تربیت
Tarbiat.Org

خلاصه‏ای از اصول کافی
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

در حقیقت و خواص یقین‏

ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که آنحضرت فرمود:
هرچیزی را حدی است و حد توکل، یقین است، و حد یقین آنست که با اعتقاد بوجود خدا از هیچ چیزی نترسی.
در حدیث دیگر فرمود: از صحت یقین شخص مسلمان اینست که برای خشنود کردن مردم خدا را بخشم نیاورد و مردم را بدانچه خدا بآنها داده و به او نداده سرزنش ننماید، زیرا که روزی را از آزمند فراهم نیاورد و کراهت ناخواهنده باز نگرداند، و اگر یکی از شماها از روزی خود بگریزد چنانکه از مرگ می‏گریزد روزی وی او را دریابد همچنانکه مرگ او را در می‏یابد.
سپس فرمود: خداوند بعدل و دادش آسایش و راحت را در یقین و رضا، و غم و اندوه را در شک و نارضائی قرار داده است.
در حدیث دیگر از زراره، امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر فرمود: هیچیک از شماها طعم ایمان را نچشیده تا اینکه بداند آنچه باید باو برسد، از او تجاوز نکند، و آنچه باید از او تجاوز کند، باو نرسد.
در حدیث دیگر امام صادق (علیه السلام) به صفوان جمال فرمود:
مقصود از گنجی که در آیه 28 سوره کهف خدای تعالی می‏فرماید:
و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما،
(و اما آن دیوار از آن دو پسر بچه یتیم بوده که زیر آن گنجی داشتند)، آن گنج طلا و نقره نبود، بلکه چهار جمله پند بود بدین عبارات:
1- لا اله الا انا
نیست معبودی بجز من
2- من ایقن بالموت لم یضحک سنه
کسی که یقین به مرگ دارد، خنده دندان نما نکند.
3- و من ایقن بالحساب لم یفرح قلبه
و کسی که یقین بحساب روز واپسین دارد، دلش شادان نگردد.
4- و من ایقن بالقدر لم یخش الا الله
و هر که یقین بتقدیر و سرنوشت دارد از کسی بجز خدای متعال نترسد.
در تأیید جمله اخیر این خبر، از سعد بن قیس همدانی نقل شده که: روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در جنگلی دیدم که دو جامه بر تن داشت گفتم یا امیرالمؤمنین در همچو مکانی با دو جامه؟!
فرمود: آری، ای سعد، هیچ بنده‏ای نیست مگر اینکه نگهبانانی دارد، و همواره دو فرشته او را از حوادث اتفاقی از قبیل افتادن از قله کوه و یا سقوط در چاه و غیره او را مراقبت می‏نمایند و چون قضا نازل شود، آن دو فرشته او را در میان آن حادثه‏ای که باو رسیده است رها می‏کنند.
در روایت دیگر از امام صادق (علیه السلام) فرمود:
قنبر(10) غلام علی (علیه السلام) آنجناب را بسیار دوست می‏داشت و هر وقت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از خانه بیرون می‏رفت قنبر با شمشیری که بزیر جامه داشت بدنبال آنحضرت روان می‏شد. علی (علیه السلام) شبی او را دید و فرمود: ای قنبر کجا می‏آئی؟ عرض کرد یا امیرالمؤمنین بدنبال شما آمدم که آسیبی بوجود مبارکت وارد نگردد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: وای بر تو ای قنبر، آیا مرا از اهل آسمان پاسبانی می‏کنی یا از اهل زمین؟ عرض کرد: نه؛ بلکه از اهل زمین، فرمود: بدان که اهل زمین توانائی آن را ندارند که آسیبی بمن برسانند مگر باذن خدا از آسمان، برگرد بخانه، پس قنبر برگشت.