شیوه استفاده از این عوامل در مقاطع مختلف حکومت معاویه تفاوت داشت و دوره حکومت وی را از این نظر لااقل میتوان به سه مقطع تقسیم نمود.
مقطع اول، قبل از خلافت حضرت امیر (علیه السلام)؛ در آن دوران شرایط برای معاویه بسیار راحت بود، زیرا سرزمین شام منطقهای دورافتاده بود و با حکومت مرکزی چندان ارتباطی نداشت و از طرفی مردم آن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حتی اصحاب بزرگ آن حضرت را کمتر دیده بودند. از سوی دیگر، خلیفه دوم و سوم، به خصوص خلیفه سوم که دست معاویه را تا حد زیادی باز گذاشته بود، چندان اصراری بر کنترل معاویه نداشتند. در چنین شرایطی زمینه هر نوع فعالیت برای معاویه فراهم بود و در این مدت جامعه شام را مطابق دلخواه خود تربیت میکرد.
مقطع دوم، دوران خلافت حضرت امیر (علیه السلام)؛ در این دوران، تاکتیک معاویه به خصوص در زمینه تبلیغات تغییر کرد. او علی (علیه السلام) و یارانش را مورد اتهام قرار داده و شایع کرد که قتل خلیفه سوم به دست ایشان بوده است؛ آنها باید خون بهای عثمان را پرداخته و قصاص شوند و علی (علیه السلام) باید قاتلان عثمان را به معاویه تحویل دهد. این افترا و شایعه را درست کرده و در مورد آن به اندازهای تبلیغ کردند که بسیاری از مردم نیز آن را باور نمودند. این کار زمینهای شد برای آن که معاویه عدهای را جذب کرده و جنگ صفین را در مقابل حضرت علی (علیه السلام) به راه اندازد. در این جنگ دهها هزار مسلمان از دو طرف کشته شدند.
کشته شدن برادران مسلمان در جنگهای تن به تن و در طول چند سال، آن هم نه با استفاده از وسایل کشتار جمعی که امروزه رایج است، مساله بزرگی است. این جریان با شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پایان یافت.
مقطع شوم، پس از شهادت امیر المؤمنین (علیه السلام)؛ در مرحله سوم زمینه جدیدی فراهم شد.
شرایط این زمان به صورتی بود که مردم از جنگ خسته شده بودند. حتی یاران نزدیک حضرت علی (علیه السلام) سه جنگ بزرگ یعنی جنگ جمل، صفین و نهروان را اداره کرده بودند و با مشکلات زیادی مواجه بودند. معاویه فرصت را غنیمت شمرد و سران لشکر امام حسن (علیه السلام) را با پول و تزویر خرید و آن حضرت را مجبور به پذیرش صلح کرد. در این زمان معاویه بر سراسر کشورهای اسلامی تسلط پیدا کرده بود؛ نه تنها شام، بلکه مصر، عراق، حجاز، یمن و شمال آفریقا هم تحت تسلط او بود. از خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط امام حسن (علیه السلام) مزاحم او بود که ایشان را هم با جریان صلح از میدان سیاست کنار زد. در این شرایط معاویه احساس میکند که میتواند هر کاری را که بخواهد انجام دهد. معاویه آن قدر از عوامل یاد شده استفاده کرد که شاید بتوان گفت خون دلی که امام حسن (علیه السلام) و بعد از ایشان امام حسین (علیه السلام) تا بعد از ده سال از وفات امام حسن (علیه السلام) خوردند، از غربت و مظلومیت سیدالشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا بیشتر است. متاسفانه نه ما از آن دوران اطلاع کاملی داریم و نه این مساله چیزی است که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند و با ذکر آنها بتوان آن خاطرهها را تجدید کرد. باید با عقل فهمید که چه ظلمی بر این خاندان (علیه السلام) میشد و چه خون دلی میخوردند. آن قدر تبلیغات کردند که حتی در تمام نماز جمعهها باید - العیاذ بالله - رسما به امیرالمؤمنین (علیه السلام) لعن میکردند و این جزء آداب عبادی مردم شده بود. هر خطیب نماز جمعه باید علی (علیه السلام) را لعن میکرد؛ مردم در قنوت نمازشان لعن علی (علیه السلام) را میگفتند، امام حسن و امام حسین (علیه السلام) این مسائل را مشاهده میکردند، ولی نمیتوانستند اقدامی انجام دهند.
