تربیت
Tarbiat.Org

آذرخشی دیگر در آسمان کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

تعلیم جاهل‏

اولین مصداق امر به معروف و نهی از منکر از قبیل تعلیم است؛ گاهی فردی به دلایل مختلف از قبیل این که تازه به تکلیف رسیده، یا به مقتضای محیطی که در آن زندگی می‏کند نتوانسته احکام اسلام را یاد بگیرد، مثل این که از مرکز اسلام دور بوده و یا در منطقه‏ای تحت تسلط کفار زندگی می‏کرده، و این فرد به اصطلاح نسبت به احکام اسلام جاهل قاصر است؛ یعنی کسی است که حکم یا راه اجرای آن را نمی‏داند و در بی اطلاعی خود مرتکب تقصیر نشده است. به این معنی که، برای او شرایط فراگرفتن احکام اسلام فراهم نشده است، و او در این امر کوتاهی نکرده است. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. اما این که تعلیم این گونه افراد بر چه کسانی واجب است؟ یا چند نوع تعلیم داریم؟ آیا تعلیم باید فردی یا اجتماعی باشد؟ به صورت رسمی یا غیر رسمی باشد؟ و مواردی از این قبیل، سؤال هایی است که پاسخ گفتن به آن‏ها موجب گسترده شدن بحث می‏شود، و در توان این جلسه نیست.
اجمالا این مساله مسلم است که تعلیم جاهل قاصر، واجب است. چنین تعلیمی باید با کمال نرمی، ملایمت و مهربانی انجام گیرد، چون طرف در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به مقتضای سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید سعی کرد از شیوه‏های مناسب آموزشی استفاده کرد تا او بهتر یاد بگیرد. مثلا برای نوجوانی که تازه به سن تکلیف رسیده نمی‏توان همان روش آموزشی که برای افراد بزرگسال استفاده می‏شود به کار برد. و به همین ترتیب روش آموزش بر حسب مراتب استعداد و معلومات افراد نیز فرق می‏کند. این یک قسم امر به معروف و نهی از منکر است. نگویید تا به حال ما چنین امر به معروفی، نشنیده بودیم. فرض بر این است که مصادیق معنای عام امر به معروف و نهی از منکر را بررسی می‏کنیم، که شامل تعلیم جاهل نیز می‏شود.
حالت دیگر بحث این است که جاهل، مقصر باشد؛ یعنی توانایی یاد گرفتن را داشته اما در این کار کوتاهی کرده است. در این فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعلیم کرد، لازم است به او تعلیم داده شود. اما اگر درخواست هم نکرد، ولی شما می‏دانید که جاهل مقصر وظیفه خود را نمی‏داند و در یاد گرفتن آن کوتاهی کرده است، در این جا علاوه بر این که باید به او تعلیم داد، باید در تعلیم او روشی را به کار برد که او تشویق به یاد گرفتن شود. جاهل قاصر خود به خود انگیزه برای یاد گرفتن داشته، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نبوده، لذا توانایی یاد گرفتن را نداشته است. اما برای جاهل مقصر شرایط یادگیری فراهم بوده و می‏توانسته یاد بگیرد، لکن در این کار کوتاهی کرده است. لذا برای این که در این مقام برآید که گوش بدهد و توجه کند تا یاد بگیرد، باید در او ایجاد انگیزه کرد. یعنی در این مورد باید روش پیچیده‏تری را در تعلیم به کار گرفت، تا این آمادگی در جاهل مقصر ایجاد شود که خود او درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر صرفاً برای اتمام حجت به او گفته شود که بیا مسائل را یاد بگیر، می‏گوید نمی‏خواهم یاد بگیریم. با این روش، تکلیف از شما برداشته نمی‏شود. در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش کار پیچیده‏تر است. حال ممکن است بر حسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی مانند آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم از امر به معروف که از قبیل تعلیم است، این است که کسی به خیال خود، حکم را یاد گرفته، روش انجام آن را می‏داند، ولی اشتباه می‏کند. مثلاً در مسائل فردی، افرادی هستند که قرائت نمازشان غلط است، ولی گمان می‏کنند درست است. یا فردی به خیال خود تکلیف اجتماعی اش را درست انجام داده است، اما اشتباه می‏کند. مثلا همین وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، من از سابق که زمان طاغوت بود شرایط فرهنگی و دینی جامعه با امروز خیلی فرق داشت، موارد زیادی را به خاطر دارم، که البته امروز هم ممکن است مشابه آن‏ها در بعضی موارد پیدا شود، کسانی بودند که با تندی، ترشرویی، خشونت، و حتی گاهی با توهین به دیگران می‏گفتند آقا چرا فلان امر را انجام می‏دهی؟ این فرد گمان می‏کند که وظیفه خود را به درستی انجام می‏دهد، اما از روی نا آگاهی همراه انجام تکلیف واجب امر به معروف، مرتکب گناه نیز می‏شود، این گناه توهین به مؤمن است که حرام است، ولو آن مؤمن گناهکار باشد. در این جا فرض بر این است، که فرد، جاهل مرکب است. یعنی نمی‏داند و گمان می‏کند که می‏داند. چنین کسی را باید تعلیم داد، اما روش تعلیم چنین فردی پیچیده‏تر از دو روش قبل است. یعنی آن چنان باید با نرمی سخن گفت، که فرد آماده بشود. ابتدا احتمال بدهد که اشتباه کرده است. چون فرض ما این است که او گمان می‏کند وظیفه خود را درست انجام می‏دهد. لذا به آسانی قبول نمی‏کند که کارش غلط است. ابتدا باید کاری کرد که احتمال بدهد در نحوه انجام وظیفه اشتباه می‏کند. سپس عمل صحیح به او تعلیم داده شود.
همه شنیده‏اید که در مورد امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نقل شده که ایشان در دوران کودکی روزی پیرمردی را دیدند، که مشغول وضو بود، ولی نحوه وضو ساختن او صحیح نبود. آن‏ها خواستند روش صحیح وضو را به او بگویند، اما دیدند این فرد پیرمرد است، لذا باید احترام او را حفظ کرد. زیرا ادب اسلامی اقتضا می‏کند که به پیر مردان بیش از دیگران احترام گذاشت. حسنین (علیه السلام) نزد او رفتند و سلام کردند، و گفتند که ما دو نفر، با هم برادر هستیم و می‏خواهیم وضو بگیریم، شما ببینید که وضوی کدام یک از ما بهتر از دیگری است. به پیرمرد نگفتند که وضوی تو غلط است، چرا یاد نگرفتی؟ بلکه او را احترام کردند، به او سلام کردند، بعد گفتند که ما وضو می‏گیریم، شما ببین کدام یک از ما بهتر وضو می‏گیرد. پیرمرد ایستاد و نگاه کرد، گفت این دو کودک عجب وضوی خوبی می‏گیرند، فهمیدند که آن‏ها با این روش می‏خواهند به او یاد بدهند که وضوی صحیح چگونه است. پیرمرد به حسنین (علیه السلام) گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو می‏گیرید، این من بودم که اشتباه می‏کردم.
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب احتیاج به تعلیم دارند، می‏بایست مسائل را به آن‏ها یاد داد، اما باید روش آموزشی متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. صرف این که انسان برای اتمام حجت چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه اسلامی باید افراد یا ارگان هایی باشند که عهده دار تعلم با روش‏های مناسب شوند. شرایط هر یک از این موارد فرق می‏کند، چه کسی باید متصدی تعلیم باشد؟ به چه افرادی تعلیم داده شود؟ چه کسی مدیر آموزشگاه‏ها باشد؟ چگونه معلمی سر کلاسی برود؟ یا اگر نهادی متکفل این امر است باید همه این شرایط را رعایت کند و روشی فراگیر اتخاذ نماید، تا کسی که می‏خواهد یاد بگیرد، درست یاد بگیرد. هدف یاد گرفتن است. هدف یاد دادن به جاهل است؛ نه این که انسان چیزی را بگوید که اتمام حجت کرده باشد. این سه قسم از امر به معروف و نهی از منکر است، که اسم هر سه تعلیم جاهل است. در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، یا جاهل مرکب، نیازی به استفاده از برخورد تند، خشونت و برخورد فیزیکی نیست. بلکه در این موارد باید به جاهل آموزش داد، و سعی کرد که او بهتر یاد بگیرد.