده‏ها را و من میسپرم ترا بخدا ووصیت میکنم ترا در حق اولادم بنیکی، پس ام کلثوم را در برگرفت و گفت یا امیر المؤمنین چون ام کلثوم بالغ شود آنچه در خانه من است از برای او باشد دیگر خدا کافی او است و چون وفات نمود آن مخدره، امیر المؤمنین علیه‏السلام بجا آورد آن وصیت را، الخ.

76) عدد خلفای بنی عباس:(ع) خلع و عزل آنان است و ل علامت قتل ایشان است - عبدالله السفاح 2 - ابوجعفر منصور 3 - مهدی بن منصور 4 - هادی بن مهدی 5 - هارون بن مهدی 6 - محمد امین (ع ل) 7 - مأمون بن هارون 8 - معتصم بن هاورن 9- واثق بن معتثم 10 - متوکل بن معتصم (ل) 11 - مستنصر بالله بن متوکل 12 - مستعین بالله بن محمد بن معتصم (ل‏ع) 13 - معتز بالله بن متوکل (ع ل) 14 - مهتدی بالله بن الواثق 15 - معتمد علی الله بن المتوکل 16 - معتضد بالله بن طلحة بن متوکل (ل) 17 - مکنفی بالله بن المعتمد 18 - مقتدر باللهبن المعتضدر 19 - قاهر بالله بن المعتضد (ع) 20 - راضی بالله بن المقتدر 21 - متقی بالله بن المقتدر (ع) 22 - مستکفی بالله بن مکتفی (ع) 23 - مطیع لله بن المقتدر(ع) 24 - طایع لله بن مطیع 25 - قادر بالله بن اسحق بن مقتدر 26- قائم بامر الله بن القادر 27 - مقتدی بامرالله بن قائم 28 - مستظهر بامر الله بن المقتدی 29 - مستر شد بالله بن مستظهر (ل) 30 - راشد بالله بن مستر شد (ع ل) 31 - مقتضی لامر الله بن مستظهر 32 - مستنجدبالله بن مقتضی 33 - مستضئی بنورالله بن مستنجد 34 - ناصر الدین الله بن المستضئی 35- الظاهر بالله بن الناصر (ل) 36 - مستنصر بالله بن ظاهر 37 - مستعصم بالله بن مستنصر (ل).
77) سخاوی منسوب است به سخا از اعمال مصر. (منه)
78) اهل سنت گویند رسولخدا(ص) را دوازده حواری بود: 1 - ابوبکر 2 - عمر 3 - عثمان 4 - علی(ع) 5 - حمزه 6 - جعفر بن ابیطالب 7 - ابوعبیده جراح 8 - عثمان ابن مظعون 9 - عبدالرحمن بن عوف 10 - سعدبن ابن‏وقاص 11 - طلحه 12 - زبیر
و نیز گویند که رسولخدا ده نفر را بشارت به بهشت داده و آنجماعت همین حواریین میباشند بغیر از حمزه و جعفر بن عثمان بن مظعون و دهم ایشان سعید است و سامی ایشان را چنین بنظم آورده‏اند:
ده یار بهشتی‏اند میدان بوبکر و عمر علی و عثمان‏
طلحه و زبیر و بو عبیده سعد است و سعید و عبدالرحمن (منه عفی عنه)

79) قال ابن الحدید المعتزلی فی شرح‏النهج و قد ذکر المسعودی و غیره ان عبدالله بن الزبیر جمع بنی هاشم کلهم و منهم محمد بن الحنفیه فی سجن عارم و ارادان یحرقهم بالنار فجعل فی فم‏الشعب حطبا کثیرا اذورد ابو عبدالله الجدلی من جانب المختار فی اربعة الاف فقصد قصد الشعب فاخرج الهاشمیین منه و هرب ابن الزبیر فلاذ باستار الکعبة. قال المسعودی و کان عروة بن الزبیر یعذر اخاه عبدالله فی حصر بن هاشم فی الشعب و جمعه الحطب لیحرقهم و یقول انما اراد بذلک الاتنتشر الکلمة و لا یختلف المسلون و ان یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تاخروا عن بیعة ابی‏بکر فانه احضر الحطب لیحرق علیهم الدار (منه عفی عنه)
80) بدانکه در هر یک از سه ماه شریف شبی است بسیار شریف در ماه رجب لیلة الرغائب است که شب جمعه اول ماه باشد و در شبعان لیلة البرات و لیلة الرحمه و المبارکه است که شب نیمه آن باشد و در ماه رمضان شب قدر است که از تمامی شبها افضل و بالاتر است. (منه)
81) لفتی بزبان نبطه یعنی شیطان و این لقبی است که مادر حسین در زمان طفولیت او، او را بآن مینامید و کسی بر آن مطلع نبود (منه)
82) گویند یکی مژده پیش انوشیروان آورد که شنیدم فلان دشمن ترا، خدای برداشت گفت هیچ شنیدی که مرا خواهد گذاشت.
اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست - که زندگانی ما نیز جاودانی نیست (منه)
83) نقل است که یکی از سلاطین آل عثمان که نامش سلطان مراد یا سلطان سلیمان بوده وقتی توجه نمود بزیارت نجف اشرف چون دور قبه منوره امیرالمؤمنین(ع) پیدا شد یکی از وزراء که در باطن شیعه مذهب بود پیاده شد، سلطان سبب پیاده شدن او را پرسید گفت بجهت احترام صاحب قبر که او یکی از خلفاء راشدین است.
سلطان گفت من هم پیاده میشوم بجهت تعظیم و احترام. یکی از ناصبی‏ها که در خدمت سلطان بود گفت اگر علی(ع) خلیفه بوده تو نیز خلیفه و والی مسلمانان میباشی و احترام زنده بالاتر و بیشتر است از احترام میت. سلطان مردد شد و در عزم خود گفت تفال میزنیم بکتاب خدایتعالی، چون قرآن را گشودند اول صفحه این آیه در آمد فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی‏ سلطان چون این آیه را دید که حاصل معنیش اینستکه بکن نعلین خود را از پای خود بدرستیکه تو بوادی مقدس طوی میباشی و قدم در وادی پاک و پاکیزه نهادی. سلطان پیاده شد و امر کرد آن ناصبی را گردن زدند، آنوقت این دو شعر را قرائت کرد:
تزاحم یتجان الموک ببابه - ویکثر عندالاستلام اذدحامها
اذاماراته من بعید ترجلت - وان هی لم تفعل ترجل هامها‏
و این دو شعر را جماعتی تخمیس نموده‏اند از جمله علامه طباطبائی سید بحرالعلوم (ره) فرموده:
تطوف ملوک الارض حول جنابه - و تسعی لکی تخطی بلثم ترابه‏
فکا کبیت‏الله بیت علابه - تزاحم یتجان، الخ‏
اتاه ملوک الارض طوعا و املت - ملیکا سحاب الفضل منه عهللت‏
و مهمادنت زادت خضوعا به علت - اذا ماراته، الخ‏
و مادح اهل البیت بالقلب و اللسان المؤید بروح القدس العظیم الشأن جناب مولی کاظم ارزی علیه الرحمة در تخمیس آن گفته:
وزر مرقدالشمس العلی کقبابه - وجبهة دارالملک دون عتابه‏
الم تره مع عظم وسع رحابه - تزاحم یتجان، الخ‏
بباطنه ایات وحی تنزلت - ورسل و املاک به قد توسلت‏
لذاک سلاطین لدیه تذللت - اذا ماراته، الخ‏
84) مغول آن تبغی را گوین که در میان عصاء جا دارد (منه).
