آیات :
لزوم کنترل زبان و دهان در مورد اخبار مربوط به دیگران
اذ تلقونه لألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم له علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم(1042)؛ به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر میگرفتید، و با دهان خود سخنی میگفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن را کوچک میپنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است!
ملازمه ایمان و عمل با گفتار و راه صحیح
و هدوا الی الطیب من القول و هدوا الی الصراط الحمید(1043)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید... اخلالگری ممنوع
یأیها الذین ءامنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا(1044)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید...
رعایت عدالت در گفتار
و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی أحسن حتی یبلغ أشده و أوفوا الکیل و المیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله أوفوا ذلکم وصاتم به لعلکم تذکرون(1045)؛ و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! - هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمیکنیم - و هنگامی که سخنی میگویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش میکند، تا متذکر شوید!
سخن عادلانه
و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعفا خافوا علیهم فلیتقوا الله و لیقولوا قولا سدیدا(1046)؛ کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان میترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهیزند، و سخنی استوار بگویند.
لزوم اجتناب از گفتار ناحق
ذلک و من یعظم حرمت الله فهو خیر له عند ربه و أحلت لکم الانعم الا ما یتلی علیکم فاجتنبوا الرجس من الأوثن و اجتنبوا قول الزور(1047)؛ (مناسک حج) این است! و هرکس برنامههای الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده میشود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید!
بد زبانی مبغوض خدا
لا یجب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما(1048)؛ خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها (ی دیگران) را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست.
زبان منافق
یایها الرسول لا یحزنک الذین یسرعون فی الکفر من الذین قالوا ءامنا بأفوههم و لم تؤمن قلوبهم و من الذین هادوا سمعون للکذب سمعون لقوم ءاخرین لمء توک یحرفون الکلم من بعد مواضعه یقولون ان أوتیتم هذا فخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئا أول.ک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخره عذاب عظیم(1049)؛ ای فرستاده (خدا)! آنها که در مسیر کفر شتاب میکنند و با زبان میگویند: ایمان آوردیم و قلب آنها ایمان نیاورده، تو را اندوهگین نسازند! و (همچنین) گروهی از یهودیان که خوب به سخنان تو گوش میدهند، تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند؛ آنها جاسوسان گروه دیگری هستند که خودشان نزد تو نیامدهاند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصلیش تحریف میکنند، و (به یکدیگر) میگویند: اگر این (که ما میخواهیم) به شما داده شد (و محمد بر طبق خواسته شما داوری کرد،) بپذیرند، وگرنه (از او) دوری کنید! (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند؛ در دنیا رسوایی، و در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد.
روایات :
سخن چینی نزد سلطان
من سعی بأخیه الی سلطان و لم ینله منه سوء و لا مکروه أحبط الله عمله و ان وصل منه الیه سوء أو مکروه أو اذی جعله الله فی طبقه مع هامان فی جهنم(1050)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هر که از برادر خود نزد سلطان سعایت کند، خداوند اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصی که از او سعایت کرده است ناراحتی یا گزندی رسد، خداوند متعال سعایت کننده را با هامان (وزیر فرعون) در یک درجه از آتش قرار دهد.
بدترین راست
أسوأ الصدق النمینه(1051)؛ امام علی (علیه السلام): بدترین راست، سخن چین است.
سعایت کننده قاتل است!
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: الساعی قاتل ثلاثه قاتل نفسه و قاتل من سعی به و قاتل من سعی الیه(1052)؛ امام صادق (علیه السلام): سعادت کننده، قاتل سه نفر است: قاتل خودش و قاتل و کسی که از او سعایت میکند و قاتل کسی که پیش او سعایت میکند.
توصیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
ایاکم و النمیمه(1053)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): از سخن چینی (و خبرکشی) بپرهیزید.
