آیات :
ارزش عالی پیشگامان در نیکی
ثم أورثنا الکتب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله ذلک هو الفضل الکبیر(2217)؛ سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ (اما) از میان آنها عدهای بر خود ستم کردند، و عدهای میانهرو بودند، و گروهی به اذن خدا در نیکیها (از همه) پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!
مصادیق نیکی
لیس البر أن تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من أمن بالله و الیوم الاخر و الملئکه و الکتب و النبیین و ءاتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتیمی و المسکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و أقام الصلوه و ءاتی الزکوه و الموفون بعهدهم اذا عهدوا و الصبرین فی البأسا و الضراء و حین الباس أولئک الذین صدقوا و أولئک هم المتقون(2218)؛ نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ (و تمام گفتگوی شما، درباره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقهای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق میکند؛ نماز را بر پا میدارد و زکات را میپردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود - به هنگامی که عهد بستند - وفا میکنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج میدهند؛ اینها کسانی هستند که راست میگویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزگاران!
اثر نیکی
و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عدوه کانه ولی حمیم(2219)؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!
دستور به نیکی
و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسنا و بذی القربی و الیتمی و المسکین و الجار ذی القربی و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبیل و ما ملکت أیمنکم ان الله لا یجب من کان مختالا فخورا(2220)؛ و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکی کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در سفر، و بردگانی که مالک آنها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد.
نیکی به مردم
و ابتغ فیما ءاتات الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا و أحسن کما أحسن الله الیک و لا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین(2221)؛ و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهرهات را از دنیا فراموش مکن؛ و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!
نیکی به همسر
و ان امرأه خافت بعلها نشوزا أو اعراضا فلا جناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر و أحضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعلمون خبیرا(2222)؛ و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن و یا مرد، از پارهای از حقوق خود، بخاطر صلح، صرف نظر نماید.) و صلح، بهتر است؛ اگر چه مردم (طبق غریزه حب ذات، در این گونه موارد) بخل میورزند. و اگر نیکی و پرهیزگاری پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد).
اجر نیکی محفوظ است
قالوا أءنک لانت یوسف قال أنا یوسف و هذا أخی قد من الله علینا انه من یتق و یصبر فان الله لایضیع أجر المحسنین(2223)؛ گفتند: آیا تو همان یوسفی؟! گفت: (آری،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز میشود)چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند!
روایات :
ارزش خوبی کردن
یا سوأتاه لمن غلبت احداته عشراته یرید السیئه بواحده و الحسنه بعشره(2224)؛ امام سجاد (علیه السلام): بدا به حال کسی که یکهایش بر دههایش غالب آید - مراد امام (علیه السلام) این است که بدی یک برابر حساب میشود و خوبی ده برابر-
مضاعف کردن کار نیک
اذا أحسن المؤمن ضاعف الله عمله سبعماله و ذلک قول الله تبارک و تعالی و الله یضاعف لمن یشاء(2225)؛ امام صادق (علیه السلام): هرگاه مؤمن کار خوبی انجام دهد خداوند هر کار خوب او را هفتصد برابر کند و این سخن خدای تبارک و تعالی است که فرموده است: و خداوند برای هر کس که بخواهد مضاعف گرداند.
نیکی به دل
جبلت القلوب علی حب من أحسن الیها و بغض من أساء الیها(2226)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): دلها بر محبت کسی که به آنها خوبی کند سرشته شده است و نیز بر دشمنی و نفرت از کسی که به آنها بدی روا دارد.
بهتری کشت
علیک بالاحسان، فانه أفضل زراعه، و أربح بضاعه(2227)؛ امام علی (علیه السلام): بر تو باد به نیکوکاری که آن بهترین کشت و سودآورترین کالاست.
بهترین کشت
علیک بالاحسان، فانه أفضل زراعه، و أربح بضاعه(2228)؛ امام علی (علیه السلام): بر تو باد به نیکوکاری که آن بهترین کشت و سودآورترین کالاست.
توشه نیکی برای آخرت
نعم زاد المعاد الاحسان الی العباد(2229)؛ امام علی (علیه السلام): آن که احساساتش زیاد باشد دوستان و برادرانش او را دوست بدارند.
تصرف دل
بالاحسان تملک القلوب(2230)؛ امام علی (علیه السلام): با نیکی کردن دلها تصرف میشود.
نیکی در برابر بدی
أحسن الی من اساء الیک(2231)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): به کسی در حق تو بدی کرده است، خوبی کن.