85) 1 - اشعار حسان در واقع خیبر:
و کان عل ارمدالعین یتبغی - دوا فلما لم یحسن المداویا
شفاه رسول الله منه بتقلة - فبورک مرقیا و بورک راقیا
و قال ساعطی الرایة الیوم صارما - مکیا محبا للرسول موالیا
یحب الهی والاله یحبه - به یفتح الله الحصون الا وابیا
فاصفی بهادون البریة کلها - علیا و سماه الوزیر المواخیا (منه)
86) 2 - ابن ابی الدید در یکی از قصائد سبعه خود گفته:
یامن له ردت ذکاء و لم یفز - بنظریها من قبل الا یوشع‏
یاهازم الاحزاب لایثنیه عن - خوض الحمام مدجج و مدرع‏
یاقلاع الباب التی عن هزها - عجزت اکف اربعون و اربع‏
لولا حدوثک قلت انک جاعل - الارواح فی الاشباح و المستنزع‏
لولا مماتک قلت انک باسط - الارزاق تقدرفی المعطاء و توسع‏
ما العالم العلوی الا تربة - منها لجثتک الشریفة مضجع‏
ما الدهر الاعبدک القن الذی - بنفوذ امرک فی البریة مولع‏
والله لولاحیدر ماکانت الدنیا - ولا جمع البریة مجمع‏
والیه فی یوم المعاد حسابنا - و هو الملاذ لنا غداووالمفزع‏
و این همان قصیدهایست که بر ضریح مطهر امیر المؤمنین علیه‏السلام نوشته‏اند و تمام آن هشتاد بیت است و چند شعر از آن در مصیبت امام حسین علیه‏السلام (منه عفی عفه)
87) سید بن طاوس در مصابح الزائر در یکی از زیارات حضرت موسی بن جعفر(ع) این صلوات را بر آنحضرت که محتوس است بر شمه‏ای از فضائل و مناقب و عبادات و مصائب آنجناب نقل کرده شایسته است در اینجا نقلکنم: اللهم صل علی محمد و اهل بیته الطاهرین و صلی علی موسی بن جعفر وصی الابرار و امام الاخیار و عیبة الانوار و وارث السکینة و الوقار و الحکم و الاثار الذی کان یحیی اللیل بالسهرالی السحر بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة و الدموع الغزیرة و المناجات الکثیرة و الضراعات المتصلة و مقرالنهی و العدل و الخیر و الفضل و الندی و البدل و مالف البلوی و الصبر و و المضطهد بالظلم و المقبور بالجور و المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیرذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادی علیها بذل الاستخفاف و الوارد علی جده المصطفی و ابیه المرتضی وامه سیدة النساء بارث مغضوب و ولاء مسلوب و امر مغلوب و دم مطلوب و سم مشروب اللهم و کما صبر علی غلیظ المحن و تجرع غصص الکرب و استسلم لرضاک و اخلص الطاعة لک و محض الخشوع و استشعرالخضوع و عادی البدعة و اهلها و لم یلحقه فی شئی من اوامرک و نواهیک لومة لائم صل علیه صلوة نامیة منیفة زاکیة توجب له بها شفاعة امم من خلقک و قرون من برایاک و بلغه عنا تحیة و سلاما و اتنا من لدنک فی موالانه فضلا و احسانا و مغفرة و رضوانا انک ذوالفضل العمیم و التجاوز العظیم برحمتک یاارحم الراحمین (منه)‏

88) وروی عن النبی(ص) من صلی وزین الرکعتین کذللک حفظ من ابلیس و جنوده و اعطاه الله ثواب الصدیقین (منه)

89) مرحوم والدقدس سره در متن، داستان ابن الصیفی را نقل فرموده ما قضیه را یاد آور میشویم. جمع کثیری از علمای سنت در کتب خود نقل کرده‏اند که یکی از ثقات اهل سنت گفت حضرت علی بن ابیطالب را در خواب دیدم گفتم یا امیرالمؤمنین شما وقتیکه فتح مکه فرمودید خانه ابوسفیان را مأمن مردم نمودید و فرمودید هر کس داخل خانه ابوسفیان شود بر جان خود ایمن است شما این نحو احسان در حق ابوسفیان فرمودید فرزند او در عوض تلافی کرد و فرزندت حسین(ع) را در کربلا شهید نمود و کرد آنچه کرد. حضرت فرمود مگر اشعار ابن الصیفی را در این باب نشیندی؟ گفتم نشنیدم. فرمود جواب خود را از او بشنو. گفت چون بیدار شدم مبادرت کردم بخانه ابن الصیفی که معروف است بحیص و بیص و خواب خود را برای او نقل کردم تا خواب مرا شنید، شهقه زد و سخت بگریست و گفت بخدا قسم که این اشعاری را که امیرالمؤمنین(ع) فرموده، من همین شب بنظم آوردم و از دهان من هنوز بیرون نشده و برای احدی ننوشته‏ام پس انشاد کرد از برای من آن ابیات را:
ملکنا فکان العفو مناسجیة - فلما ملکتم سال بالدم ابطح‏
و حللتم قتل الاسری و طال ما - غدونا علی الاسری فنعفو و نصفح‏
و حسبکم هذا التفاوت بیننا - و کل اناء بالذی فیه یرشح‏‏
(محسن بن المؤلف)
90) جبا بضم جیم و تشدید موحده یکی از قرای بصره است.