در این شرایط امام حسین (علیه السلام) چه کاری میتوانست انجام دهد؟ کاری که حضرت میتوانست انجام دهد این بود که در گوشه و کنار و به صورت محرمانه، افراد معدودی را پیدا کرده و آنها را راهنمایی کند. به خصوص در ایام حج که بسیاری از مردم کشورهای مختلف جمع میشدند، حضرت سعی میکرد تا در مسجد الحرام، در منی یا در عرفات با آنها تماس گرفته، صحبت کند و ایشان را راهنمایی نماید. به دو نمونه از کلمات امام حسین (علیه السلام) در این موارد توجه کنید. در یکی از اجتماعات که گویا در منی تشکیل شده بود، سیدالشهداء (علیه السلام) کسانی را که احتمال میداد سخنش برای آنها مؤثر باشد، دور از چشم معاویه و مامورانش جمع کرد و به آنها فرمود: اسمعوا مقالتی و اکتموا قولی(61)
یعنی حرف مرا بشنوید، اما رازدار باشید؛ سخن مرا پنهان نگه داشته و افشا نکنید. چه رازی را میخواهم به شما بگویم؟ میخواهم به شما بگویم که این حکومت، حکومت اسلامی نیست؛ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خدا برای بعد از خود، علی (علیه السلام) را تعیین کرده بود، ولی مسلمانها نپذیرفتند و گفتند ما حکومت دموکراسی میخواهیم! بعد معاویه سر کار آمد و دیگر هیچ چیز را رعایت نکرد. میبینید معاویه چه ظلمی میکند؟ چگونه احکام اسلام ترک میشود و به مقدسات اسلام بی احترامی میشود؟ امام حسین (علیه السلام) میگوید من فقط میخواهم به شما بگویم بدانید که این حکومت حق نیست؛ نمیگویم قیام کنید؛ سخن مرا بشنوید و به کسی هم نگویید که حسین (علیه السلام) چنین سخنانی به ما گفته است؛ رازدار باشید. ثم ارجعوا الی امصارکم و قبائلکم، من امنتم و ثقتم به فادعوهم الی ما تعلمون یعنی برگردید به شهرها و قبایلتان و افرادی را بیابید که کاملا به رازداری آنها اطمینان دارید و به آنها آن چیزهایی را که میدانید و آنچه را من به شما گفتم و قبول دارید، منتقل کنید. این همه کتمان و رازداری و کار مخفیانه برای چه بود؟ آیا امام حسین (علیه السلام) میخواست به این وسیله، زمینه حکومت خود را فراهم کند؟ خیر، حضرت میدانست که وضع چگونه است و خودشان میفرمایند که چرا این سخنان را میگویم.
میفرماید: فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب یعنی من میترسم حق به طور کلی فراموش شود و مردم ندانند که اسلام حق بود و حکومت حق چه بود؟ ارزشهای اسلامی چه بود؟ در این شرایط حکومت در اختیار معاویه بود و امام حسین (علیه السلام) نمیتوانست مقاومت و مبارزه کند، به طوری که اگر امام حسین (علیه السلام) حرف میزد، او را ترور میکردند و نتیجهای از ترور او حاصل نمیشد. لذا آن حضرت با افراد به صورت تک تک تماس میگرفت و گاهی چند نفر را یک جا جمع میکرد و به آنها سفارش میکرد که رازدار باشید، و میفرمود ترس من این است که در روی زمین حق به کلی مندرس و کهنه شده و فراموش گردد و هیچ کس نداند حق چیست.
اگر مردم حق را بشناسند، ولی هوسها، مقام پرستی و شهوتپرستی آنها نگذارد به آن عمل کنند، کار بر علما آسان است؛ چون بر مردم اتمام حجت شده است و علما حجت دارند که مردم حق را میشناسند و با این حال عمل نمیکنند. اما آن جایی که حق در حال فراموش شدن است، وظیفه عالم سختتر است. اگر امکان داشته باشد که علنا فعالیت کند، لااقل آرام میشود که من وظیفهام را انجام دادم. حداکثر این است که او را میکشند و مثل شیخ فضل الله او را دار میزنند؛ بیش از این که نیست؛ اما خاطرش آسوده است که وظیفهام را انجام دادهام. مگر شیخ فضل الله نگران بود؟ کاملا آسوده خاطر بود که من وظیفهام را انجام دادهام. اما زمانی که نتوان حرف حق را زد و انواع تهمت را به انسان بزنند، گرچه تهمت سهل است، برچسب هایی میزنند که دیگر سخن شخص اثر نکند، در این صورت گفتن و نگفتن مساوی میشود. در این حال اگر سخن بگویی، نتیجهاش کشته شدن است و هیچ اثری هم بر آن مترتب نمیشود. این است که باعث رنج و عذاب روحی است و امام حسین (علیه السلام) چنین عذابی را تحمل میکرد. شما را به خدا این خون دل و مظلومیت بدتر است یا کشته شدن روز عاشورا؟ امام حسین (علیه السلام) بیست سال و به خصوص ده سال بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) این چنین خون دل میخورد.