تا زمانی که امام حسن (علیه السلام) حیات داشتند، امام حسین و امام حسن (علیه السلام) به یکدیگر دلخوش بودند؛ اما بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) آن قدر خون دل خورد و به قدری تنها شد که کسی را نداشت که حتی با او درد دل کند. آن حضرت در تمام ده سال باقیمانده از عمر منحوس معاویه در مدینه ماند و خون دل خورد. از زمان شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا داستان کربلا در حدود بیست سال طول کشید. حدود ده سال از این مدت، امام حسن (علیه السلام) هم در قید حیات بودند، ولی در ده سال آخر آن، امام حسین (علیه السلام) تنها بودند. در تاریخ گفتگوهایی میان طرفداران امام حسین (علیه السلام) با دیگران و حتی گاهی مکاتبه هایی میان امام حسین (علیه السلام) و معاویه و چند مرتبه برخورد حضوری میان آن دو نقل شده است که گویای تنهایی و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) است. معاویه دو بار به حجاز سفر کرد و گروهی از لشگریان شام را با خود به مکه و مدینه آورد و مدتی در آن جا ماند تا زمینه ولایت عهدی یزید را فراهم کند. در این سفرها گفتگوهایی میان معاویه و امام حسین (علیه السلام) واقع شد. معاویه همچنین با تعدادی از سران و محترمان مدینه که سرشناس بوده و تسلیم معاویه نمیشدند، گفتگو کرد. این افراد شخصیتهای برجستهای بودند که زیر سلطه یزید نمیرفتند و اصرار داشت که از آنها بیعت بگیرد.
در یکی از گفتگوهایی که میان معاویه و امام حسین (علیه السلام) در مورد مساله ولایت عهدی یزید واقع شده است، معاویه امام حسین (علیه السلام) را دعوت میکند که من با شما صحبت خصوصی دارم. حضرت پذیرفتند، و با او صحبت کردند. معاویه گفت: تمام مردم مدینه حاضرند ولایت عهدی یزید را بپذیرند؛ فقط شما چهار نفر هستید که این مساله را نمیپذیرید؛ سرکرده این افراد هم تو هستی. اگر شما ولایت یزید را قبول کرده و بیعت کنی، دیگران هم قبول خواهند کرد و مصلحت و یکپارچگی امت اسلامی به این وسیله تامین شده و از خونریزی جلوگیری میگردد. چرا شما زیر بار نمیروید و نمیخواهید با یزید بیعت کنید؟ حضرت (علیه السلام) فرمود تو این همه حکومت کردی، این همه خون ریختی و این همه فساد کردی. دیگر در آخر عمر خود وزر و بالی برای بعد از زندگی خود باقی نگذار؛ دیگر گناه یزید را به گردن نگیر؛ چگونه تو حاضر میشوی او را بر مردم مسلط کنی، در حالی که در میان مردم کسانی هستند که مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر برای مردم نافعتر هستند. تو به چه انگیزهای میخواهی حتما یزید را مسلط کنی؟ معاویه گفت: گویا میخواهی خودت را مطرح کنی؟ یعنی تو میخواهی بگویی که مادر و پدرت از مادر و پدر یزید بهتر است و خودت از یزید بهتری؟
حضرت (علیه السلام) فرمود: اگر بگویم چه میشود؟ معاویه گفت: اما این که گفتی مادرت از مادر یزید بهتر راست گفتی. چون اگر جز این نبود که فاطمه (علیه السلام) از قریش بود و مادر یزید از قریش نیست کافی بود - طرز فکر را ملاحظه کنید! این همان عصبیت ملی گرایی و قوم گرایی است - البته علاوه بر این که مادر تو از قریش است، دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هست. پس مسلما مادر تو بهتر است. اما این که گفتی پدر تو از پدر یزید بهتر است، جای تامل دارد. چون میدانی که پدر یزید و پدر تو با هم مبارزه کردند و خدا به نفع پدر یزید حکم کرد. - ملاحظه کنید که تا چه اندازه باید انسان بی شرم باشد که بخواهد در مقابل حسین بن علی (علیه السلام) برتری معاویه را بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) اثبات کند - و اما خودت، که گفتی از یزید بهتر هستی، نه، این گونه نیست. یزید برای جامعه اسلامی خیلی بهتر از توست.