اصلاح دشمن با نیکی کردن
ان احسانک الی من کادک من الأضداد و الحساد، لأغیظ علیهم من مواقع اساءتک منهم، وهو داع الی صلاحهم؛(2232) امام علی (علیه السلام): خوبی کردن تو به دشمنان و بدخواهانت از بدی کردنت به آنها در ایشان مؤثرتر است و موجب اصلاح آنان میشود.
نیکی به خود
انک ان أحسنت فنفسک تکرم، والیها تحسن انک ان أسأت فیفسک تمتهن، وایاها تغبن(2233)؛ امام علی (علیه السلام): تو اگر نیکی کنی خودت را گرامی داشتهای و به خودت نیکی کردهای، اگر بدی کنی خودت را خوار کردهای و به خودت زیان رساندهای.
نیکی برای بازماندگان
سلمان بن عامر الضبی: قلت: یا رسول الله، ان أبی کان یقری الضیف، ویکرم الجار، ویفی بالذمه، ویعطی فی النائبه، فما ینفعه ذلک؟ قال: مات مشرکاً؟ قلت: نعم. قال: أما انها لاتنفعه، ولکنها تکون فی عقبه أنهم لن یخزوا أبداً، ولن یفتقروا أبداً(2234)؛ سلمان بن عامر ضبی: عرض کردم: ای رسول خدا! پدرم مردی میهماننواز و همسایهدار بود، به پیمان وفا میکرد و در گرفتاریها و سختیها دستگیر بود. آیا اینها برای او سودی دارد؟ پیامبر پرسید: آیا او مشرک، مرد؟ عرض کردم: آری. فرمود: اینها به حال او سودی ندارد، اما به سبب این کارها بازماندگان او هرگز گرفتار و خوار و نیازمند نمیشوند.
داستانها :
گواهی ام علاء
مسلمانان در مدینه مجموعاً دو گروه بودند: گروه ساکنین اصلی و گروه کسانی که به مناسبت هجرت رسول اکرم به مدینه، از خارج به مدینه آمده بودند. آنها که از خارج آمده بودند مهاجرین، و ساکنین اصلی انصار خوانده میشدند. مهاجرین چون از وطن و خانه و مال و ثروت و احیاناً از زن و فرزند دست شسته و عاشقانی پاک باخته بودند، سر و سامان و زندگی و خانمانی از خود نداشتند؟ از این رو انصار با نهایت جوانمردی، برادران دینی خود را در خانههای خود پذیرایی میکردند. حساب مهمان و میزبان در کار نبود، حساب یگانگی و یکرنگی بود. آنها را شریک مال و زندگی خود محسوب میکردند و احیاناً آنها را بر خویشتن مقدم میداشتند(2235).
عثمان بن مظعون یکی از مهاجرین بود که از مکه آمده بود و در خانه یکی از انصار میزیست. عثمان در آن خانه مریض شد. افراد خانه، مخصوصاً ام علاء انصاری که از زنان با ایمان بود و از کسانی بود که از ابتدا با رسول خدا بیعت کرده بود، صمیمانه از او پرستاری میکردند. اما بیماریش روز بروز شدیدتر شد و عاقبت به همان بیماری از دنیا رفت. افراد خانه کاملاً به قدرت ایمان و پایه علم عثمان بن مظعون پی برده و دانسته بودند که او براستی یک مسلمان واقعی بود. میزان علاقه و محبت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نسبت به او نیز به دست آورده بودند. برای هر فرد عادی کافی بود که به موجب این دو سند، شهادت بدهد که عثمان اهل بهشت است. در حالی که مشغول تهیه مقدمات دفن بودند، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، اما علاء همان وقت رو کرد به جنازه عثمان و گفت: رحمت خدا شامل حال تو باد ای عثمان! من اکنون شهادت میدهم که خداوند تو را به جوار رحمت خود برد.
تا این کلمه از دهان ام علاء خارج شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو از کجا فهمیدی که خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد؟!
- یا رسول الله! من همین طوری گفتم وگرنه من چه میدانم.
- عثمان رفت به دنیایی که در آنجا همه پردهها از جلو چشم برداشته میشود. و البته من درباره او امید خیر و سعادت دارم. اما به تو بگویم من که پیغمبرم درباره خودم یا درباره یکی از شما این چنین اظهار نظر قطعی نمیکنم.
امعلاء از آن پس درباره احدی این چنین اظهار نظر نکرد، درباره هرکس که میمرد اگر از او میپرسیدند، میگفت: فقط خداوند میداند که او فعلاً در چه حالی است.
پس از مدتی که از مردن عثمان گذشت، ام علاء او را در خواب دید در حالی که نهری از آب جاری به او تعلق داشت. خواب خود را برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد.(2236)
گره گشایی
صفوان در محضر امام صادق (علیه السلام) نشسته بود. ناگهان، مردی از اهل مکه وارد مجلس شد و گرفتاریی که برایش پیش آمده بود شرح داد. معلم شد موضوع کرایهای در کار است و کار به اشکال و بنبست کشیده است. امام به صفوان دستور داد: فوراً حرکت کن و برادر ایمانی خودت را در کارش مدد کن.
صفوان حرکت کرد و رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل اشکال مراجعت کرد. امام سؤال کرد: چطور شد؟
- خداوند اصلاح کرد.
- بدان که همین کار به ظاهر کوچک که حاجتی از کسی برآوردی و وقت کمی از تو گرفت، از هفت شوط طواف دور کعبه محبوتر و فاضلتر است.
بعد امام صادق (علیه السلام)، به گفته خود چنین ادامه داد: مردی گرفتاری داشت و آمد حضور امام حسن ع و از آن حضرت استمداد کرد. امام حسن بلافاصله کفشها را پوشیده و راه افتاد. در بین راه به حسین بن علی (علیه السلام) رسیدند در حالی که مشغول نماز بود. امام حسن (علیه السلام) به آن مرد گفت: تو چطور از حسین غفلت کردی و پیش او نرفتی؟
امام حسن (علیه السلام) فرمود: امام اگر توفیق برآوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.(2237)
ارزش اعمال خوب
شخصی وارد مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و گفت یا رسول الله به من قرآن بیاموزت حضرت او را به یکی از یارانش سپرد، او دست این تازه وارد را گرفت و به کناری برد و سوره (اذا زلزلت) را برای او تلاوت و تعلیم کرد. همینکه رسید به آیه فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره(2238)؛ هر که به مقدار ذرهای خیر یا شر انجام دهد آن را خواهد دید؛ آن عرب کمی فکر و به معلم خود نگاهی کرد و گفت آیا این جمله وحی است؟ معلم گفت بله، گفت من درس خودم را از همین آیه گرفتم اکنون که زیر و درشت کارهای مخفی و آشکار ما در این جهان حساب دارد تکلیف من روشن شد؛ همین جمله برای خط زندگی من کافی است، من رفتم خداحافظ.
همینکه این عرب تازه وارد رفت معلم خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت این شاگرد امروز ما خیلی کم حوصله بود و حتی نگذاشت من بیش از یک سوره کوچک برای او بخوانم و گفت اگر در خانه کس است یک حرف بس است من درسم را گرفتم. پیامبر فرمود: رجع فقیهاً او به مقام فقاهت و شناخت عمیقی که باید برسد رسید(2239).
تشویق به کارهای خوب
اولیاء بزرگ اسلام به کارهای پسندیده مردم در امور دینی و دنیوی توجه کامل داشتند و به وسیله تشویق و تحسین، آنان را به نیکی و پاکی، شادمان و دلگرم مینمودند. برای نمونه دو مورد را به عرض شما میرسانم.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد عربی را دید که در نماز خود دعا میخواند و مضامین بسیار عالی و پر معنایی را به پیشگاه الهی عرض میکند. سخنان عمیق و پر مغز آن مرد که حاکی از مراتب معرفت و کمال ایمانش بود، در پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تأثیر کرد. لذا شخصی را بر او گمارد و دستور داد، وقتی عرب از نماز فارغ شد، او را به حضورش بیاورد.
عرب به محضر حضرت (علیه السلام) آمد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قطعه طلایی را که به آن حضرت هدیه داده بودند، به او عطا فرمود و سپس پرسید: از کدام قبیله هستی؟
عرض کرد: از بنی عامر بن صعصه
فرمود: آیا میدانی این طلا را برای چه به شما بخشیدم؟
عرض کرد: به اعتبار نسبتی و رحمی که بین من و شماست.
حضرت (علیه السلام) فرمود: البته برای رحمیت حقی است ولی این طلا را از آن جهت به تو بخشیدم که در پیشگاه الهی خدای را به نیکی و شایستگی ثنا گفتی(2240)
تشویق و تحسین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرفی مرد عرب را بیش از پیش دلگرم کرد و از طرف دیگر آنان را که ناظر این جریان بودند، امیدوار نمود(2241).