میفرماید: فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب و ادامه میدهد: البته من به وعده خدا اطمینان دارم که و الله متم نوره و لو کره الکافرون؛(62) اما با شرایطی که بنی امیه به وجود آوردهاند، حق در حال از بین رفتن و فراموش شدن است. ملاحظه کنید که امام حسین (علیه السلام) در خانه خودش، در مدینه، در زادگاهش، در جایی که مردم او را روی دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدهاند، نمیتواند حرف بزند. باید ایام حج در منی عدهای را جمع کند و با آنها خصوصی صحبت کند.نمونه دیگر، سخنان امام حسین (علیه السلام) با جمعی از نخبگان در سفر حج است. حضرت در این سفر فرصتی به دست آورد و مقدماتی فراهم کرد و از دوستان و یارانش، افرادی را شناسایی نمود، اجتماع محرمانهای تشکیل شد و حضرت برای ایشان صحبت کرد.
در جلسه آینده درباره سخنان حضرت در آن جمع بیشتر صحبت میکنم. اکنون فقط به بخشی از این سخنان میپردازم. حضرت ابتدا این نخبگان را مورد سرزنش قرار داد که شما به وظیفه خود عمل نمیکنید، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید و از مال و جان خودتان میترسید. بعد از این، در آخر دعا میکند و میفرماید: اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام(63) نه این که میخواستیم از حطام دنیا، از خار و خس دنیا برای خود چیز اضافهای به دست آوریم. و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک همه این کارها در درجه اول برای این بود که ما آثار، پایهها و ارزشهای دین را به مردم نشان دهیم و وظیفه هدایت گری خود را عمل کنیم، تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق در لا به لای ابرهای تیره و آبهای گل آلود گم نشود؛ و در درجه بعد - تا اندازهای که میتوانیم - کارهای فاسد را اصلاح کنیم و جلوی کارهای غلطی که در جامعه انجام میشود بگیریم. هدف ما این بود که در سایه این انجام وظیفه: و یا من المظلومون من عبادک مردم ستم دیده به امنیت برسند.
ملاحظه کنید، معاویه به امام حسین (علیه السلام) میگفت: اگر تو با یزید بیعت کنی، امنیت جامعه حفظ میشود. امام حسین (علیه السلام) میگوید: تویی که امنیت مردم را از بین بردهای؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز کردهای. هنگامی که بسر بن ارطاه به مدینه آمد، به دختران مهاجرین و انصار تجاوز کرد. هنوز چند دهه از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته است که به نام خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به دختران مردم تجاوز کردند، با این حال به امام حسین (علیه السلام) میگوید: اگر تو با یزید بیعت کنی، امنیت جامعه حفظ میشود. امنیت به مذاق معاویه یعنی چه؟ یعنی ما مسلط باشیم و هر چه خواستیم بکنیم؛ این امنیت است!
امام حسین (علیه السلام) میگوید: من برای این قیام میکنم که مظلومان به امنیت برسند.
