تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ضرورت وجود حقوق و قواعد حقوقی در جامعه‏

%
برای اثبات ضرورت وجود نظام حقوقی در هر جامعه، از دو مقدمه اساسی بهره می‏گیریم:%
%
الف) ضرورت عقلی زندگی اجتماعی برای بشر؛ در باب منشأ پیدایش جامعه و زندگی اجتماعی در میان فیلسوفان اجتماعی و فلاسفه حقوق و اندیشمندان دیگر اختلافات فراوانی بروز کرده و توافقی صورت نپذیرفته است.%
به اعتقاد ما، هم در پیدایش جامعه و هم در دوام و استمرار آن، عامل طبیعی و غریزی و عامل عقلانی با هم تأثیر داشته‏اند؛ زندگی اجتماعی آن ضرورتی را که برای موریانه‏ها یا زنبوران عسل دارد، برای انسانها ندارد؛ یعنی چنان نیست که انسان نتواند به تنهایی زندگی کند و زندگی اجتماعی یا مقتضای طبیعت او باشد یا به مرحله‏ای از ضرورت رسیده باشد که اجتناب از آن مقدور وی نباشد.%
آری عوامل طبیعی وغریزی در گرایش به زندگی جمعی و پیدایش جامعه انسانی تأثیر فراوان دارند اما این تأثیر به حدی نیست که جایی برای آزادی اراده و انتخاب انسان باقی نماند؛ چون انسان با اختیار خود زندگی جمعی را بر می‏گزیند و عامل عقلانی در گزینش وی دخالت دارد، انتخاب این نوع زندگی - به عنوان یک فعل اختیاری - در دایره ارزشهای اخلاقی جای می‏گیرد؛ وقتی عقل حکم می‏کند که زندگی اجتماعی بر زندگی انفرادی برتری دارد و بنابراین خوب و ارزشمند است طبعاً باید غایتی را منظور کرده باشد، زیرا مفهوم بدی یا خوبی اخلاقی از ارتباط فعل با غایت انتزاع می‏شود.%
هدف انسانها از زندگی اجتماعی «تأمین هر چه بهتر مصالح برای هر چه بیشتر افراد» است. پس هم کمیت و هم کیفیت ملاحظه شده است. اگر انسان به تنهایی روزگار بگذراند همه مصالحش حاصل نمی‏شود و اگر بعضی از افراد بتوانند بخشی از مصالح خویش را خودشان تحصیل کنند. باز این کار برای همگان میسّر نیست. پس برای این که انسان هر چه بیشتر به کمال خود برسد باید زندگی اجتماعی داشته باشد.%
%
ب) وجود اختلافات در زندگی اجتماعی؛ چنان که خواسته‏های درونی فرد، به هنگام ارضاء با هم تزاحم می‏کنند و همین تزاحم، خاستگاه پیدایش ارزشهای اخلاقی است، نظیر همین تزاحم، در جامعه هم پدید می‏آید. چراکه خواسته‏های افراد - که برخاسته از امیال غریزی و فطری آنان است - در مقام ارضاء مزاحم همدیگر می‏شوند، تزاحمی که در بهره‏گیری از امور مادی پیش می‏آید خواه ناخواه به اختلاف می‏انجامد، اختلاف در این که از فلان شی‏ء چه کسی، چقدر و چگونه استفاده کند و برای رفع این اختلاف، اثبات حق و تعیین تکلیف می‏شود.%
آری اگر تزاحمی نبود و هر کس هر چه می‏خواست می‏یافت، وجود حقوق و حق و تکلیف حقوقی ضرورت نداشت زیرا در آنجا که هر کس هر چه را بجوید بیابد نیازی به اختصاص‏دادن چیزی به کسی - که لازمه آن محروم‏کردن دیگران از آن چیز است - نیست، ولی زمانی که تزاحم هست و هرکس فقط با محروم‏ماندن کس یا کسان دیگر می‏تواند از شیئی بهره برگیرد باید مرزبندی‏هایی اِعمال شود و هر چیزی به کس یا کسانی اختصاص یابد (حق) و از دیگران خواسته شود که آن اختصاص را بپذیرند و به لوازم آن ملتزم شوند (تکلیف).%
ممکن است کسی اصل تزاحم را بپذیرد ولی ضرورت وجود قواعد حقوقی را منکر شود و استدلال کند که در موارد تزاحم، خود افراد - براساس عقل - مصالح کلی خویش را در می‏یابند و هر کس از مجموع مواهب و نعمتها به اندازه‏ای و به شیوه‏ای بهره می‏برد که مصالح عمومی کاملاً تأمین و تزاحمات - به بهترین وجه - حل و رفع شود.%
این استدلال - پیش از هر گونه بررسی - توسط تاریخ تکذیب می‏شود؛ تاریخ زندگی بشر - از آغاز تاکنون در هیچ جایی - چنین حل و فصل‏های خردمندانه و از روی حسن نیّت را نشان نمی‏دهد و می‏توان پیش بینی کرد که در آینده نیز بشر - تا این اندازه - به مقتضیات مصالح عمومی تن در نخواهد داد. از لحاظ نظری نیز ضعف این استدلال، آن است که به تفاوت انسانها در دو بعد انگیزه‏ها و شناختها توجه نکرده است؛ چرا که رعایت‏کردن کامل حدود و مرزهایی که بر اثر توافق همه افراد جامعه و با عنایت به مصالح عمومی تعیین شده، مرهون انگیزه‏های نوع‏دوستی، خیرخواهی و حق‏جویی است و بدون چنین انگیزه‏هایی هرگز ممکن نیست که انسانها حدود و مزرهای مصوّب و مقرر را پاس دارند و بدانها تجاوز نکنند. تحقق این قبیل انگیزه‏های والا نیز، در گرو رشد معنوی و اخلاقی خاصی است که هیچ‏گاه برای همگان به یک درجه حاصل نمی‏شود و اگر هم حاصل شود، خیلی تدریجی است و زمان درازی می‏طلبد.%
اکنون که بیشتر مردم به چنان رشدی نرسیده‏اند و طبعاً از آن انگیزه‏های والا محروم و بی‏بهره‏اند، به این نتیجه می‏رسیم که روح طغیان و سرکشی و انگیزه تعدّی و تجاوز در هر جامعه‏ای غلبه دارد و بیشتر انسانها به حقوق خود راضی نیستند و برای به دست‏آوردن سهم بیشتر، مرزها را زیر پا گذاشته و حقوق دیگران را پاس نمی‏دارند.%
از سوی دیگر، اختلاف در ناحیه شناختها نیز به اختلافات اجتماعی منجر می‏شود؛ فرض کنید که کس یا کسانی جداً خواهان رعایت حد و مرز خویش باشند و به هیچ روی درصدد ظلم و جور بر دیگران برنیایند، اما چه بسا در تعیین حق و تکلیف هر فرد، با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کنند، چون در یک مرتبه از معرفت و شناخت نیستند.%
کوتاه سخن آن‏که؛ چون همه مردم - به یکسان - انگیزه‏های حق طلبانه ندارند و میزان شناختهای آنها نیز با یکدیگر متفاوت است، به ناچار کشمکش‏ها به اختلافات منجر خواهد شد. لذا وجود حقوق - به معنای مقررات اجتماعی الزامی و مورد حمایت دولت - ضرورت خواهد داشت و آن دسته از قواعد اخلاقی مورد توافق و تفاهم همگان، هرگز برای حل مشکلات اجتماعی کفایت نمی‏کند. بگذریم از این که تعداد این قواعد اندک است و در بیشتر مسائل اخلاقی هم، چون و چرای فراوان هست. پس باید قواعدی باشد که همه شؤون زندگی اجتماعی را در بر گیرد، تکالیف الزامی تعیین کند و ضامن اجرایی داشته باشد تا اگر کسی یا گروهی بخواهد از آنها تخلف کند، مانع شود و در صورت تخلف او را کیفر دهد. بدین وسیله، زندگی اجتماعی سروسامان می‏یابد و از بی‏نظمی و هرج و مرج رهایی یافته، به هدف نهایی خود می‏رسد.%
%