تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

قضا و قدر

آیات :
عدم امکان فرار از قضای حتمی‏
ألم تر الی الذین خرجوا من دیرهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحیهم ان الله لذو فضل علی الناس و لکن أکثر الناس لا یشکرون(1724)؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه‏های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد؛ (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می‏کند؛ ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی‏آورند.
قضای الهی و مرگ‏
هو الذی خلقکم من طین ثم قضی أجلا و أجل مسمی عنده ثم أنتم تمترون(1725) او کسی است که شما را از گل آفرید؛ سپس مدتی مقرر داشت (تا انسان تکامل یابد)؛ و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او،) تردید می‏کنید!
قضای الهی در جنگ‏
اذ انتم بالعدوه و هم بالعدوه القصوی و الرکب أسفل منکم و لو تواعدتم لا ختلفتم فی المیعد و لکن لیقضی الله آمراکان مفعولاً لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه و ان الله لسمیع علیهم(1726)؛ در آن هنگام که شما در طرف پایین بودید، و آنها در طرف بالا (و دشمن بر شما برتری داشت؛) و کاروان (قریش)، پایین‏تر از شما بود؛ (و وضع چنان سخت بود که) اگر با یکدیگر وعده می‏گذاشتید (که در میدان نبرد حاضر شوید)، در انجام وعده خود اختلاف می‏کردید ولی (همه اینها) برای آن بود که خداوند، کاری را که می‏بایست انجام شود، تحقق بخشد؛ تا آنها که هلاک (و گمراه) می‏شوند، از روی اتمام حجت باشد؛ و آنها که زنده می‏شوند (و هدایت می‏یابند)، از روی دلیل روشن باشد؛ و خداوند شنوا و داناست.
قضاهای حتمی و معلق‏
یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده‏ام الکتب(1727)؛ خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می‏کند؛ و ام الکتاب (لوح محفوظ) نزد اوست!
حتمیت قضای الهی‏
قالت رب أنی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال کذلک الله یخلق ما یشاء اذا قضی أمراً فانما یقول له کن فیکون(1728)؛ (مریم) گفت: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؛ در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است؟! فرمود: خداوند، این گونه هر چه را بخواهد می‏آفریند! هنگامی که چیزی را مقرر دارد (و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن می‏گوید: موجود باش! آن نیز فوراً موجود می‏شود.
قضای قاطع الهی‏
أولم یروا أنا ناتی الارض ننقصها من اطرافها و الله یحکم لا معقب لحکمه و هو سریع الحساب(1729)؛ آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین می‏آییم و از اطراف (و جوانب) آن کم می‏کنیم؟! (و جامعه‏ها، تمدنها، و دانشمندان تدریجاً از میان می‏روند.) و خداوند حکومت می‏کند؛ و هیچ کس را یارای جلوگیری یا رد احکام او نیست؛ و او سریع الحساب است!
سهولت تقدیر حوداث در جهان‏
ما أصاب من مصیبه فی الأرض و لا فی أنفسکم الا فی کتب من قبل أن نبرأها ان ذلک علی الله یسیر(1730)؛ هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی‏دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است!
روایات :
قضا و قدر، الهی است!
الامام علی - فی تحمید الله سبحانه -: أحمده الی نفسه کما تستحمد الی خلقه و جعل لکل شی‏ء قدراً و لکل قدر اجلا و لکل أجل کتاباً(1731)؛ امام علی (علیه السلام): در ستایش خدای سبحان، می‏فرماید: خدا را آن گونه سپاس می‏گذارم که از آفریدگان خویش خواسته است و برای هر چیزی مقدار و اندازه‏ای معین فرموده و برای هر اندازه‏ای، اجلی و برای هر اجلی، نوشته‏ای وجود دارد.
پنهان بودن سرنوشت‏
قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): فی القدر الا ان القدر سر من سر الله و رز من حرز الله و مرفوع فی حجاب الله مطوی عن خلق الله(1732)؛ امام علی (علیه السلام): سرنوشت، رازی از رازهای خدا و نهانی از نهان‏های خدا و دژی از دژهای دست نیافتنی خداست، که در پس حجاب خداست و از خلق خدا پنهان است.