و یعلم بفرائضک و سنتک و احکامک هدف ما این است که واجبات، مستحبات و احکام خدا در جامعه اجرا بشود. ما برای پول و مقام، قیام نکردیم. هدف از به خطر انداختن جان، فراهم کردن زمینه عیش و عشرت نیست. هدف کسی که برای خدا و دین خدا جان خود را به خطر میاندازد، پول و مقام نیست؛ بعد از کشته شدن، مقام و پول به چه کار او میآید؟ آرزوی ما این است که دین خدا در جامعه حاکم گردیده و احکام خدا اجرا شود. امام حسین (علیه السلام) در ادامه سخنانش میفرماید: فانکم الا تنصرونا و تنصوفونا قوی الظلمه علیکم جوی را که امام (علیه السلام) در آن سخن میگوید در نظر بگیرید؛ امام حسین (علیه السلام) نخبگان مسلمان را تک تک شناسایی نموده و آنها را در جلسهای جمع کرده و برای آنان صحبت میکند. میفرماید: اگر شما ما را کمک نکنید و با ما به انصاف رفتار نکنید، ظالمان بر شما پیروز میشوند، و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و تلاش میکنند تا نور پیامبرتان را خاموش کنند. آیا راضی هستید و میخواهید این گونه شود؟ اگر نمیخواهید، این قدر ما را تنها نگذارید و لااقل از کمک زبانی مضایقه نکنید. اگر کمک نکنید، به چنین سر انجامی مبتلا خواهید شد؛ ظالمان بر شما مسلط میشوند و دیگر کسی به حرف شما گوش نخواهد داد بیست سال امام حسین (علیه السلام) در مدینه این گونه رفتار میکرد. نمیتوانست در خطبه نماز جمعه سخنرانی کند؛ چنین اجازهای به او نمیدادند. خطیب باید از طرف معاویه انتخاب میشد و باید علی (علیه السلام) را لعن کند و امام هم بنشیند و گوش دهد.
اگر ابی عبدالله در چنین شرایطی قیام میکرد، حداکثر نتیجهای که حاصل میشد این بود که، عدهای از مردم که آدمهای خوب را دوست داشتند، میگفتند حیف شد که امام حسین (علیه السلام) از دست رفت و بعد از چندی هم نام او فراموش میشد. الان شما دوستان و شیعیان علی (علیه السلام) چند بار نام عمرو بن حمق را شنیدهاید؟ در این جمعیت چند ده هزار نفری چند نفر هستند که عمرو بن حمق یا رشید هجری را بشناسند. اگر امام حسین (علیه السلام) در آن شرایط قیام میکرد، او نیز نهایتا یکی مانند آنها میشد. زید بن علی بن الحسین چه شد؟ شما چه مقدار از تاریخ زید بن علی بن الحسین میدانید و چه قدر برای او عزاداری میکنید؟ آیا تا به حال مجلسی برای زید بن علی بن الحسین تشکیل شده که مردم برای او شک بریزند؟ با این که او قیام کرد، کشته شد، بدنش را به دار زدند و مدتها بر سر دار ماند. اگر امام حسین (علیه السلام) هم در زمان معاویه قیام میکرد، همین طور میشد. اولا مردم از او استقبال نمیکردند؛ برای این که معاویه کارهای خود را با شیطنت انجام میداد و مثل یزید نبود که بدون سیاست به هر اقدامی دست بزند. معاویه از روی شیطنت، امام حسین (علیه السلام) را هم نهی از منکر میکرد و میگفت: غیبت یزید را نکن. به یاد دارم در اوایل نهضت، وقتی حضرت امام (قدس السره الشریف) درباره شاه بدگویی میکردند، بعضی از مقدسان میگفتند ما نمیدانیم شنیدن این غیبتها جایز است یا جایز نیست! امروز هم از بدها که بگذریم، همین کوتاه نظریها، کج فکریها و تاریک بینیها در میان بسیاری از مردم خوب وجود دارد که سوراخ دعا را گم میکنند و نمیدانند کجا و به چه صورتی باید امر به معروف کرد. مقداری هم تقصیر از بنده و امثال بنده است که این مسائل را درست بیان نکردهایم.
لذا دلیل این که امام حسین (علیه السلام) در زمان معاویه قیام نکرد، این بود که شرایط به گونهای نبود که بتواند رسالت خود را با مظلومیت و شهادت خود در تاریخ ثبت کند تا جاودانه بماند و در تاریخ گم نشود. اما در زمان یزید چنین قیام حساب شدهای کرد. البته این نقشهها تنظیم شده بود و شواهد فراوانی وجود دارد که امام حسین (علیه السلام) میدانست چه میکند؟ بارها گفته بود و در طول راه هم چندین مرتبه گفت که عاقبت این سفر شهادت است. ولی به هر حال نقشه الهی ماهرانهای بود برای این که حسین (علیه السلام) آن گونه به شهادت برسد تا نامش الی الابد همچون چراغ فروزانی همه عوالم را در همه زمانها روشن کند؛ به گونهای که کفار، بت پرستان، یهودیان و مسیحیان درباره حسین (علیه السلام) سخنها بگویند، و شما هم حتما بارها از بزرگان وعاظ شنیدهاید و کتابهای فراوانی نیز در این زمینه نوشته شده است.
