%
چون دلیل عقلی قطعی دلالت دارد بر ضرورت سه شرط مذکور برای متصدیان امر حکومت، لذا اثبات آن نیازی به تعبّد ندارد پس آنچه در کتاب و سنّت در این باره آمده است - به اصطلاح - بیانات ارشادی بوده که میتواند مؤیّد دلیل عقلی قطعی مذکور باشد. اینک به بعضی از آنها اشاره میکنیم:%
الف) در آیات 43 تا 53 از سوره یوسف، داستان خواب دیدن پادشاه مصر را میخوانیم که همه خوابگزاران از تعبیر خواب او ناتوان ماندند ولی حضرت یوسف - بیدرنگ - رؤیای او را تعبیر کرد. پس از آن که پادشاه، تعبیر بسیار دقیق و زیبای حضرت یوسفعلیه السلام را شنید، دستور داد او را نزد من آورید.%
حضرت یوسف به فرستاده او گفت: نزد اربابت برگرد و از نیرنگ و فریب اتّهامآمیز زنان دربار - که دست خود را بریدند - بپرس.%
فرستاده برگشت و جریان را بازگفت؛ پادشاه از زنان پرس و جو کرد. زنان، زبان به اعتراف گشودند و همگی به پاکدامنی، امانت و راستگویی حضرت یوسفعلیه السلام شهادت دادند. در اینجا بار دیگر پادشاه دستور خود را تکرار کرد؛%
«وَقالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِه اَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ اِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ اَمینٌ قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ(142)؛ پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را از خواصّ اصحاب خود سازم. و چون با حضرت یوسف به سخن پرداخت، گفت: تو امروز، نزد ما صاحب اختیار و امینی یوسف فرمود: مرا سرپرست خزینههای این سرزمین قرار ده که بسیار نگهدارنده و آگاهم.»%
میبینیم که حضرت یوسفعلیه السلام وقتی پیشنهاد میکند که پادشاه مصر او را بر خزینههای آن کشور بگمارد و تدبیر و اداره امور اقتصادی مملکت را بدو تفویض کند، برای پیشنهاد خود دلیل میآورد که: «من نگهدار و دانایم»؛ یعنی: من هم میدانم که از مواهب گونهگون و متنوّع الهی چگونه باید استفاده کرد و تولید و توزیع و مصرف آن چگونه باید باشد و هم چنانکه باید باشد از اموال عمومی نگهداری میکنم و در آن خیانت روا نمیدارم؛ من همه شرایط علمی و اخلاقی را دارا هستم.%
در سوره «ص» میخوانیم که خداوند متعال، چون میخواهد حضرت داوود (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) را مقام و منصب قضا عطا فرماید، نخست او را میآزماید. البته حضرت داوودعلیه السلام صاحب مقام نبوّت بود، بنابر این آگاهانه برخلاف احکام و قوانین الهی کاری نمیکرد و گامی برنمیداشت، امّا به مقتضای طبع بشری و با صرف نظر از مقام عصمت، احتمال این که برای وی غفلتی پیش آید وجود داشت. از این رو، خدای متعال برای آن که او را با وسائل عادی، برای تصدّی مقام قضا مهیّا و آماده کند اوضاع و احوالی پیش میآورد که در لسان قرآن «فتنه؛ آزمایش» نام گرفته است:%
«وَ هَلْ اَتیکَ نَبَؤُا الْخَصْمِ اِذْ تَسَوَّرُوا الِْمحْرابَ اِذْ دَخَلُوا عَلی داوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَاهْدِنا اِلی سَواءِ الصِّراطِ اِنَّ هذا اَخی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةٌ وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ اَکْفِلْنیها وَ عَزَّنی فِی الْخِطابِ قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ اِلی نِعاجِه وَ اِنَّ کَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ اِلّاَ الَّذینَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ وَظَنَّ داوُودُ اَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَاَنابَ فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ اِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَابٍ(143)؛ آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسیده است در آن هنگام که (بیمقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد، گفتند: مترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است، اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدارد و ما را به راه راست هدایت کن! این برادر من است، نود و نه میش دارد و من یک میش دارم. امّا او اصرار میکند که؛ این یکی را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه کرده است (داوود) گفت: مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم روا داشته؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند امّا عدّه آنان کم است. داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد ما این عمل را بر او بخشیدیم؛ و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست.»%
