%
حال که زندگی اجتماعی برای انسان ضرورت دارد و هدف آن هم فراهمشدن زمینه بیشترین استکمالات برای بیشترین افراد انسان است باید کاری کرد که زندگی اجتماعی پایدار بماند و در جهتی حرکت کند که به آن هدف برسد. همان گونه که زندگی فردی - برای رسیدن به هدف مطلوب - باید تابع احکام و قواعدی باشد، زندگی اجتماعی هم - برای وصول به هدف مطلوب خود - باید از قوانین و مقرّراتی تبعیّت کند زیرا همانطور که تنها یک سلسله از افعال انفرادی ما را به هدف زندگی فردیمان میرسانند، تنها افعال اجتماعی خاصّی هدف زندگی جمعی را محقق میسازند.%
بارها گفتهایم که ارتباط رفتار اجتماعی و فردی انسان با هدف زندگی، ارتباطی حقیقی و تکوینی است، از این رو ما احکام حقوقی را تابع مصالح و مفاسد واقعی میدانیم؛ یعنی معتقدیم که احکام حقوقی باید چنان وضع شود که موجب جلب مصالح و دفع مفاسد گردد. پس رفتاری مطلوب است که انسانها را به هدف زندگی نزدیکتر کند و آنچه آنها را از آن دور سازد نامطلوب خواهد بود. امّا مشکل اصلی اینجاست که مصالح و مفاسد واقعی و تأثیر منفی یا مثبتی که یک رفتار اجتماعی در نیل به هدف زندگی جمعی دارد برای همه افراد بشر - به شکل کامل - شناخته شده نیست. اختلافات فراوانی که در امور اجتماعی، میان صاحب نظران و اندیشمندان به چشم میخورد، همچنین تحوّلات فکریِ پیدرپی که برای یک متفکر اجتماعی در طول زندگی روی میدهد نشان دهنده آن است که میزان علم و معرفت آدمیان به این امور بسیار اندک و ناچیز میباشد و عقل بشری در این گونه امور، قاصر و ناتوان است؛ حتی دانشمندترین و قویترین متفکّران بشری، از فهم و کشف همه قواعد و قوانینی که عمل به آنها انسانیّت را به مصالح حقیقی برساند عاجز ماندهاند. از روزهای نخستِ تاریخ بشر تاکنون - عملاً - این کار صورت نگرفته و نمیتوان امید داشت که در آینده نیز صورت گیرد بلکه عادتاً محال است.%
اگر از دیدگاه اسلامی بنگریم و هدف زندگیِ اجتماعی را وسلیهای بدانیم برای رسیدن به هدفِ کلِّ حیات و خلقت، در آن صورت علاوه بر فهمِ چگونگی ارتباط یک رفتار اجتماعی با هدف زندگی اجتماعی، باید کیفیّت ارتباط آن را با سعادت ابدی و کمال نهایی هم کشف کنیم و این کار نه تنها عادتاً بلکه عقلاً هم محال است، زیرا کشف ارتباط مثبت یا منفی یک رفتار اجتماعی با مصلحت اُخروی و جاودانی انسان نیاز به تجربههایی دارد که از دسترس انسان به کلّی بیرون است ما - حداکثر - ارتباط اعمالمان با نتایج دنیایی مترتّب بر آنها را بتوانیم درک کنیم امّا نمیتوانیم بفهمیم که چه اعمالی موجب سعادت جاودانی ما خواهد شد، با این که در زندگی اجتماعی باید چنان رفتار کنیم که هم مصالح دنیایی افراد جامعه و هم سعادت جاودانی خودمان حاصل شود.%
پس از یکسو، انسانها از شناخت تأثیر یک رفتار اجتماعی در تحقّق هدف حقوق و همچنین در تحقق هدف اصلی خلقت آدمی کاملاً عاجزند و از سوی دیگر، بیشتر انسانها حتّی هنگامی که مصلحت خودشان را به خوبی شناختند، رفتارهای خود را بر اساس آن، نظم و سامان نمیدهند؛ یقین دارند که فلان کار هرگز به مصلحت نبوده و سرانجام به زیانشان تمام میشود، با این حال از انجام دادن آن خودداری نمیکنند و چه بسا، برای موجّه جلوه دادن عمل خود از هیچ کاری فروگذار نمیکنند، میدانند کارشان درست نیست امّا وانمود میکنند که درست است، آنها در واقع پیرو هواهای نفسانی خویشند نه تابع مصالح واقعی خود. اکنون جای این پرسش است کسی که حتّی تابع مصالح فردی خود نیست، چگونه تابع مصالح اجتماعی خواهد بود؟ اگر تعیین راه و رسم زندگی مردم و قوانین و مقررات اجتماعی به دست چنین کسانی سپرده شود، آیا برای تأمین منافع شخصی خود و برآوردن اغراض نفسانی خویش، حق و باطل را به هم نمیآمیزند؟ و باطل را در لباس حق جلوه نمیدهند؟ و حق را لگدکوبِ هواهای خود نمیکنند؟ چنین کسانی در مقام وضع و تصویب قانون، فقط منافع خود را ملحوظ میدارند و حتّی گوشه چشمی به مصالح دیگران ندارند.%
کوتاه سخن این که، انسانها نه علم و معرفت کامل برای تعیین احکام و مقررات اجتماعی دارند و نه بیشترشان از غرضورزی و سؤ نیّت به دورند. از این رو به روشنی میتوان دریافت که قانونگذار باید فوق بشر باشد تا هم دانش و شناختش به مراتب بیش از دانش و شناخت انسانها باشد و هم تابع خواهشهای نفسانی و به دنبال سود شخصی نباشد. تنها چنین قانونگذاری میتواند احکام و مقرّراتی وضع کند که تضمین کننده مصالح واقعی و حقیقی دنیا و آخرت مردم باشد.%
از دیدگاه اسلامی چنین کسی در درجه اوّل خدای متعال است، همو که علمش بینهایت و نامحدود است، لذا همه مصالح و مفاسد دنیوی و اخروی را به خوبی میشناسد و بهترین راه و روش جلب مصالح و دفع مفاسد را میداند. همچنین اوست که غنای مطلق دارد و چون از کلّ ماسوای خود بینیاز است، از هرگونه هواپرستی، سودخواهی، غرضورزی و سؤ نیّت به دور است، در نتیجه مصالح انسانها را فدای منافع خود نمیکند.%
پس به اتّکاء دو صفتِ علم بیکران و غنای مطلق خداوند، عقل حکم میکند که در درجه نخست باید او قانونگذار باشد، چون به خوبی میداند که کمال انسانها در چیست؛ لذا بهترین احکام و مقرّرات را وضع میکند تا بر اثر عمل به آنها به کمال مطلوبشان برسند. همچنین به دلیل غنای مطلق، نیازی ندارد که مصالح انسانها را فدای خواستها و نیازهای خود کند.%
قانون و قانونگذاری