تقدیر چیست؟
قال الیه رجل ممن شهد وقعه الجمل فقال یا أمیرالمؤمنین أخبرنا عن القدر بحر عمیق فلا تلجه فقال یا أمیرالمؤمنین أخبرنا عن القدر فقال بیت مظلم فلا تدخله فقال یا أمیرالمؤمنین أخبرنا عن القدر فقال سر الله فلا تبحث عنه فقال یا أمیرالمؤمنین أخبرنا عن القدر فقال لما أبیت فانه أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض(1733)؛ امام علی (علیه السلام) - در پاسخ مردی که از تقدیر پرسید - دریایی عمیق است، در آن فرو مرو. عرض کرد: ای امیرمؤمنان! مرا از تقدیر، آگاه کن. فرمود: راز خداست، خود را برای دانستن آن به زحمت مینداز، باز پرسید: ای امیر مؤمنان! مرا از تقدیر آگاه فرما. فرمود: حال که اصرار داری. بدان که تقدیر، امری است میان دو امر؛ نه جبر است و نه تفویض (واگذاری امور).
تعیین سرنوشت از بدو تولد
الامام الباقر (علیه السلام) - فی خلقه الانسان فی الرحم -: اذا کمل أربعه أشهر بعث الله ملکین خلاقین فیولان یا رب ما تخلق ذکراً أو أنثی فیومران فیقولان یا رب شقیاً أو سعیداً فیومران فیقولان یا رب ما أجله و ما رزقه و کل شی‏ء من حاله و عدد من ذلک أشیاء و یکتبان المیثاق بین عینیه(1734)؛ امام باقر (علیه السلام) - درباره خلقت انسان در رحم - چون چهار ماه کامل شود، خداوند دو فرشته آفریننده می‏فرستد و آن دو عرض می‏کنند: پروردگارا! چه می‏آفرینی، پسر یا دختر؟ دستور لازم به آن دو داده می‏شود. سپس عرض می‏کنند: پروردگارا! بدبخت است یا خوشبخت؟ در این باره هم دستور لازم داده می‏شود. آن گاه عرض می‏کنند: پروردگارا! مدت عمر و روزیش چند است؟ همه احوال او - که حضرت شماری از آنها را نام برد - نوشته می‏شود و آن دو فرشته این میثاق را میان چشمانش می‏نویسند.
بداء خدا در سر نوشت‏
ثم یوحی الله الی الملکین الکتبا علیه قضائی و قدری و نافذ أمری و اشتر طالی البداء فیما تکتبان(1735)؛ امام باقر (علیه السلام): نیز در همین باره - آن گاه خداوند به دو فرشته وحی می‏کند: قضا و قدر و جاری شدن امر مرا درباره او بنویسید و در آنچه می‏نویسید بداء مرا شرط کنید.
خیر در قضا و قدر
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): فی کل قضا الله عزوجل خیره للمؤمن(1736)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): در هر قضای خداوند متعال برای مؤمن، خیری نهفته است.
خیر خواهی خدا در قضا و قدر
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: عجبت للمرء المسلم لا یقضی الله عزوجل له قضاء الا کان خیراله و ان قرض بالمقاریض کان خیراله و ان ملک مشارق الارض و مغاربها کان خیراله(1737)؛ امام صادق (علیه السلام): در شگفتم از مردم مسلمان که خداوند متعال هیچ قضایی برای او نراند جز این که خیر او در آن باشد. اگر با قیچی تکه تکه شود برایش خیر است و اگر از شرق تا غرب عالم را در اختیار گیرد باز برایش خیر است.
ایمان به مقدرات‏
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال الله جل جلاله: من لم یرض بقضائی و لم یؤمن بقدری فلیلتمس الها غیری(1738)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): خداوند متعال فرمود: کسی که به قضای من خشنود نیست و به تقدیر من ایمان ندارد، پس، برود معبودی جز من بجوید.