جدایی میان دوستان
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ألا أنبئکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول الله قال المشاءون بالنمیمه المفرقون بین الاحبه الباغون للبراء المعایب(1054)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): آیا شما را از بدترین افرادتان آگاه نکنم؟ عرض کردند: چرا ای رسول خدا، فرمود: کسانی که سخن چینی میکنند، آنان که میان دوستان جدایی میافکنند، کسانی که برای افراد پاک و بیگناه عیب میتراشند.
دوری از خدا
ایاک و النمیمه: فأنها تزرع الضغینه و تعبد عن الله و الناس(1055)؛ امام علی (علیه السلام): بپرهیز از سخنچینی که آن تخم کینه میافشاند و از خدا و مردم دور میگرداند.
بزرگترین جادو
عن الصادق (علیه السلام): فی حدیث الزندیق قال و ان من أکبر السحر النمیمه یفرق بها بین المتحابین و یجلب العداوه علی المتصافیین و یسفک بها الدماء و یهدم بها الدور و یکشف بها الستور و النمام أشر من وطی الارض بقدم(1056)؛ امام صادق (علیه السلام): سخنچینی از بزرگترین جادوهاست، زیرا با سخنچینی میان دوستان جدایی افکنده میشود، یاران یکدل را با هم دشمن میکند، به واسطه آن خونها ریخته میشود، خانهها ویران میگردد و پردهها دریده میشود. آدم سخنچین، بدترین کسی است که روی زمین گام بر میدارد.
بدترین اخلاق
بئس الشمیه النمیمه(1057)؛ بدترین اخلاق، سخنچینی است.
داستانها :
عنایت امام کاظم (علیه السلام) به شیعیان
روزی هارون الرشید مقداری لباس، از جمله جبه زرباف سیاه رنگی را - که پادشاه روم برای او فرستاده بود - به عنوان قدردانی به علی بن یقطین، هدیه کرد.
علی بن یقطین تمام آن لباسها، همراه همان جبه و مبلغی پول و خمس اموال خود را که معمولا به حضرت میداد، به محضر امام کاظم فرستاد. امام پول و لباسها را قبول کرد. اما جبه را به وسیله آورنده بازگرداند و نامهای به علی بن یقطین نوشت و در آن تأکید کرد که جبه را نگهدار و آن را هرگز از دست مده! چون به زودی به آن نیازمند خواهی شد.
علی بن یقطین علت برگرداندن جبه را نفهمید و به شک افتاد؛ در عین حال آن را محفوظ نگه داشت. چند روز گذشت، علی بن یقطین به یکی از غلامان خدمتگزارش خشمناک شد و او را از کار برکنار کرد. غلام متوجه بود علی بن یقطین هوادار امام کاظم (علیه السلام) است، ضمنا از فرستادن هدیهها نیز باخبر بود، لذا پیش هارون رفت و از او سخنچینی کرد و گفت: علی بن یقطین، موسی بن جعفر را امام میداند و هر سال خمس اموال خود را برای ایشان میفرستد، به طوری که جبهای را که خلیفه برای احترام به وی داده بود، همراه خمس اموال فرستاد.
هارون الرشید بسیار غضبناک شد و گفت: باید این قضیه را کشف کنم، اگر صحت داشته باشد علی بن یقطین را خواهم کشت.
همان لحظه دستور داد علی بن یقطین را بیاورند. همین که علی بن یقطین آمد، هارون گفت: جبهای را که به تو دادم چه کردی؟
علی بن یقطین گفت: نزد من است؛ آن را عطر زده، در جعبهای در بسته محفوظ نگه میدارم، هر صبح و شام در جعبه باز کرده به عنوان تبرک آن را میبوسم و دوباره به جایش میگذارم.
هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور!
علیبن یقطین گفت: هم اکنون آن را میآورم. به یکی از غلامان خود گفت: برو کلید فلان اتاق را از کنیز کلیددار بگیر، در اتاق را که باز کردی فلان صندوق را بگشا! جعبهای را رویش مهر زدهام بیاور! طولی نکشید غلام جعبه مهر شده را آورد و در مقابل هارون گذاشت. دستور داد جعبه را باز کردند. هنگامی که هارون جبه را با آن کیفیت دید که عطر آگین است، خشمش فرو نشست و به علی بن یقطین گفت: جبه را به جایش بازگردان و به سلامت برو! هرگز حرف سخنچینان را درباره تو نخواهم پذیرفت و نیز دستور داد به علی بن یقطین جایزه بدهند. سپس امر کرد به سخنچین هزار تازیانه بزنند، در حدود پانصد تازیانه زده بودند که از دنیا رفت(1058).
