%
پارهای از آیات قرآن کریم نقل میکند که بعضی از اشخاص، در امور و شؤون مختلف با اطرافیان خود مشاوره میکردهاند. این آیات برخی از وقایع تاریخی را گزارش میکنند و جنبه تشریعی ندارند، مثلاً قرآن واکنش «بلقیس» ملکه سبا را در برابر نامه حضرت سلیمان - علی نبینا وآله و علیه السلام - اینگونه بازگو میکند که:%
«قالَتْ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُا اِنّی اُلْقِیَ اِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ اِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلّا تَعْلوُا عَلَیَّ وَاْتوُنی مُسْلِمینَ قالَتْ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُأ اَفْتُونی فی اَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً اَمْراً حَتَّی تَشْهَدوُنِ(210)؛ (ملکه سبا) گفت: ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده این نامه از سلیمان است و چنین میباشد! به نام خداوند بخشنده مهربان توصیه من این است که نسبت به من برتریجویی نکنید و به سوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید (سپس) گفت: ای اشراف و بزرگان! نظر خود را در این امر مهم به من باز گویید، که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور و مشورت شما انجام ندادهام.»%
در جای دیگر میخوانیم که یکی از پیروان حضرت موسیعلیه السلام با یکی از دشمنان آن حضرت نزاع کرد، پیرو آن حضرت از او کمک خواست، حضرت موسیعلیه السلام مشتی به دشمن زد که بیجانش کرد، روز دیگر همان شخص تقاضای کمک کرد ... در این میان اخباری از دربار فرعون به موسیعلیه السلام رسید؛%
«وَجاءَ رَجُلٌ مِنْ اَقْصَا الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی اِنَّ الْمَلَأَ یَاْتَمِروُنَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ اِنّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ(211)؛ و (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [مرکز فرعونیان] آمد و گفت: ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشستهاند، فوراً (از شهر) خارج شو که من از خیرخواهان توام.»%
پیداست که فرعون، در باب کشتن حضرت موسی - به کیفر این که آن حضرت مردی قبطی را کشته بوده است - با پیرامونیان خود به مشاوره نشسته بوده است. اینگونه آیات به خوبی نشان میدهد که در سرتاسر تاریخ بشری، استفتا و نظرخواهی از دیگران و ائتمار و مشاوره با آنان امری بوده است که در میان عقلا و خردمندان، رواج و شیوع تام داشته است، تا آنجا که کسی همچون فرعون که «أَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلی» میگفت خود را از شورا بینیاز نمیدید. پس ائتمار و مشاوره به عنوان یک قاعده شرعی و تعبدی توسط اسلام ابداع نشده است بلکه همه آدمیان، حتی مستبدترین و خودکامهترین حکام و سلاطین تاریخ - کمابیش - به سودمندی و کارگشایی آن اعتراف داشته و دارند. از این قسم آیات نمیتوان موضع و میزان اعتبار شورا در اسلام را دریافت.%
با صرف نظر از بناء عقلا نیز، میتوان حسن مشورت را حکمی عقلی دانست، زیرا وقتی که حصول یک مصلحت، مطلوب است و کوششها همه صرف تحصیل آن میشود طبعاً شناخت راههای گوناگون تحصیل آن مصلحت و فهم بهترین آن راهها مطلوب خواهد بود. مشورت یکی از اموری است که ما را به شناخت طرق مختلف تحصیل یک مصلحت و فهم بهترین آن راهها توانا میسازد. بر اثر رایزنی و تبادل نظر، جهات ابهام مسائل و مشکلات زدوده میشود و حقایق برای آدمی آشکارتر و روشنتر میگردد و انسان قدرت مییابد که با بصیرت و روشنبینی هرچه بیشتر به کاری روی آورد و بدان دست یازد. پس مشورت نیز مطلوبیّت خواهد یافت. بنابراین میتوان گفت که عقل حکم میکند به حسن مشورت برای کشف مصلحت و بهترین راه نیل به آن.%