بنابراین، درباره این سؤال که چگونه مردم حاضر شدند حسین (علیه السلام) را بکشند؟
حاصل جواب این شد که بعضی با تطمیع یعنی با پول خریده شدند؛ همان طور که امروز گاهی حاضرند با پول در مجلس رای بخرند؛ روزنامهها نوشتند و کسی هم تکذیب نکرد. در چند روزنامه نوشتند که نماینده بهشهر و نکا گفت: به من پیشنهاد کردند به فلان کس رای بده و این مقدار هم پول بگیر!(64) کسی هم تکذیب نکرد! آن روز هم معاویه برای این که کسانی را جذب کند پول میداد و افراد را میخرید. گروه دیگری را با تهدید، با زهر چشم گرفتن، با قساوت، با کشتارهای قساوتآمیز، ترساند، و بالاخره توده مردم را در هر زمانی با نوعی از تبلیغ و با تاکتیکی خاص فریب داد. در شرایطی که مردم این چنین تحت تاثیر تبلیغات بودند و تبلیغات مغزها را احاطه کرده بود و از طرفی هم بعضی پول میگرفتند و از طرف دیگر هم ترس بر جامعه حاکم بود، دیگر برای مردم اراده و اختیار درست و انتخاب آگاهانهای باقی نمیماند. مسلم بن عقیل میآمد و برای مردم کوفه سخنرانی میکرد وتوضیح میداد؛ آنها هم بیعت میکردند. صبح بیعت میکردند، اما شب بیعت خود را میشکستند. و به این ترتیب بود که کسانی که خودشان برای ابی عبدالله نامه نوشتند و او را برای پذیرفتن حکومت دعوت کردند، همان مردم شمشیر کشیدند و آن حضرت را به شهادت رساندند. همانها برای حضور در کربلا و ریختن خون ابی عبدالله مسابقه گذاشتند. صبح عاشورا وقتی عمر سعد میخواست مردم را به سمت خیمههای ابی عبدالله حرکت بدهد، به اصطلاح نماز خواند و بعد گفت: یا خیل الله! ارکبی و بالجنه البشری(65) ای سواره نظام خدا - کسانی را که برای ریختن خون امام حسین (علیه السلام) جمع شده بودند سواره نظام خدا خطاب میکرد! - ای سواره نظام خدا! بر اسب هایتان سوار شده، حسین (علیه السلام) را بکشید و به بهشت بروید! راه بهشت رفتن، کشتن سیدالشهداء (علیه السلام) است! چرا؟ برای این که عمر سعد به حکومت ری برسد؛ برای این که او به حکومت ری برسد، کشتن سیدالشهداء (علیه السلام) راه بهشت رفتن و سپاهیان او خیل الله ما باید از این صحنههای تاریخ برای زندگی خود عبرت بگیریم. حسین (علیه السلام) هزار و سیصد سال پیش به شهادت رسید و یزید هم به درک واصل شد؛ ولی ما باید از مجالس عزاداری استفاده کنیم که امروز چه باید کرد. نه راه یزید و نه تفکر عمر سعد تمام شده و نه سیاستهای آنان تغییر کرده است. رگرگ است این آب شیرین و آب شور. افراد عوض میشوند، ولی سیاستها همان است و خناسها همان گونه هستند. به بیوت بزرگان میروند و وسوسه میکنند که فلان شخص مسؤول چه مقاماتی دارد؛ چه قدر به اسلام خدمت کرده است و اگر اینها نباشند، اسلام از بین میرود و آمریکا میآید ایران را نابود میکند! این حرفها بچه گانه است. اولا آمریکا آن وقتی که بر ایران مسلط بود و همه چیز را در دست داشت، چه غلطی توانست بکند که امروز که شصت میلیون مسلمان علاقهمند به انقلاب و اسلام در این کشور وجود دارد، بتواند؟ ثانیا مگر وعدههای خدا کجا رفته است؟ مگر ان تنصروا الله ینصرکم(66) دروغ شده است؟! آیا قرائت جدیدی پیدا کرده است؟! با خدا باشید تا خدا با شما باشد. اگر عزت دنیا را میخواهید، در سایه اطاعت خدا به دست خواهد آمد، اگر عزت آخرت را میخواهید، در سایه بندگی خدا حاصل میشود، و سعادت دنیا و آخرت در سایه پیروی از امام حسین (علیه السلام) است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته