اول چیزی که بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشکدهها لازم است و بر همه ملت لازم است این است که این مغزی که حالا شده است یک مغز اروپائی یا یک مغز شرقی، این مغز را بردارند یک مغز انسان خودمانی، انسانی ایران اسلامی، همانطور که آنها شستشو کردند مغزهای ما را، مغزهای بچههای ما را و به جای مغز خودشان مغز دیگری را نشاندند، ماهم حالا عکس العمل نشان بدهیم و شستشو کنیم مغز خودمان و بچههای خودمان را و یک مغز اسلام انسانی جایش بنشانیم تا از این وابستگی فرهنگی و وابستگی فکری بیرون بیائیم. اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیاء یم، همه وابستگیها تمام میشود. اینکه ما وابسته شدیم، در اقتصاد وابسته هستیم، در عرض میکنم که فرهنگ وابسته هستیم، در همه چیز وابسته هستیم مبدا این همین است که در فکر وابسته هستیم فکرمان نمیتواند بکشد این را که ما خودمان هم فرهنگ داریم، خودمان هم فرهنگمان غنی است، خودمان هم همه چیز داریم، یک مملکت غنی ما داریم، یک مملکتی داریم که برای صد و پنجاه میلیون جمعیت مهیاست که اداره بکند. مع الاسف ماسی و چند میلیون هستیم و زندگیمان تباه و اینطوری است برای اینکه آنها کشاندند به اینطور، آنها میخواستند نگذارند که شما استفاده فرهنگی خودتان را بکنید، استفاده اقتصادی خودتان را بکنید همه چیزمان را به هم زدند تا اینکه دست ما همیشه دراز باشد، یک دستمان طرف آمریکا دراز باشد، یک دستمان طرف شوروی دراز باشد، از این بخواهیم و از آن بخواهیم همه هستی ما را آنها ببرند و ما نفهمیم، بلکه بسیاری از ما به اینکه دست آنها حالا کوتاه شده ناراحت بشوند، حتی از آنهائی که مدعی روشنفکری هستند. این برای این است که فکر این روشنفک ( همه را نمیگویم، بسیاریشان) فکر این الان دیگر فکر یک انسان شرقی نیست، فکر یک انسان اروپائی است. مغزش این است، قلمش، قلم اروپائی است. این نمیتواند یک کسی که فکرش اروپائی است، فکر بکند که ما خودمان هم یک چیزی هستیم، ما خودمان آدم هستیم.- از خود آدمیت خودمان را اینها منکرند، میگویند ما، ما چیزی نیستیم.(115)