در دو آیه نیز، به زن و شوهر سفارش شده است که در امور و شؤون مربوط به زندگی خانوادگی، با یکدیگر مشورت کنند؛%
«وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ ... فَاِنْ اَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَتَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما(212)؛ مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر میدهند این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند ... و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت بخواهند کودک را (زودتر) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنان نیست.»%
«وَاْتَمِروُا بَیْنَکُمْ بِمَعْروُفٍ(213)؛ و (درباره فرزندان کار را) با مشاوره شایسته انجام دهید.»%
این دو آیه که در آنها با الفاظ تشاور و ائتمار، سفارش به مشورت در موارد خاص شده است در مباحث «اخلاق در خانواده» باید بررسی شود.%
اما آنچه برای موضوع بحث و تحقیق ما، میتواند بیشتر مفید باشد دو آیه شریفه است که اکنون بدانها میپردازیم.%
نخستین آیه خطاب به پیامبر گرامی اسلامیصلی الله علیه وآله وسلم است که میفرماید:%
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ القَلْبِ لَانْفَصُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِیالْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ(214)؛ به سبب بخشایش خدای متعال، با آنان نرمخو شدهای؛ اگر تندخو و سختدل میبودی از پیرامونت پراکنده میشدند. از آنان درگذر و برایشان از (خدای متعال) آمرزش بخواه و با آنان، در کارها مشورت کن. پس هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدای متعال توکل کن که خدای متعال توکلکنندگان را دوست میدارد.»%
آیا مفاد این آیه این است که قوانین اجتماعی حاکم بر جامعه مسلمین اعتبار و قانونیّت خود را از رأی مردم کسب میکند؟ آیا خدای متعال که اوامر و نواهی خود را، توسط پیامبر گرامیصلی الله علیه وآله وسلم به مردم ابلاغ کرده و آنان را از هرگونه چون و چرا و مخالفت نسبت به احکام الهی، به شدّت منع و تحذیر کرده است، از پیامبر خود میخواهد که در مقام وضع قانون، رأی مردم را ملحوظ و محترم بدارد؟ آیا میتوان به قرآن نسبت داد که برای مردم در وضع احکام و قوانین کلی و ثابت - اعم از فردی و اجتماعی - حقی قائل است؟ آیا مفاد آیه این است که مشروعیّت و قانونیّت حکومت شخص پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به رأی مردم بستگی دارد؟ آیا خدای متعال که پیامبر را بیش از خود مؤمنان نسبت به مؤمنان، صاحب حق میشناسد «اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهُمْ(215)» اعتبار حاکمیت و ولایت او را منوط به موافقت عمومی مردم میداند؟%
به روشنی پیداست که در این آیه شریفه، سخنی از ارزشبخشیدن جامعه به قوانین یا تفویض حق حکومت به کسی از طرف جامعه، مطرح نیست. پس این مطلب - که خلاف ضرورت دین است - از مفاد این آیه هم بیرون میماند.%