ملاحظه میشود که مرافعه چنان صورت میگیرد که هر کسی داور بود، درست مانند حضرت داوودعلیه السلام حکم میکرد. پس از آن که اهل دعوا رفتند، حضرت داوودعلیه السلام به خود آمد که چرا در داوری شتاب کردم و بیدرنگ و تأمّل حکم دادم؛ میبایست از آن دیگری هم میخواستم که سخن بگوید و اقامه دلیل کند و اگر بر صحّت ادّعای خود شاهدی دارد بیاورد، تعجیل کردم و بدون این که قواعد و احکام قضاوت را رعایت کنم، بدون باریکبینی و موشکافی، داوری کردم و چه بسا، بر صاحب نود و نه گوسفند جفا کرده باشم. حضرت داوودعلیه السلام دانست که این واقعه فقط برای آزمون او پیش آورده شده است. از این رو از پروردگار خویش آمرزش خواست و به رکوع افتاد و توبه و انابه کرده و بر حسب روایات، چهل روز میگریست و از خدای متعال طلب عفو و بخشایش میکرد.%
این حادثه، طبعاً حضرت داوودعلیه السلام را درس درنگ و تأمّل و رعایتِ کاملِ قوانین و مقرّرات قضایی آموخت و حضرتش را به خوبی برای پذیرش مقام مهم قضا آماده ساخت. به همین جهت پس از این پیشامد خدای متعال به حضرت داوودپ%
علیه السلام خطاب میکند که:%
«یا داوُودُ اِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِیالْاَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاتَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ(144)؛ ای داوود! ما تو را در این سرزمین جانشین کردیم، پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس، پیروی مکن که از راه خدای متعال گمراهت میکند.»%
از این آیات نیز نتیجه میگیریم که متصّدی مقام قضاوت، باید علاوه بر دانستن احکام و قوانین قضایی، در کشف موضوعِ مخاصمه، فِراست و زیرکی کافی داشته باشد و در داوری شتاب نورزد و پس از درنگ و تأمّل در همه اطراف و جوانب امر، حکم صادر کند تا هر یک از مترافِعَیْن به حق خود برسد و بر کسی ستم نرود.%
همچنین در سوره بقره میخوانیم:%
«اَلَمْ تَرَ اِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنی اِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی اِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ... وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ اِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا اَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَنَحْنُ اَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ اِنَّ اللَّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِیالْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعُ عَلیمٌ(145)؛ آیا مشاهده نکردی جمعی از بنیاسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: زمامدار (و فرماندهی) برای ما انتخاب کن تا در راه خدا پیکار کنیم... و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند «طالوت» را برای زمامداری شما مبعوث کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با این که ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرتِ) جسم وسعت بخشیده است. خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، میبخشد و احسان خداوند، وسیع است و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است.»%
آنان - بر حسب دیدگاه مادّیگرایانه خود - میپنداشتند که فرمانروا باید شخصی بسیار ثروتمند باشد؛ جواب پیامبر بنیاسرائیل - در واقع - این است که آنچه برای حکومت و فرمانروایی ضرورت دارد سه ویژگی است: نخست صلاحیّت اخلاقی، روحی و معنوی که خدای متعال آن را در شخص طالوت یافته است و به همین جهت وی را از میان همه برگزیده است؛ دوّم علم و دانش که طالوت، از آن نصیبی بیش از بهره دیگران دارد؛ و سوّم قوّت جسمی و نیروی بدنی است که برای حاکمان و فرمانروایان - بویژه - برای سرکردگان و فرماندهان سپاه و لشگر مخصوصاً در روزگاران گذشته بسیار لازم بود و طالوت از این قدرت نیز بیش از سایرین سهم برده است. این جواب تأیید میکند که سه شرط مذکور شرائط عقلی است. خدای متعال در پاسخ اعتراض بنیاسرائیل نمیفرماید که «من طالوت را به پادشاهی شما برگزیدم و شما را نَرَسد که در این انتصاب چون و چرا کنید و دلیل و حجّت بخواهید؛ چه خوشایندتان باشد و چه نباشد، ناگزیر باید سرِ تسلیم پیش آورید و به فرمانهای او گردن نَهید» بلکه آنان را به چیزی توجّه میدهد که همگیشان با اندک تأمّل و تفکّری درمییابند و آن این است که پادشاه یا فرمانده سپاه و سرکرده لشگر باید تقوی و عدالت داشته باشد و از علم کافی و وافی برخوردار باشد و صاحب نیروی بدنی باشد و طالوت بیش از هر یک از بنیاسرائیل از این هر سه صفت بهرهمند است، بنابراین فرمانروایی او بر دیگران معقول و خِرَدپسند است.%
پس، از مجموع آیات کریمه قرآن درباره این مطلب، به خوبی میتوان استفاده کرد که متصدّی امر حکومت باید، هم متّقی، عادل و امین باشد و هم به قوانین مربوط به حوزه کار خود عالم باشد و هم اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزیی و خاصّ را بشناسد. حال فرقی نمیکند که زمامدار کلّ جامعه باشد یا تدبیر و اداره امور اقتصادی جامعه را به او سپرده باشند یا عهدهدار قضاوت باشد - که یکی از شؤون حکومت است - یا فرمانده سپاه یا متکفّل یکی دیگر از شؤون دستگاه حکومت باشد.%
%
%