حضرت (علیه السلام) با تعجب تمام گفتند: میگویی یزید شرابخوار از من بهتر است؟ سیاست معاویه را ببینید، در جواب حضرت گفت: آقا! از پسر عمویت غیبت نکن! چون از دو تیره از قریش بودند، به یکدیگر پسر عمو میگفتند معاویه امام حسین (علیه السلام) را نصیحت میکند و میگوید خشونت به خرج نده! از پسر عمویت غیبت و بدگویی نکن! یزید هیچ وقت از تو بدگویی نمیکند، بنابراین او از تو بهتر است. یزید سگ باز، شرابخوار و بی شخصیت را با حسین بن علی (علیه السلام) که جوهره انسانیت و شرف است مقایسه میکند و میگوید یزید از تو بهتر است! و با لحنی حق به جانب و مقدس مابانهای دلیل میآورد که برتری او بر تو به این دلیل است که تو غیبت یزید را میکنی ولی او غیبت تو را نمیکند!(56) عین همین سیاست را تمام سیاست بازان دنیای ما نیز اجرا میکنند. اگر به خاطر داشته باشید، در زمان شاه نیز علم میگفت: اعلی حضرت نماز شامشان ترک نمیشود! شنیده بود که مؤمنان میگویند خواندن نماز شب خیلی مهم است. گمان میکرد نماز شب، همان نماز شام است؛ لذا گفته بود: این علما چه میگویند که شاه دین ندارد؟ اعلی حضرت نماز شامشان ترک نمیشود! نظیر همین مطلب را امروزه درباره بعضی از مسؤولین داریم.
خناسان درباره یک مسؤول ضد اسلامی میگویند او حافظ قرآن است! حافظ نهج البلاغه است! نماز شبش هم ترک نمیشود! سیاست همان است.
در طول تاریخ به همین گونه بوده است، تحریف حقایق، جا به جا کردن مفاهیم، بازی کردن با ارزشها و مقدسات. امام حسین (علیه السلام) در مقابل معاویه چه بگوید و با چه منطقی با او حرف بزند؟ او میگوید پدر یزید از پدر تو بهتر بود، برای این که آنها با هم جنگ کردند و خدا به نفع پدر یزید حکم کرد. این تعبیر جبرآمیزی بود که بنی امیه آن را ترویج کرده و زمانی که خودشان تسلط پیدا میکردند، میگفتند خواست خدا بود! نظیر این تحریف را در داستان دیگری نیز داریم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هیچ جنگی با خلفا شرکت نکردند؛ گرچه فرزندان خود را برای جنگ میفرستادند، ولی خود آن حضرت شرکت نمیکردند. در یکی از جنگها خلیفه دوم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواست که در جنگ شرکت کنند اما آن حضرت فرمودند: من در مدینه کار دارم و نمیآیم. خلیفه به ابن عباس گفت: میدانی چرا پسر عمویت در جنگ شرکت نکرد؟ گفت: نه. خلیفه گفت: علی در مدینه باقی ماند تا یرشح نفسه للخلافه(57) یعنی میخواهد خودش را کاندیدای خلافت کرده و زمینه سازی کند که بعد از من خلیفه شود. ابن عباس میگوید: من گفتم او برای خودش چنین احتیاجی نمیبیند؛ چون معتقد است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به عنوان امام تعیین کرده است. گفت: بله، کان یرید رسول الله، و لکن الله لم یرد یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواست علی (علیه السلام) را به جای خود تعیین کند، اما خدا نخواست! این منطق مغالطه آمیزی است که در آن روز به کار میرفت؛ و معاویه نیز آن را به کار میبرد. لذا معاویه گفت: خدا در برابر علی (علیه السلام)، به نفع من حکم کرد؛ برای این که قبل از من از دنیا رفت و به دست خوارج کشته شد. یزید هم در مجلسی که تشکیل داد، به زینب کبری (علیه السلام) گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ ما را بر او پیروز گردانید!
یکی از سوژههای تبلیغاتی معاویه در این دوره بیست ساله، به خصوص نسبت به شیعیان علی (علیه السلام) یا کسانی مثل اکثر مردم کوفه - که اگر شیعه هم نبودند، ضد او هم نبودند - این بود که ببینید نتیجه حکومت پنج ساله علی در این شهر چه شد؟ چقدر خونریزی شد؟ چقدر زنها بی شوهر شدند؟ چقدر بچهها یتیم شدند؟ چقدر کشاورزیهای شما به واسطه آن نرسیدند از بین رفت؟ چقدر تجارت شما از بین رفت و اکنون از نظر اقتصادی عقب ماندهاید؟ در این مسائل چه کسی مقصر بود؟ اگر علی (علیه السلام) از اول با ما صلح میکرد، نه جنگی واقع میشد، نه خونریزی میشد، نه این بدبختیها به وجود میآمد، نه این همه زنان بیوه بیوه میشدند، نه این همه بچههای یتیم و نه این خرابیها و عقب ماندگیهای اقتصادی به بار میآمد. این سوژه بسیار مؤثری است و در زمان خود علی (علیه السلام) هم این سوژه را به کار میبردند. شما نهج البلاغه را ملاحظه بفرمایید و ببینید که علی (علیه السلام) از دست دوستانش از چه چیز هایی گلایه میکرد. میفرماید در تابستان به شما میگویم به جنگ برویم، میگویید هوا گرم است! در زمستان میگویم برویم، میگویید هوا سرد است، صبر کن هوا بهتر بشود، کشاورزی مان عقب افتاده است، محصول کشاورزی مان روی زمین مانده است.(58) علی (علیه السلام) در چند جا از مردم این گونه گله میکند.