احسان و بزرگواری
عبدالله جعفر از افراد کریم النفس و بزرگوار عصر خود بود. او در ایام زندگی خویش خدمات بزرگی نسبت به افراد تهیدست و آبرومند انجام داد. او به اندازهای در بذل و بخشش کوشا و بلند نظر بود که بعضی از افراد، وی را در این کار ملامت میکردند و به او میگفتند که تو در احسان به دیگران راه افراط در پیش گرفتهای. روزی برای سرکشی به باغی که داشت با بعضی از کسان خود راه سفر در پیش گرفت. نیمه راه در هوای گرم به نخلستان سرسبز و خرم رسید. تصمیم گرفت چند ساعتی در آن باغ استراحت نماید. غلام سیاهی باغبان آن باغ بود. با اجازه غلام وارد باغ شد. کسان او وسایل استراحت او را در نقطه مناسبی فراهم آوردند.
ظهر شد غلام بستهای را در نزدیکی جعفر آورد و روی زمین نشست و آن را گشود. جعفر دید سه قرص نان در آن است. هنوز غلام لقمهای نخورده بود که سگی وارد باغ شد، مقابل غلام آمد. گرسنه بود و از غلام درخواست غذا داشت. او یکی از قرصهای نان را به سویش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعید و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالی را بدون اینکه خودش غذا خورده باشد، برچید. عبدالله که ناظر جریان بود، از غلام پرسید: جیره غذایی تو در روز چقدر است؟ او جواب داد: همین سه قرص نان که دیدی. گفت: پس چرا این سگ را بر خود مقدم داشتی و تمام غذای شبانه روزت را به او خوراندی؟ غلام در پاسخ گفت: آبادی ما سگ ندارد، میدانستم این حیوان از راه دور به این جا آمده و سخت گرسنه است و برای من رد کردن و محروم ساختن چنین حیوانی گران و سنگین بود. عبدالله از این عمل بسیار تعجب کرد و گفت: پس به خودت چه خواهی کرد؟ جواب داد: امروز را به گرسنگی میگذرانم تا فردا سه قرص نان را برایم بیاورند.
جوانمردی و بزرگواری آن غلام سیاه مایه شگفتی عبدالله جعفر شد و با خود میگفت: مردم مرا ملامت میکنند که در احسان به دیگران تندروی میکنی، در حالی که این غلام از من به مراتب در احسان و بزرگواری پیشتر و مقدمتر است.
عبدالله سخت تحت تأثیر بزرگواری غلام سیاه قرار گرفت، مصمم شد او را در این راه تشویق نماید. از غلام پرسید: صاحب باغ کیست، او پاسخ داد: فلانی که در روستا منزل دارد. گفت: تو مملوکی یا آزادی؟ گفت: من مملوک صاحب باغم. او را فرستاد که صاحب باغ را بیاورد. وقتی صاحب باغ آمد، عبدالله از او درخواست نمود که باغ با تمام لوازمش و همچنین غلام سیاه را به او بفروشد. مرد خواسته عبدالله جعفر را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله، غلام را در راه خدا آزاد کرد و باغ را هم به او بخشید. جالب آن که وقتی باغ را به غلام بخشید، غلام بلند همت گفت: ان کان هذا لی فهوفی سبیل الله(2242)؛ اگر این باغ متعلق به من شده است، آن را در راه خدا و برای رفاه و استفاده مردم قرار دادم.
بزرگواری و کرامت نفس، نشانه تعالی معنوی و تکامل روحانی انسان است. در پرتوی مکارم اخلاق، آدمی از قیود پست و حیوانی رهایی مییابد و بر غرایز و تمایلات نفسانی خویش مسلط میشود، دگر دوستی و حس فداکاری در نهادش بیدار میگردد، انسان بالفعل میشود و از کمالاتی که لایق مقام انسان است، برخوردار خواهد شد.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آن که پیروان خود را به راه مکارم اخلاق سوق دهد و آنان را با صفات انسانی تربیت نماید، بر منبر و محضر در سفر و حضر و خلاصه در هر موضع مناسب از فرصت استفاده مینمود و وظایف آنان را خاطر نشان میساخت و بر اثر مساعی پیگیر آن حضرت تحول عظیمی در جامعه پدید آمد و عده زیادی از مسلمانان، مدارج تعالی و تکامل را پیمودند، به فضایل انسانی نایل آمدند که بعضی از آنان مانند عبدالله جعفر در تاریخ اسلام شناخته شده و معروفند و برخی مانند آن غلام سیاه ناشناخته و گمنامند(2243).