بدترین انسانها از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
روزی، اصحاب به گرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجتماع کرده بودند. آن حضرت به آنها رو کرد و فرمود: آیا از بدترین افراد شما خبر ندهم؟
اصحاب گفتند: چرا به ما خبر بده!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بدترین افراد شما آن کسی است که: المشائون بالنمیمه، المفرقون بین الاحبه، الباغون للبراء المعایب؛ آنان که برای سخنچینی حرکت کنند، و بین دوستان، جدائی بیاندازند، و در مورد افراد پاک، عیبجوئی نمایند(1059).
سخن چینی و منع برکت
در زمان حضرت موسی (علیه السلام) قحطی شدیدی برای مردم پیش آمد و خشکسالی شد. پس موسی (علیه السلام) با بنیاسرائیل از شهر خارج شدند تا طلب باران کنند، و سه روز این عمل را تکرار کردند، اما باران نیامد. خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرستاد که من دعای تو و همراهانت را تا وقتی که شخص نمام و سخنچین در بین شما هست مستجاب نمیکنم. موسی (علیه السلام) عرض کرد: خداوندا آن شخص را به من معرفی کن تا او را از جمع خود بیرون کنیم! خداوند خطاب به موسی (علیه السلام) فرمود: من مردم را از نمامی و سخنچینی منع میکنم و تو میخواهی خودم نمامی کنم! پس موسی (علیه السلام) به بنیاسرائیل گفت که سخن از سخنچینی توبه کنند و پس از توبه آنها خداوند باران فرستاد(1060).
مهربانی بر بندگان
در دوران حضرت موسی (علیه السلام) در بنیاسرائیل قحطی پیش آمد. مؤمنین هفتاد مرتبه به استسقاء و طلب باران رفتند، دعایشان مستجاب نشد، یک شب موسی بن عمران به کوه طور رفت و مناجات و گریه زیادی کرد و بعد عرض کرد: پروردگارا! اگر مقام و منزلت من در نزد تو بیارزش شده، از تو میخواهم به مقام پیامبری که وعده دادی در آخر الزمان مبعوث کنی، باران رحمتت را بر ما نازل فرما!
خطاب آمد: ای موسی! مقام و منزلت تو در نزد ما بیارزش نشده، تو در پیش ما وجیه و آبرومندی، لیکن در میان شما شخصی است که مدت چهل سال است آشکارا معصیت مرا میکند، اگر او را از میان خود بیرون کنید من باران رحمتم را بر شما نازل میکنم.
حضرت موسی (علیه السلام) در میان بنیاسرائیل فریاد برآورد: ای بندهای چهل سال است معصیت پروردگار میکنی، از میان ما بیرون رو تا خداوند باران رحمتش را بر ما نازل کند که به خاطر تو ما را از رحمتش محروم کرده است.
آن مرد عاصی ندای حضرت موسی را که شنید، فهمید او مانع نزول رحمت الهی است، با خود گفت: چه کنم اگر بمانم خداوند رحمت نمیفرستد، و اگر از میان آنها بیرون بروم، مرا خواهند شناخت و آنگاه رسوا و مفتضح خواهم شد. عرض کرد: الهی میدانم که معصیت تو را کردم، از روی جهل و نادانی گناه و عصیان کردم، حال به درگاه با عظمت تو آمدهام در حالیکه از کردهها اعمال خود نادم و پشیمانم، توبه کردم، قبولم نما و به خاطر من رحمتت را از این جماعت منع نکن!
هنوز سخنش تمام نشده بود که ابری ظاهر شد و باران زیادی بارید.
حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: خداوندا! تو باران رحمت بر ما نازل کردی با آن که کسی از میان مردم نرفت! خطاب رسید: ای موسی! همان کسی که به خاطر او رحمتم را از شما قطع کردم، حال به واسطه او برای شما رحمتم را فرو فرستادم. موسی عرض کرد: خدایا آن بندهات را به من نشان بده! خطاب آمد: ای موسی! من او را در حالیکه گناه و معصیت میکرد رسوا نکردم، حال که توبه کرده مفتضح نمایم؟ ای موسی! من نمام و سخنچین را دشمن میدارم و میگویی خود نمامی کنم(1061)؟
چرا گفتی؟
شخصی سخنچین، به حضور امام حسن (علیه السلام) رسید. عرض کرد: فلانی از شما بدگویی میکند. امام به جای تشویق، چهره درهم کشید و به او فرمود: تو مرا به زحمت انداختی! از این که غیبت یک مسلمان را شنیدم و باید درباره خود استغفار کنم و از این که گفتی آن شخص با بدگویی از من، مرتکب گناه شده بایستی برای او نیز دعا کنم(1062).
گروه دهگانه امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در محشر
جمعی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در منزل ابو ایوب انصاری بودند معاذ بن جبل که در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود. از حضرت معنای آیه یوم ینفح فی الصور فتأتون أفواجا(1063) را سؤال کرد.
حضرت (علیه السلام) فرمود: ای معاذ! از مطلب بزرگی پرسش نمودی، آنگاه اشک از دیدگان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری شد و فرمود: ده گروه از امت من در ده صفت گوناگون وارد صحرای محشر میشوند که از سایر مسلمانان جدا هستند؛ بعضی به صورت میمون، برخی به صورت خوک، بعضی پاها بالا و صورتشان پایین، به سوی محشر کشیده میشوند، برخی کور و لال، بعضی زبانشان را میجوند در حالی مه عفونت از دهانشان سرازیر است و اهل محشر از کثافت دهان آنان ناراحت میشوند، برخی دست و پابریده، بعضی بر شاخههای آتش آویخته، برخی بدبوتر از مردار گندیده و بعضی در پوشش آتشین وارد محشر میشوند و آنها عبارتند از:
1. سخنچین: به صورت میمون.
2. حرامخواران، به صورت خوک.
3. ربا خواران، واژگون (پاها به طرف بالا و سرها به طرف زمین).
4. ستمگران، کور.
5. خودپسندها، کر و لال.
6 عالم بیعمل و قاضی، در حال جویدن زبان خود...
7. آزار دهندگان همسایه، دست و پا بریده.
8 خبرگزاران سلطان ظالم، آویخته به شاخههای آتش.
9. شهوت پرستان و عیاشان و آنان که حقوق الهی را پرداخت نمیکنند، بدبوتر از مردار گندیده.
10. متکبران و مغروران، در پوششی از آتش در روز قیامت محشور خواهند شد(1064).
این زنان چه کرده بودند؟
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: روزی با فاطمه (علیهم السلام)، محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدیم، دیدیم حضرت به شدت گریه میکند.
گفتم: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله! چرا گریه میکنی؟
حضرت فرمود: یا علی! آن شب که مرا به معراج بردند، گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. و اکنون گریهام برای ایشان است.
زنی را دیدم که موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت میجوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویزان کردهاند و از آب سوزان جهنم به گلوی او میریزند.
زنی را دیدم، گوشت بدن خود را میخورد و آتش از زیر پای او شعلهور است.
و زنی را دیدم از پاهایش در تنور آتشین جهنم آوریزان است.
زنی را دیدم، از سر خوک و از بدن الاغ بود و به انواع عذاب گرفتار است.
و زنی را یه صورت سگ دیدم که آتش از نشیمنگاه او داخل میشود و از دهانش بیرون میآید و فرشتگان عذاب، عمودهای آتشین بر سر و بدن او میکوبند.
حضرت فاطمه (علیهم السلام) عرض کرد: پدر جان! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب میکند؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دخترم! زنی که از موی سرش آویخته شده بود، موی سر خود را از نامحرم نمیپوشاند.
و زنی که از زبانش آویزان بود، بدون اجازه شوهر از خانه بیرون میرفت.
و زنی که گوشت بدن خود را میخورد، خود را بر ای دیگران زینت میکرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند، به وضو و طهارت لباس و غسل حیض اهمیت نمیداد و نماز را سبک میشمرد...
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود، او زنی سخنچین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج میشد، زنی خواننده و بود.
سپس فرمود: وای بر آن زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشابحال آن زن که همسرش از او راضی باشد(1065).
اشعار :
اژدهای هفتسر
از اژدهای هفتسر مترس از مردم نمام بترس که هر چه وی به ساعتی بشکافد به سالی نتوان دوخت. (قابوسنامه)
همنشین سخنچین
بدی در قفا عیب من کرد و گفت - بتر زان قرینی که آورد و گفت (سعدی)
خجالت سخنچین
میان دو تن جنگ چون آتش است - سخنچین بدبخت هیزمکش است
کنند این و آن خوش دگر باره دل - وی اندر میان شوربخت و خجل (سعدی)
تیری به پهلو
یکی تیری افکند و ره فتاد - وجودم نیازرد و رنجم نداد
تو برداشتی آمدی سوی من - همی در سپردی به پهلوی من (سعدی)
عیبگوی دیگران
هر که دگران پیش تو آورد و شمرد - بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد (سعدی)
نکات :
میان دوکس جنگ چون آتش است، سخنچین بدبخت و هیزمکش است.
یکی از آفاتی که از جانب زبان متوجه انسان است و باعث هلاکت او میشود سخنچینی است.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: هیچ سخنچینی داخل بهشت نمیشود.
سخن چین کیست؟ سخنچین کسی است که حرف دیگری را به کسی که سخن دربارهاش گفته شده میرساند، و آنچه را که گوینده یا شنونده یا شخص دیگری خوش ندارد آشکار شود، آشکار میکند. اعم از اینکه مطلب را به وسیله سخن گفتن برساند یا به وسیله چیز دیگری مثل نوشتن، رمز و اشاره. و فرقی نمیکند که آنچه میکند عملی باشد یا گفتاری و فرقی نمیکند آنچه را نقل میکند عیب و نقص گوینده باشد یا نه.
حقیقت سخن چینی همان افشاء سر و پرده دری است.
وظیفه انسان در مقابل سخن چین
کسی که سخن چین، مطلبی را برایش نقل میکند در مقابل او شش وظیفه دارد:
1- اینکه او را تصدیق نکند. چه اینکه، او فاسق است و قرآن میفرماید: ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا
2- اینکه او را از این کار منع کند. چه اینکه خدای تعالی میفرماید: و أمر بالمعروف و انه عن المنکر و سخنچینی از منکرات است و نهی از آن واجب.
3- اینکه او را مبغوض دارد، زیرا او مبغوض خداست.
4- اینکه به شخصی که مطلب از او نقل شده گمان بد نبرد زیرا خدای تعالی میفرماید: و اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم
5- اینکه سخنچینی او را به تحقیق و تجسس وادار نکند که خدای تعالی میفرماید: و لا تجسسوا
6- اینکه خودش مرتکب کاری که دیگران را از او نهی میکند نشود، یعنی سخنچینی او را برای کسی که سخن از جانب او نقل شده، نقل نکند.
در روایت اسن مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و درباره دیگری بدگوئی کرد حضرت فرمود: ای مرد ما در آنچه گفتی تحقیق میکنیم اگر راست گفته باشی بر تو خشم میگیریم و اگر دروغ گفته باشی عقابت میکنیم و اگر بخواهی از تو دست برداریم و درباره آنچه گفتی تحقیق نکنیم رهایت میکنیم، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین دست از من بردار.
به نظر میرسد که منظور حضرت از اینکه فرمود: درباره گفتهات تحقیق میکنیم، این بود که شخص سخنچین را به زشتی عملش متوجه سازد وگرنه همانطور که گذشت وظیفه انسان این است که درباره گفته سخنچین تحقیق نکند.