اینها در اثر تبلیغاتی بود که معاویه میکرد و عمال معاویه این تبلیغات را در داخل جامعه عراق آن روز که تابع امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، پخش میکردند و مردم را علیه آن حضرت میشوراندند و زمینه شورش و بی مهری را فراهم میکردند.
آیا امروز نمونهای از این تبلیغات وجود ندارد؟ چقدر در این روزنامهها میخوانید که اگر بعد از فتح خرمشهر امام (قدس السره الشریف) جنگ را متوقف کرده بود، مشکلات امروز را نداشتیم.(59)
سران نهضت آزادی و جبهه ملی، همان کسانی که امام (قدس السره الشریف) در مورد آنها فرمود: اینها از منافقین بدتر هستند،(60) امروز سیاست گذاران پشت پرده کشور شدهاند؛ بعضی از آنها اسم عوض کردهاند و بعضی از آنها بدون این که اسم عوض کنند، نقش خودشان را ایفا میکنند و همین حرفها میزنند. سوژه تبلیغاتی اینها چیست؟ میگویند اگر این جنگ نبود، این همه بدبختی در این کشور نبود. چه کسی در این جنگ مقصر بود؟
میگویند: آخوندها! حکومت آخوندی بود که این جنگ را بر مردم تحمیل کرد! اگر زودتر صلح کرده بودند، کار به این جا نمیرسید! مشکلات اقتصادی که اکنون وجود دارد در اثر قطع رابطه با آمریکاست! اگر ایران الان هم با آمریکا سازش کنند، مسائل ما حل میشود! با این که بارها این مسائل حلاجی شده و به بهترین وجه جواب داده شده است، کسانی که شرم ندارند باز همان حرفها را تکرار میکنند. همان سیاستی را دارند که معاویه داشت.
سیاست معاویه این بود که اگر یک حرف غلطی که غلط بودنش مانند آفتاب هم روشن باشد، زیاد تکرار کنند، کم کم جا میافتد و مردم قبول میکنند. اینها هم درست همین سیاست را بازی میکنند. در بعضی از موارد شخص مقام معظم رهبری در سخنرانیهای شان به صراحت مطلبی را بیان فرموده و جواب دادهاند؛ مثلا درباره رابطه با آمریکا ایشان سال گذشته به تفصیل بحث کردند، نویسندگان دیگر نیز با شواهد تاریخی و علمی اثبات کردند که نه تنها رابطه با آمریکا مشکلات اقتصادی ما را حل نمیکند، بلکه دو صد چندان خواهد کرد. نمونه آن را در کشورهای دیگر میبینید. مگر ترکیه سرسپرده آمریکا نیست؟ مردم ترکیه اعتصاب میکنند و میگویند باید پنجاه درصد بر حقوقمان افزوده بشود. این وضع اقتصاد ترکیه است که نور چشم آمریکاست؛ ترکیهای که بزرگترین کشور اسلامی و پایگاه خلافت عثمانی بود. آمریکا همین کشور را به چنان ذلتی دچار کرده که ریزه خوار خوان اسرائیل شده است و باید نوکری اسرائیل را بکند تا اسرائیل به او مقداری اسلحه بدهد. ولی مگر این افراد از رو میروند؟ باز هم میگویند: مشکل ما این است که با آمریکا سازش نکردهایم؛ اگر با آمریکا رابطه داشته باشیم، مشکلاتمان حل میشود! این همان سخنی بود که معاویه میگفت. البته در زمان معاویه مساله آمریکا مطرح نبود و اصحاب او هم نهضت آزادی نبودند؛ ولی تشابهها را ببینید. آنها به جنگ و به اجرای احکام و حدود اسلامی اعتراض داشتند؛ به این اعتراض داشتند که، زیر بار کفار نمیروید؟ علی (علیه السلام) میگفت وظیفه حاکم اسلامی قبل از هر چیز اجرای احکام اسلام و حفظ ارزشهای اسلامی است؛ بعد از آن نوبت به اقتصاد و سایر مسائل میرسد. آنها میگفتند اول کشاورزی و تجارت؛ بعد از آن اگر حال داشتیم و جهاد پیش آمد، به جهاد هم میرویم و الا صلح میکنیم! امروز طرفداران منطق معاویه چه کسانی هستند؟ و طرفداران منطق علی (علیه السلام) چه کسانی هستند؟