تربیت
Tarbiat.Org

خلاصه‏ای از اصول کافی
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

تقیه و موارد لزوم آن

تقیه بمعنای همکاری با مخالفان است در انجام امور دینی برای حفظ جان و مال و آبرو. یعنی امور دینی را مطابق معمول اهل تسنن انجام دهند که آنها پی نبرند باینکه شخص معتقداتش برخلاف عقاید آنها است و در صدد آزار و اذیت آن شخص بر آیند؛ و ممکن است این معنی را در سایر فرق مخالف مذهب تشیع تعمیم داد و حاصل از اینکه در هر موردی که با اظهار عقاید حقه خوف تلف شدن جان و یا ناموس و یا مال قابل توجهی که برای شخص از دست دادن آن تحمل‏ناپذیر است تقیه لازم است. و در این مورد بیست و سه روایت شرف صدور یافته که بذکر قسمتی از آنها اکتفا می‏کنیم .
امام صادق (علیه السلام) به ابا عمر فرمود: ای ابا عمر، نه دهم دینداری در تقیه است و کسی که تقیه نکند دین ندارد؛ و تقیه در همه چیز هست بجز در نبیذ (مقصود شرب خمر و نوشیدن مسکرات است) و در تفسیر آیه
و لا تستوی الحسنه و لا السیئه - فصلت (34)
فرمود: حسنه تقیه نمودن است و سیئه فاش نمودن مذهب است، فرمود:
ادفع بالتی هی احسن
(بازدار بآنچه نیکوتر است) تقیه نمودن است که در نتیجه
فاذاالذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم:
آنکسی که میان تو و او دشمنی بود، گویا دوست مهربانی است برای تو. امام صادق (علیه السلام) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت نموده که آنحضرت فرمود: زود باشد که شما را دعوت کنند که به من دشنام دهید. این را بپذیرید و در مقام تقیه دشنام دهید. همچنین دعوت شوید که از من بیزاری بجوئید، بدانید که من بر دین محمدم (صلی الله علیه و آله و سلم) (یعنی هر که از من بیزاری جوید، گویا از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیزاری جسته است و نفرمود که بیزاری جوئید).
سائل پرسید: اگر کشته شدن را بر بیزاری جستن اختیار کند چطور؟
فرمود: بخدا قسم این وظیفه را ندارد و وظیفه او همانست که عمار بن یاسر بدان عمل نمود؛ و جریان آن بطوریکه علامه مجلسی (رحمه الله) نقل کرده چنانست که: قریش، عمار و پدر و مادر او - یاسر و سمیه را واداشتند که از دین برگردند. یاسر و سمیه نپذیرفتند و آنها را کشتند ولی عمار خواسته آنان را بزبان انجام داد.
به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند آیا عمار کافر شده؟ فرمود، نه هرگز، عمار از سر تا قدم پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است. عمار پس از آن جریان گریان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اشک از دو چشمش پاک کرد و فرمود: چرا چرا، اگر دوباره هم تو را گرفتار نمودند برای آنها بگو هرچه گفتی.