تقدیر خدا کدام است؟
لما سئل: أرایت دواء نتداوی به ورقی نسترقی بها، و أشیاء نفعلها. - هل ترد من قدر الله؟ - بل هی من قدر الله(1739)؛ به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض شد: آیا دارویی - با آن خود را مداوا می‏کنیم و دعا و تعویذی که با آن خود را معالجه می‏کنیم و چیزهای دیری که به کار می‏بریم، جلو تقدیر خدا را می‏توان گرفت؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نه، اینها خود جزو تقدیر خدایند.
گریز از قضای الهی‏
روی أن أمیرالمؤمنین (علیه السلام): عدل من حائط مائل الی مکان آخر فقیل له یا أمیرالمؤمنین تفر من قضاء الله فقال (علیه السلام) أفر من قضاء الله الی قدر الله(1740)؛ ابن نباته: از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از کنار دیوار خمیده‏ای، به طرف دیوار دیگری رفت. به آن حضرت عرض شد: یا امیرالمؤمنین! از قضای خدا می‏گریزی؟ فرمود: از قضای خدا به سوی قدر خداوند سبحان می‏گریزم.
داستانها :
پیش به سوی مرگ!
کاروان حسینی در حرکت است؛ در حین حرکت، ابا عبدالله (علیه السلام) را خواب فرا گرفت، سر را بر روی قاشه اسب یا به اصطلاح خراسانی‏ها بر قربوس زین گذاشت. طولی نکشید که سر را بلند کرد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
تا این جمله را گفت و به اصطلاح کلمه، استرجاع را به زبان آورد، همه به یکدیگر گفتند: این جمله برای چه بود؟ آیا خبر تازه‏ای است؟
در یک هنگام فرزند عزیز حسین، یعنی علی اکبر (علیه السلام) - همان کسی که ابا عبدالله (علیه السلام) او را بسیار دوست می‏داشت زیرا علاوه بر همه مشخصاتی که فرزندی را برای پدر محبوب میکند، خصوصیت دیگری هم داشت که باعث محبوبیت بیشتر او در نزد پدر می‏شد و آن شباهت کاملی بود که به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت - جلو آمد و عرض کرد: یا ابتا! لم استرجعت؟؛ ای پدرم! چرا انا لله و انا الیه راجعون گفتی؟
امام فرمود: در عالم خواب صدای هاتفی به گوشم رسید که گفت: القوم یسیرون و الموت تیسر بهم؛ این قافله دارد حرکت می‏کند ولی مرگ است که این قافله را حرکت می‏دهد. هم اکنون ما داریم به سوی سرنوشت قطعی، مرگ می‏رویم.
علی اکبر عرض کرد: پدرجان! او لسنا علی الحق؟؛ مگر نه این است که ما بر حقیم؟
- آری فرزند عزیزم.
- پس وقتی مطلب از این قرار است، ما به سوی هر سرنوشتی که می‏رویم، خواه سرنوشت مرگ باشد یا حیات، تفاوتی نمی‏کند؛ اساس این است که ما روی جاده حق قدم می‏زنیم یا نه؟
به قدری ابا عبدالله (علیه السلام) از این سخن به وجد آمد و مسرور شد که فرمود: من قادر نیستم پاداشی را که شایسته پسری چون تو باشد بدهم، از این رو از خدا میخواهم آن پاداشی را که شایسته تو است به جای من به تو عطا فرماید، جزاک الله عنی خیر الجزاء(1741).
معنی سرنوشت از زبان امام علی (علیه السلام)
سال 36 هجری قمری بود، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، همراه سپاه خود، برای سرکوبی سپاه معاویه به سرزمین صفین رهسپار شدند و جنگ صفین در گرفت و 18 ماه طول کشید، تا اینکه جنگ به پایان رسید و به کوفه بازگشتند.
روزی پیرومردی به حضور علی (علیه السلام) در کوفه آمد و پرسید: ای امیرالمؤمنین! آیا رفتن ما به جبهه صفین و جنگیدن با اهل شام به قضا و قدر الهی بود؟
امام (علیه السلام) فرمودند: آری ای پیرمرد! بر هیچ فرازی بالا نرفتیم، و بر هیچ نشیبی فرود نیامدیم مگر به قضا و قدر خدا.