اگر در آنچه قبل از جمله «وَشاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ» آمده است نیک تأمل کنیم، در مییابیم که امر به مشاورت با مردم مقتضای رحمت واسعه الهی نسبت به امّت اسلامی است. توضیح آن که: اگر پیامبر گرامی اسلام، در کارها و به هنگام وضع احکام سلطانیّه، با مسلمین مشورت نمیکرد، عدم مشاوره وی سبب میشد که مردم او را شخص مستبدی بپندارند که به افکار و آراء، نیازها و خواستهها و مسائل و مشکلات مردم هیچگونه اعتنائی ندارد و بیآن که ارزشی برای آنان قائل باشد زمام امور و شؤون مختلف زندگیشان را به دست گرفته است و قوانینی وضع میکند و عمل بدانها را از آنها میخواهد؛ قوانینی که چه بسا برخلاف مصالح اجتماعی افراد جامعه باشد. اگر در نظر آوریم که ایمان، مراتب و درجات بیشمار دارد و همه مردم واجد مدارج عالی ایمان نیستند؛ و اگر از این نکته غافل نباشیم که برای مسلمین صدر اسلام - که نسبت به جاهلیت و شرک و کفر قریب العهد بودند - مسائلی از قبیل عصمت پیامبر و ولایت مطلقه وی چندان مفهوم و مقبول نبود؛ و اگر فراموش نکنیم که در آن زمان، مثل هر زمان دیگری، گروه پرشماری از افراد جامعه، اگرچه اظهار اسلام و مسلمانی میکردند، در واقع منافقانی بودند که سعی داشتند، به هر طریق ممکن، در امور و شؤون جامعه اسلامی اختلال و هرج و مرج پدید آورند و نگذارند که کارها سر و سامان یابد و مسلمین روی آسایش و بهروزی ببینند؛ آنگاه به خوبی میفهمیم که پیدایش چنان توهّمات و وسوسهها، در اذهان و نفوس مردم، امری بعید نبوده است. به همین علت بارها، وقتی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به کاری فرمان میداد از او میپرسیدند که آیا از جانب خدای متعال سخن میگویی یا از نزد خود؟ و آنچه در دل نهان میداشتند این بود که اگر او از نزد خود سخن میگوید و فرمان میدهد، مکلّف به فرمانبرداری و پیروی نیستیم.%
اگر آن گمانهای باطل و خیالات خام به جان و دل مردم راه مییافت و توسط تشکیکات و وسوسهانگیزیهای منافقین و دیگر دشمنان اسلام تقویت میشد محبت مسلمین، نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به تدریج رو به کاستی مینهاد و این امر موجب میشد که آنان از پیرامون وی پراکنده شوند و راه عصیان و سرکشی در پیش گیرند. بدین ترتیب زمامداری و رهبری آن حضرت، روزبه روز ضعیفتر میگشت و با ضعیف و ناتوانشدن دستگاه حکومت، مقدمات از دسترفتن وحدت جامعه و از هم پاشیدن اجتماع مردم فراهم میآمد؛ در نتیجه هم دنیای مردم تباه میشد و هم آخرتشان؛ از برکات بیشمار زمامداری و رهبری آن بزرگمرد الهی، در همین دنیا محروم و بینصیب ماندند و از طرف دیگر، چون نسبت به وی عصیان و مخالفت میورزیدند به ورطه کفر در میافتادند و به عذاب اخروی گرفتار میآمدند.%
خدای متعال، از باب لطف و مرحمتی که به همه آدمیان دارد، به پیامبرش امر میکند که به هنگام وضع قوانین جزئی و موقت، با آنان به مشورت بنشیند و به رایزنی بپردازد و با گوشسپردن به سخنانشان به افکار و آراء آنان پی برد، از نیازها و خواستههای آنان باخبر شود؛ و بدین شیوه راه آن همه پیامدهای فاسد را میبندد. به تعبیر دیگر، همانگونه که نرمخوبودن پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله وسلم و تندخو و سختدلنبودن وی این فایده را دارد که مردم از پیرامون او، نمیپراکنند، در گذشتن او از آنان و آمرزش خواستنش برای آنان و مشورتکردنش با آنان همه مانع پراکندگی آنان از اطراف وی میشود. خدای متعال چون نهایت لطف و رحمت را به بندگان خود دارد، میخواهد که از برکات عظیم مادی و معنوی حکومت و ولایت رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم بیبهره نمانند و برای آنکه این بهرهبرداری امکانپذیر شود آن حضرت را نرمخوی و مهربان میکند و از وی میخواهد که هم خود از گناهان و لغزشهای مردم چشم بپوشد و هم از خدای متعال برایشان درخواست آمرزش کند و در کارها نیز با آنان مشورت داشته باشد.%
کوتاه سخن اینکه؛ «شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ» دستوری است همانند «اعْفُ عَنْهُمْ» و «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»؛ یعنی امر به مشاوره هم، مانند امر به عفو و استغفار برای جذب قلوب مردم و جلب موافقت جامعه و - در نهایت - حفظ مصالح اجتماعی است، پس این آیه در مقام تأسیس این اصل نیست که قانون حاکم بر جامعه و زمامدار و رهبر مردم، باید توسط خود مردم تعیین شود، این آیه میگوید زمامدار و رهبر مردم چگونه میتواند به بهترین شیوه، قانون معتبر جامعه را اجراء کند.%
ذیل آیه نیز، شاهد برداشت ماست که میفرماید:%
«فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ؛ پس هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن».%
این جمله دلالت دارد بر این که، پس از مشاوره و بعد از آن که بعضی امور خفیّ به ظهور پیوست یا میزان موافقت و مخالفت مردم، نسبت به راه حل مسأله و روش رفع مشکل، معلوم شد؛ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ملزم نیست که رأی اکثریت مردم را بپذیرد و به مرحله عمل درآورد. کمکی که مشورت به ولیّ امر مسلمین میکند این است که هم خود مسأله و هم راه حل پیشنهادی او برای مسأله را روشنتر میسازد و بعضی از امور مرتبط با مسأله را - که احیاناً از چشم او دور مانده - آشکار میکند پس از پایان مشاوره، ولیّ امر براساس مصلحت جامعه اسلامی تصمیم میگیرد؛ خواه مصلحت اقتضا کند که بر وفق رأی اکثریت مردم عمل شود - مانند آنچه به هنگام جنگ احد پیش آمد - و خواه مقتضای مصلحت، عملکردن برخلاف رأی اکثریت باشد و چنین نباشد که موافقت با اکثریت، مصلحتی قویتر از مصلحت خودِ کار داشته باشد. بههر حال، عزم او تابع رأی اکثریت اعضای شورا نیست؛ وی محکوم مردم نیست و نمیتواند مکلف باشد به این که احکام و مقرراتی وضع کند که آنان بپسندند و بخواهند. آری فقط در آنجا که ادله طرفین (اکثریت و اقلیّت) کاملاً مساوی باشد یا هیچیک از طرفین، برای قول خود دلیلی نداشته باشد؛ چون بههر حال باید یکی از دو قول را برگزید، رهبر رأی اکثریت را میپذیرد و قانونیت میدهد.%
پس رأی رهبر مطاع و متّبع است نه رأی اکثریت افراد شورا، آیه مورد بحث هرگز دلالت ندارد بر این که رهبر مکلّف است مطیع رأی اکثریت مردم باشد، این آیه حتی وجوب مشاوره با مردم را هم نمیرساند. آیا میتوان گفت که عفوکردن مردم و استغفار برای آنان بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم واجب است؟ همانگونه که عفو و استغفار، به عنوان دو کار خوب اخلاقی توصیه شده است، مشاوره نیز اخلاقاً کار خوبی است و به همین جهت به آن سفارش شده است و همانطور که رهبر ملزم نیست همیشه عفو کند - و حتی گاهی حق ندارد که از گناهی درگذرد - لزومی هم ندارد که در همه کارها با دیگران به مشورت بپردازد.%
اینک به ذکر دومین آیه که برای موضوع بحث و تحقیق ما سودمند است میپردازیم:%
«فَما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقی لِلَّذینَ آمَنوُا وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُنَ وَالَّذینَ یَجْتَنِبوُنَ کَبائِرَ الْاِثْمِ وَالْفَواحِشَ وَاِذا ما غَضِبوُاهُمْ یَغْفِروُنَ وَالَّذینَ اسْتَجابوُا لِرَبِّهِمْ وَأَقاموُا الصَّلوةَ وَأَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَالَّذینَ اِذا اَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِروُنَ(216)؛ آنچه به شما دادهاند بهره زندگی اینجهانی است و آنچه در نزد خدای متعال هست بهتر و پایدارتر است برای کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل میکنند و کسانی که از گناهان بزرگ و بدکاریها کناره میگیرند و چون به خشم میآیند میبخشایند و کسانی که دعوت پروردگارشان را میپذیرند و نماز را به پای میدارند و کارشان در میان خود، به مشورت است و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند و کسانی که هرگاه ستمی به آنها برسد طلب یاری و انتقام میکنند».%
در این آیه شریفه، جمله «وَاَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» در ردیف اوصافی که خدای متعال برای مؤمنان ممتاز و نمونه ذکر فرموده، قرار گرفته است؛ در این آیه مطالب بسیاری است که سعی میکنیم به بیان مطالب مهمتر اکتفاء ورزیم.%
مطلب اول: بدون شک، مطلوبیت همه اموری که قبل از جمله مورد بحث آمده احکام عامّی است که هریک منحلّ به احکام فردی میشود؛ یعنی درست است که ایمان، توکل بر خدای متعال، کنارهگرفتن از گناهان بزرگ و بدکاریها، بخشودن دیگران هنگام خشم، پاسخ مثبت به خدای متعال دادن، بر پایداشتن نماز، بخشیدن بخشی از دارایی به نیازمندان و انتقامگرفتن از ستمگران همه به جمع نسبت داده شده است؛ اما این بدان معنا نیست که هریک از این امور باید به نحو دسته جمعی حاصل شود و مثلاً همه باید به شکل گروهی، ایمان آورند یا بر خدای متعال توکل کنند. معنای «یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْاِثْمِ وَالْفَواحِشَ» این نیست که فقط اجتناب عمومی از گناهان بزرگ و کارهای زشت مطلوب است. «اَقامُوا الصَّلوةَ» بدین معنا نیست که فقط نماز جماعت خوب است بلکه اگر کسی به تنهایی نیز این امور را انجام دهد، مشمول آیه میگردد و مثلاً کسی که به تنهایی، انفاق میکند مشمول «مِمَّا رزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» خواهد بود کوتاه سخن آن که؛ هریک از این احکام، حکم عامّی است که به احکام فردی بیشمار انحلال مییابد. سؤالی که در اینجا، پیش میآید این است که آیا مطلوبیت مشورت هم که از آیه شریفه استفاده میشود از همین قبیل است یا نه؟ سه احتمال پیش روی ماست:%
احتمال نخست این که؛ مطلوبیّت مشاوره نیز حکم عامّی است که منحلّ به احکام فردی میگردد؛ یعنی یکی از اوصاف هر فرد مؤمن این است که در کارهای خود مستبد و خودکامه نیست بلکه برای کشف مصلحت خود و فهم بهترین راه رسیدن به آن، از آراء و نظرات دیگر مردم استفاده میکند. هر مؤمنی در امور و شؤون مربوط به خود، با دیگران مشاوره دارد و از دانش و آگاهی آنها سود میجوید.%
احتمال دوم کاملاً مخالف احتمال نخست است؛ یعنی مؤمنین را دارای این صفت میداند که در امور و شؤون مربوط به کل جامعه، با همدیگر به مشورت میپردازند پس آیه شریفه به امر جمعی اشاره میکند و به مشورت در مسائل شخصی و فردی کاری ندارد.%
احتمال سوم این است که آیه شریفه به هیچیک از این دو اختصاص ندارد بلکه مطلق مشورت را مدح میفرماید خواه در امور فردی و شخصی باشد و خواه در امور اجتماعی و عمومی.%