پاداش خوبی
آقای بهلول میفرمودند: زمانی در مشهد به منزل یکی از آشنایان که سید بود رفتیم، اتفاقاً شبی بارانی بود و خانم هم زایمان کرده بود و چند تا بچه آورده بود، شوهرش هم در منزل نبود، متوجه شدم که حالش مساعد نیست به او گفتم: شما بخوابید من از بچهها نگهداری میکنم. او که خوابید نصف شب دیدم بچهها خیلی گریه میکنند، فهمیدم که خودشان را کثیف کردهاند، آمدم داخل حیاط که کهنهها را بیاورم و آنها را پاک کنم و قنداق نمایم؛ اما متأسفانه باران آمده بود و تمام آنها را خیس کرده بود. به داخل اتاق برگشتم و عبای خود را چهار تکه کردم و به وسیله آن بچهها را تمیز کردم و آنها را قنداق نمودم، اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا (علیه السلام) حرکت کردم در بین راه چند سگ به من حمله کردند، مشغول دفع سگها بودم که سیدی آمد و سگها را رد کرد و به من گفت: کسی که تا صبح از بچههای من مراقبت کرده، ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم! بعد هم غیب شد(2244).
اشعار :
نیکی در زمان بزرگی
نکوئی کن امسال چون ده توراست - که سال دگر دیگری کدخداست (سعدی)
صفت انسانی
هر که احسان نکند انسان نیست. (جامی)
نکونامی
هر که نکونام شد از اثر نیکی است . (جامع التمثیل)
مهربانی خورشید
همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کن - گر نصیب تو ز گردون همه یک نان باشد
ببخشش مال
ببخش مال و مترس از کمی که هر چه دهی - جزای آن به یکی ده ز دادگر یابی (سلمان ساوجی)
پاداش نیکی
تو نیکی میکن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز (سعدی)
نتیجه خوبی
چو نیکی کنی نیکی آید برت. (فردوسی)
یاد نیک
بد و نیک ماند ز ما یادگار - تو تخم بدی تا توانی مکار (فردوسی)
نکات :
در قرآن مجید 115 مرتبه کلمه دنیا بکار رفته و 115 مرتبه کلمه آخرت استعمال شده است و این یک تصادف نیست. البته این به معنای آن نیست که اهمیت دنیا و آخرت هر دو یکسان است و دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند، به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد، فقط باید مراقب باشیم که زینتها و جلوههای دنیا، مقدمه غفلت از آخرت است.
افراد نیکو و خیر خواه به هر نسبت که به خدمت خلق موفق شوند و در راه معروف قدم بردارند، به همان نسبت، زمینه قرب معنوی خویش را در پیشگاه الهی فراهم آورده و مشمول رحمت واسعه او خواهند بود(2245).
در خوبی کردن به اولویتها توجه کنید.
رد خوبی مردم نارواست، باید آن را پذیرفت و به نحوی جبران کرد.
تسلیم در برابر خداوند و احسان به مردم از اصول ادیان الهی است.
احسان و نیکوکاری، بالاترین مرحله کمال و سبب محبوبیت نزد خداوند است.
احسان، زمینه دریافت رحمت الهی است و بدون آن، انتظار رحمت بیجاست. آری، دعای مستجاب همراه با نیکوکاری است.
باید احسان کنیم تا لایق دریافت پاداش خاص الهی باشیم.
برای بیدار ساختن فطرت افراد، از چاشنی محبت و احسان استفاده کنید.
احسان کلمه مبارکی است که شامل خدمات مالی، فکری، فرهنگی، عاطفی، میشود.
احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبت، ادب و آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و امثال اینها میشود.
اگر احسان و نیکوکاری با ایمان و عبودیت همراه باشد، نزد خداوند ارزش بیشتری دارد.
ایمان و احسان از یکدیگر جدا نیست.
در روایات اسلامی میخوانیم که انسان بعد از مرگ و در عالم برزخ میتواند از یک سری کارهائی که در حیات به دست خود تأسیس کرده بهرهمند شود از جمله:
1- فرزند صالحی که به یاد والدین باشد و در حق آنان استغفار کند(2246).
2- قرآن یا کتابی که از خود به جای بگذارد و مورد استفاده دیگران قرار بگیرد(2247).
3- چاه (یا قنات) آبی که مردم از آن بهرهمند شوند(2248).
4- درختی که کاشته و مردم بعد از مرگش از آن استفاده مینمایند(2249).
5- تأسیس یک نظام و کار و راه خیری که بعد از مرگش مردم آن راه و خط و نظام را پذیرفته و در آن سیر میکنند(2250).
6- اعمال صالح و خیری که نیابت او انجام میگیرد مثلاً به نیابت از(2251) او حج میروند یا روزه گرفته میشود و یا انفاق و صدقه میدهند.
7- اموالی را که انسان وقف میکند تا مادامی که آن موقوفات مورد بهره رسانی به مردم است انسان در برزخ استفاده میکند(2252).