پیرمرد که از این سخن امام، برداشت ناصحیح کرده بود و خیال می‏کرد یعنی ما به اجبار الهی رفتیم و بشر در زندگی محکوم به جبر الهی است، گفت: بنابراین من این رنجی را که در این سفر کشیدم، می‏توانم به حساب خدا بگذارم؟ و بگویم خدا مرا به این رنج، مجبور ساخته بود و پس من اجری ندارم؟
امام (علیه السلام) فرمودند: ای پیرمرد خاموش باش و چنین سخنی نگو! بلکه به خدا سوگند، خداوند پاداش بزرگی برای رفتن شما به صفین، و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا، به شما داده است، و شما در هیچیک از اعمال خود مجبور نبوده‏اید.
پیرمرد پرسید: اگر ما در رفتن به سوی صفین، آزاد و با اختیار بودیم، پس چرا بازگشت ما به قضا و قدر خدا باشد؟
امام علی (علیه السلام) فرمود: گویا گمان می‏کنی که منظور از قضا و قدر، قضای حتمی الهی، و قدر ناگزیر او بوده است که مجبور بوده‏ای؟ اگر چنین باشد ثواب عقاب و امر و نهی و بازداشت خدا، بیهوده خواهد شد، و مژده و تهدید انسان، بی‏معنی است، و دیگر نیکوکار سزاوار تحسین، و گنهکار سزاوار سرزنشس نیست، و نیکوکار از گنهکار، شایسته‏تر به تشویق نخواهد بود، و گنهکار از نیکوکار، سزاوارتر به سرزنش نیست، چنین سخن، همان سخن بت‏پرستان و دشمنان خدا، و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است خداوند متعال، تکلیف را بر اساس اختیار بشر، و نز بازداشتن را بر اساس اختیار بشر نموده (تا آنها از روی اختیار، به راه فساد نروند) و برای اعمال نیک اندک، پاداش بسیار داده، و اطاعت نکردن از خدا، پیروزی بر او نیست، و اطاعت از او، از روی زور و اجبار نمی‏باشد، و به مردم آنچنان اختیار کامل نداده که همه چیز را به آنها واگذار کرده باشد (که اهل تفویض می‏گویند)، آسمانها، زمین و فضا را بیهوده نیافریده، و پیامبران را بی‏جهت به عنوان بشیر و نذیر (مژده دهنده و ترساننده) نفرستاده است، که این عقیده کافران است، وای بر آنها از آتش دوزخ.
بیان شیوا او مستدل امام علی (علیه السلام) آنچنان آن پیرمرد را قانع و خشنود ساخت و تحت تأثیر قرار داد که در مدح امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) این دو شعر را خواند:
انت الامام الذی نوجو بطاعته - یوم النجاه من الرحمان عفرانا
اوضحت من امرنا ما کان ملتبسا - جزاک ریک بالاحسان احسانا
تو آن امامی هستی که در روز قیامت به خاطر اطاعت از او از خدای مهربان، امید آمرزش داریم.
که در مورد امر دین آنچه را مشکل بود، برای ما روشن نمودی، خداوند در برابر این احسان، جزای نیک به تو بدهد(1742).
قدر الهی‏
روایت شده است که روزی یکی از پیامبران از کنار رودخانه‏ای عبور می‏فرمود، عده‏ای از بچه را مشاهده کرد که با هم بازی می‏کردند، در بین آن‏ها بچه کوری بود که دیگران او را اذیت نمودند، گاهی سر او را زیر آب می‏کردند و گاهی کتک می‏زدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متأثر شد و دعا کرد: خداوندا، او را بینا بفرما، تا این قدر زجر نکشد. خداوند دعای او را مستجاب کرد و بچه بینایی‏اش را بدست آورد، حالا او بچه‏ها را می‏گرفت و زیر آب می‏کرد و نمی‏گذاشت بیرون بیایند و آن قدر نگه می‏داشت تا خفه شوند. چند بچه را بدین ترتیب هلاک نمود. وقتی پیامبر این وضع را مشاهده کرد، دوباره رو به درگاه الهی آورد و عرض کرد: خداوندا، خودت بهتر می‏دانی چگونه با بندگانت رفتار کنی، تو دانای مطلق هستی و هر چیز را از روی حکمت و دلیل آفریده‏ای. به درگاه تو، توبه می‏کنم و تقاضا دارم که بچه را به وضع سابقش برگردانی. خداوند دعای پیامبرش را مستجاب کرد و بچه دوباره به حالت اول برگشت(1743).
راضی به قضا
قتیبه از یاران صادق (علیه السلام) می‏گوید: برای عیادت از فرزند بیمار امام به منزل امام صادق رفته بودم، امام را جلوی منزل دیدار کردم که افسرده و محزون بود، حال کودک را جویا شدم، فرمود: به خدا سوگند او رفتنی است. آنگاه داخل منزل شد و پس از مدتی بیرون آمد، در حالیکه اندوهش تسکین یافته بود، من امیدوار و خوشحال شدم و گمان کردم بیمار بهبود یافته است؛ بار دیگر از حال کودک پرسیدم. فرمود: از دنیا رفت. با شگفتی گفتم: فدایت شوم هنگامیکه زنده بود غمگین و افسرده بودید و اینک که فوت کرده است اندوهگین نیستید؟ حضرت فرمود: ما خاندانی هستیم که پیش از مصیبت اظهار نگرانی می‏کنیم ولی چون قضای الهی وقوع یابد رضای خدا و تسلیم امر اوییم(1744).
نمونه‏ای از قضا و قدر
سید احمد زنجانی در کتاب الکلام یجر الکلام داستانی نقل کرده‏اند که نگارنده(1745) در این دفتر می‏آورم.
بنابر نقل مرحوم آقای زنجانی (رحمه الله) دکتر حسین علوی به عنوان اینکه رئیس بهداری قم است، برای رسیدگی به اطراف قم می‏رود. قضیه از این قرار بوده که در آن محل، سگ هار چند نفر را گرفته بود و مبتلی به بیماری هاری شدند. ایشان با اتومبیل به آن طرف می‏رفته‏اند که وسط راه در یکی از دهات‏ها ماشین خراب می‏شود که احتیاج به دو سه ساعت معطلی داشته است. آقای علوی گفت ما از وقت استفاده کرده و به آبادی آمده و خبر کردم که بیماران مراجعه نمایند. یکی از بیماران دختری بود مبتلی به باد سرخ شدیدی شده بود چاره او منحصر به سرم ضد باد سرخ بود. مرض به حدی بود که مهلت نبود که او را به شهر برسانیم و ما سرم ضد باد سرخ اصلا نداشتیم. من جعبه دواها را باز کردم که بلکه چیز مناسبی برای دختر که در حال مرگ است پیدا کنم. بسته‏ای که سرم ضد حصبه در آن بود، باز کردم دیدم اشتباها در آن سرم ضد باد سرخ گذاشته‏اند و آن بسته، بسته بندی اروپا بود و این اشتباه عجیب، در آنجا شده بود. خراب شدن اتومبیل، مراجعه آقای علوی به بسته سرم حصبه، اشتباه کارخانه اروپا با اینکه اشتباه در این امور بسیار بعید است، چون دقت زیاد می‏شود که اشتباها سرم مرض دیگری را برای مرض دیگری نزنند، این‏ها همه با هم پیوستگی دارد و پیوند دهنده این امور حق متعال است(1746).
کفر به قضا و قدر
سی چهل سال قبل، در شیراز تاجری ظاهرا مؤمن و مقدس زندگی می‏کرد. او اهل مسجد و نماز جماعت بود ولی عاقبت معلوم شد که نماز او خشک و از حقیقت، تهی بوده است. از قضای روزگار این تاجر ورشکست شد و خانه‏نشین گردید. به قدری زندگی به او فشار آورد که مجبور شد. اثاثیه خانه‏اش را بفروشد تا بتواند زندگی‏اش را بچرخاند. روزی او با خودش حساب کرد که اگر به همین نحو به فروش اثاثیه خانه ادامه دهد، بعد از سه سال، اثاثیه خانه‏اش تمام خواهد شد و او دیگر پولی نخواهد داشت. این موضوع او را به فکر انداخت که سه سال دیگر، باید سرکوچه برود و دستش را برای گدایی دراز کند. این فکر به قدری برایش آزار دهنده بود که به فکر خودکشی افتاد. بالاخره مقداری سم خورد و خودش را کشت. تاجر فوق، اگرچه در ظاهر مقدس بود ولی در کفر به قضاء و قدر الهی ماندت و عاقبت نیز کافر از دنیا رفت. خداوند در قرآن می‏فرماید: از رحمت الهی مأیوس نشوید. به همین دلیل است علما می‏گویند بزرگ‏ترین گناهان،. مأیوس شدن از رحمت‏الهی می‏باشد. کسی که از فضل و رحمت مأیوس و ناامید شود. کافر از دنیا می‏رود(1747).