از همه ضعیفتر، احتمال اول است؛ زیرا ظهور «اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» در جمعیت بسی بیشتر از ظهور سایر جملاتی است که پیش و پس از آن آمده است. اگر آیه شریفه اختصاص به مشورتهای مربوط به امور فردی داشت و مراد این بود که هرکسی باید (یا بهتر آن است که) در کارهای خودش، با دیگران مشاوره کند، به حسب فهم ما بهتر بود که میفرمود: اُمُورُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ لکن میبینیم که کلمه مفرد اَمْر به ضمیر جمع هُمْ اضافه شده است. آیه ظهور قوی دارد در این که امر مستند به جامعه است نه به فرد. پس دو احتمال دوم و سوم اقوی هستند، و از این دو، احتمال دوم قویتر است، اگر متعیّن نباشد؛ یعنی اگر مراد فقط امور اجتماعی نباشد، لااقل شامل امور اجتماعی هم میشود. پس بدون شک در این آیه کریمه مشاوره برای امور اجتماعی، ممدوح و ستوده قلمداد شده است.%
مطلب دوم: در آیه شریفه مشاوره مورد مدح و ستایش واقع شده است - به تعبیر اصولیون براساس دلیل حکمت - مفاد این مدح، این است که عملکردن مستشیر بر طبق رأی مستشاران - در صورتی که قطع به خلاف رأیشان نداشته باشد - ممدوح و ستوده است مطلوبیت مشورت به جهت آن است که طریقی به سوی کشف مصلحت و فهم بهترین راه وصول به آن است. پس اگر بر اثر مشورت چنان کشف و فهمی حاصل شد عمل بر طبق آن کشف و فهم نیز متعلق مدح خواهد بود والّا مشورت کاری لغو است. در روایات، کسی را که با شخص بصیری به مشاوره پردازد و آنگاه با رأی وی مخالفت کند نکوهیدهاند. خلاصه آن که به دلالت حکمت استفاده میشود که باید به مشورت ترتیب اثر داده شود. اینک این سؤال رخ مینماید که آیا ترتیب اثردادن به مشورت فقط اخلاقاً امری ممدوح است یا وجوب شرعی و الزام قانونی هم دارد. آیا عملکردن بر وفق رأی مستشاران - در حالی که قطع به خلاف رأی آنان حاصل نباشد - مانند نفس مشاوره، فقط مدح اخلاقی دارد یا آن که شخص مستشیر شرعاً مکلّف و قانوناً ملزم است که در مقام عمل با مستشاران موافقت کند آیا اگر مستشیر عملاً با مستشاران مخالفت کرد مرتکب گناهی شده است و تحت تعقیب قانونی قرار خواهد گرفت؟ باز سه احتمال رخ مینماید:%
احتمال اول این که؛ امر به مشاوره یا یک امر ارشادی است یا حداکثر، مقتضی استحباب موافقت عملی با نظر اکثریت مستشاران است. بر طبق این احتمال، موافقت عملی با نظر اکثریت مستشاران امر استحبابی یا به تعبیر دیگر امر اخلاقی دارد و نه بیشتر.%
احتمال دوم این است که نتیجه مشورت؛ یعنی همان رأی اکثریت مستشاران، برای مؤمنان مشروعیّت و قانونیّت دارد و از عمل به آن گریز و گزیری نیست. بر وفق این احتمال، مشورت حکمی شرعی و قانونی پدید میآورد.%
احتمال سوم این که؛ آیه شریفه در مقام بیان هیچیک از دو احتمال مذکور نیست. بلکه فقط اصل شور و شورا را مدح میکند؛ آیه در مقام بیان این نیست که آیا مشورت حکم شرعی و قانونی نیز میآورد یا نه؟ آیه فقط اصل مشورت را اخلاقاً ممدوح میداند و طبعاً هم شامل مواردی میشود که عمل بر وفق نظر اکثریت مستشاران مستحب و اخلاقاً ممدوح است و هم مواردی را در بر میگیرد که عمل به نتیجه مشورت بنابه دلیلی خاص، وجوب شرعی و الزام قانونی نیز دارد. در جملات قبل و بعد «اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» نیز این نکته مثال و نمونه دارد «اَقامُوا الصَّلوةَ» به هیچ روی، در مقام تشریع وجوب نماز نیست. حتی مورد این جمله هم نمازهای واجب نیست. خدای متعال در این جمله، نمازگزاران را مدح میفرماید؛ چه کسانی که نمازهای واجب را به جای میآورند و چه آنان که نمازهای مستحب را انجام میدهند. اما بههر حال، این جمله در مقام بیان این نیست که نماز واجب کدام است و نماز مستحب چیست. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» هم هرگز انفاق را واجب نمیکند و حتی موردش نیز انفاقهای واجب نیست؛ فقط انفاقکنندگان را میستاید. البته بعضی از انفاقها - بنابه ادلهای خاص - واجب است، مانند نفقه پدر فقیر؛ و بعضی دیگر مستحب است. اما این جمله حتی در مقام بیان این نیست که آیا همه انفاقها واجب یا همگی مستحب است به همینگونه «اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» هم فقط در مقام مدح اصل مشاوره است و البته رجحان عمل بر وفق رأی اکثریت مستشاران را - در صورتی که قطع به خلاف آن حاصل نباشد - نیز میرساند؛ لکن هیچگاه بر وجوب نفس مشورت و وجوب عمل به نتیجه مشورت دلالت ندارد.%
از میان این سه احتمال، ظاهراً احتمال سوم متعیّن است. سیاق چهار آیه مذکور نشان میدهد که خدای متعال در مقام مطلق مدح و ستایش است، اعم از مدحی که به افعال واجب تعلق میگیرد و مدحی که به افعال مستحب متعلق است. بعضی از اموری که در این آیات، آمده است استحباب دارد نه وجوب؛ مانند فروخوردن خشم و درگذشتن از خطاهای دیگران، که وجوبشان مسلّم نیست مگر به عنوان ثانوی؛ یعنی در آنجا که مثلاً موجب ابتلاء به حرام گردد. أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ در مقام بیان این نیست که مشورت در کجا واجب است و در کجا مستحب؛ همچنین بیان نمیکند که پس از انجامیافتن مشورت، اتّباع از رأی اکثریت مستشاران در کجا واجب است و در کجا مستحب. این جمله در مقام بیان ممدوحبودن اصل مشورت است؛ که این نیز، بنابه قرائن عقلی و لبّی، از مواردی انصراف دارد، از جمله آنجا که انسان به مطلب یقین داشته باشد و هرگز احتمال دگرگونشدن رأی خود را ندهد. همچنین بیانگر این نیز میتواند باشد که اطاعت از نظر اکثریت مستشاران ممدوح است؛ که این هم از مواردی منصرف است، مثل آنجا که مستشیر، در اثنای مشاوره و تبادل آراء، به مطلبی قطع بیابد و رأی اکثریت مستشاران برخلاف قطع وی باشد. البته اینگونه موارد نادر است.%
مطلب سوم: با چه کسانی باید به مشورت پرداخت؟ با همه اعضای جامعه یا با افراد و گروههای خاصی از جامعه؟%
پاسخ این است که در شرع مقدس اسلام، تحدید نشده است که مستشاران چه کسانی باید باشند(217)؛ و آیا همه مردم باید طرف مشورت واقع شوند یا افراد و گروههای خاصی از مردم؛ و آیا فقط مردان حق دارند که مستشار باشند یا زنان نیز از این حق برخوردارند؛ و آیا سن و طول عمر نیز، در این امر دخالت دارد به گونهای که اگر کسی سنش از مقدار معینی کمتر باشد نتواند مستشار دیگران شود؛ و آیا برای مستشاربودن، داشتن خصوصیتی اجتماعی یا فرهنگی ضرورت دارد؟ سکوت شارع مقدس در این موارد، به خوبی مؤیّد این است که در دین اسلام، قاعدهای تأسیسی به نام شورا در کار نیست. البته عقل حکم میکند که باید با کسانی مشورت کرد که واجد دو شرط اساسی باشند: نخست اینکه نسبت به موضوع مورد مشورت آگاهی و بصیرت داشته باشند؛ دوم اینکه عادل و متقی باشند تا در مشورت خیانت نکنند، همان چیزی را که میدانند و در مییابند اظهار دارند. بنابراین، آنچه با قطع و یقین میتوان گفت این است که در هر امری نباید با همه افراد جامعه مشاوره کرد.%
%