راضی به قضاء
یک آقا سید احمد نامی داشتیم که به او آقا ترک می‏گفتند. ترک تبریزی بود، می‏آمد پشت سر آقا میرزا جواد آقا برای نماز می‏ایستاد. ماه رمضان بود، من هم می‏رفتم. در آن وقت وبا آمده بود و هر روز عده‏ای می‏مردند. آقا سید احمد گفت: رفتم به دیدن آقا میرزا جواد تا احوالپرسی کنم. رفتم نشستم گفت: آقا میرزا علی رفت. میرزا علی فرزند ایشان بود که من خیال کردم به مسافرت رفته است. با همان حال طبیعی گفت: آقا میرزا علی رفت.
من آقا میرزا علی را دیده بودم. خدا می‏داند که آقا میرزا علی که بود و چه علمیت و تقوایی داشت! او به حق جانشین پدر می‏شد. جوان بود، بین 25 تا 30 ساله بود. وبا او را کشت. آن وقت آقا میرزا جواد می‏گفت: آقا میرزا علی رفت. بدون این که گریه بکند، مثل این که سفر رفته است(1748).
همنشین حضرت داود (علیه السلام)
عارف بالله میرزا اسماعیل دولابی فرمودند: خداوند به حضرت داود پیامبر (علی نبینا و آله علیه السلام) وحی نمود که فلان خانم را برای همسری تو برگزیده‏ام. حضرت داود به سراغ آن خانم رفت و قضیه را مطرح کرد ولی آن خانم گفت: من چندان عبادت و اعمال صالحی ندارم که لیاقت همسری شما را داشته باشم، خانم دیگری همنام من در همین محله زندگی می‏کند که خیلی اهل عبادت است، قاعدتا اشتباه شده و آن خانم منظور بوده است. حضرت داود که به هدایت الهی مطمئن بود. از او پرسید شما وقتی فقیر می‏شوید چه می‏کنید؟ آن خانم گفت: چون نمی‏دانم فقر برای من بهتر است یا ثروت، لذا کاری نمی‏کنم و به آنچه خدا پیش آورده تن می‏دهم. حضرت پرسید وقتی بیمار می‏شوید چه می‏کنید. آن خانم گفت: چون نمی‏دانم مرض برای من بهتر است یا صحت، لذا کاری نمی‏کنم و به همان که خداوند پیش آورده تمکین می‏کنم. حضرت چند فقره از این سؤالات را مطرح کرد و آن خانم هم همین‏گونه پاسخ داد. بعد حضرت داود گفت: با این معرفت و روح تسلیم و رضا که در شما می‏بینیم مطمئنا اشتباهی رخ نداده است و خود شما برای همسری من تعیین شده‏اید.
اشعار :
قطعیت قضا و قدر
رفتنی می‏رود و آمدنی می‏آید - شدنی می‏شود و غصه به ما می‏ماند (حافظ)
پنج انگشت‏
قضا دستی است پنج انگشت دارد - چو خواهد کام دل از کس برآرد
دو بر چشمش نهد دیگر دو بر گوش - یکی بر لب نهد گوید که خاموش
صبر بر قضا و قدر
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان - تو را جز صبر کردن چیست درمان (ویس و رامین)
عدم تغییر در قسمت‏
هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد. (حافظ)
نکات :
شکست خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجه داشته باشید.
شکست خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید، به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجه داشته باشید. ذنوبنا و اسرافنا