تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

زهد

آیات :
زندگی زاهدانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
یأیها النبی قل لازوجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین أمتعکن و أسرحکن سراحا جمیلا(953)؛ ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‏خواهید بیایید با هدیه‏ای شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم!
مذمت زهدهای افراطی‏
یبنی ءادم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لایجب المسرفین(954)؛ ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید! و (از نعمتهای الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‏دارد!
ریاضتهای افراطی - بدعت در دین‏
قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیبت من الرزق قل هی للذین ءامنوا فی الحیوه الدنیا خالصه یوم القیمه کذلک نفصل الایت لقوم یعلمون(955)؛ بگو: چه کسی زینتهای الهی را برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگی برای کسانی است که ایمان آورده‏اند؛ (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود. این گونه آیات (خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می‏دهیم!
بسته شدن راه هدایت در اثر توجه به دنیا و زهد نداشتن‏
و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیوه الدنیا و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت لیس لها من دون الله ولی و لاشفیع و ان تعدل کل عدل لا یؤخذ منها أولئک الذین أبسلوا بما کسبوا لهم شراب من خمیم و عذاب ألیم بما کانوا یکفرون(956)؛ و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت کننده‏ای! و (چنین کسی) هرگونه عوضی بپردازید، از او پذیرفته نخواهد شد؛ آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده‏اند که خود انجام داده‏اند؛ نوشابه‏ای از آب سوزان برای آنهاست؛ از عذاب دردناکی بخاطر اینکه کفر می‏ورزیدند (و آیات الهی انکار) می‏کردند.
مال و تجمل مایه ارزش انسان نیست‏
اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیثوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجت لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون(957)؛ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم‏کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‏آوری می‏کنند بهتر است!
مذمت تجمل دنیا
من کان یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم أعملهم فیها و هم فیها لایبخسون(958)؛ کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها می‏دهیم؛ و چیزی کم و کاست و از آنها نخواهند شد!
مظاهر دنیا
اعملوا أنما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولد کمثل غیب أعجب الکفار نباته ثم یهیج فترات مصفرا ثم یکون حطما و فی الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضون و ما الحیوه الدنیا الا متع الغرور(959)؛ بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می‏برد، سپس خشک می‏شود بگونه‏ای که آن را زرد رنگ می‏بینی؛ سپس تبدیل به کاه می‏شود! و در آخرت عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!
روایات :
عبادت خدا با زهد
ما تعبدوا لله بشی‏ء مثل الزهد فی الدنیا(960)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): خداوند را با هیچ عبادتی همانند دل برکندن از دنیا نپرستیدند.
خیر و بی‏رغبتی به دنیا
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: سمعته یقول جعل الخیر کله فی بیت و جعل مفتاحه الزهد فی الدنیا(961)؛ امام صادق (علیه السلام): همه خیر در اتاقی نهاده شده و کلید آن بی‏رغبتی به دنیا قرار داده شده است.
لازمه زهد
عن أبی الطفیل قال سمعت أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: الزهد فی الدنیا قصر الأمل و شکر کل نعمه و الورع عن کل ما حرم الله عزوجل(962)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): بی‏رغبتی به دنیا همان کوتاه کردن آرزو و به جای آوردن شکر هر نعمت و پرهیز از محرمات الهی است.
زهد و اطمینان به خدا
الزهد لیس بتحریم الحلال، ولکن أن یکون بما فی یدی الله أوثق بما فی یدیه(963)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زهد، حرام کردن حلال نیست، بلکه این است که انسان اطمینانش به آنچه در دست خداست بیشتر باشد، از آنچه در دست خود اوست.
جوانب زهد
قال (علیه السلام): الزهد کلمه بین کلمتین، من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم فمن لم یأس علی الماضی، ولم یفرح بالاتی فقد أخذ الزهد بطرفیه(964)؛ امام علی (علیه السلام): زهد فراهم آمده از دو جمله است. خداوند متعال فرمود: تا بر آنچه از دستتان رفته.... بنابراین، کسی که برای از دست رفته، افسوس نخورد و برای آنچه به دستش می‏رسد شاد نشود، هر دو جانب زهد را به دست آورده است.
کلید آخرت‏
قال الصادق (علیه السلام): الزهد مفتاح باب الاخره و البراءه من النار و هو تر کک کل شی‏ء یشغلک عن الله تعالی من غیر، تأسف علی فوتها و لا اعجاب فی ترکها و لا انتظار فرج منها و لا طلب محمده علیها و لا عوض لها بل تری فوتها راحه و کونها آفه و تکون أبدا هاربا من الافه معتصما بالراحه(965)؛ امام صادق (علیه السلام): زهد، کلید در آخرت است و برائت از آتش. زهد، آن است که هرچه تو را از خدا باز دارد، رها کنی، بی آن که بر از دست دادن آن افسوس بخوری و نه بر اثر فرو گذاشتن آن دچار غرور و خودپسندی بشوی و نه چشمداشت گشایشی از آن داشته باشی و نه خواهان ستایشی در قبال این کار و نه طالب عوض و جبران آن باشی. بلکه از دست دادن آن را مایه آسایش و بودن آن را آفتی بدانی و همواره از آفت گریزان باشی و به آسایش چنگ زنی.
زهد و مرگ‏
عن حفص بن غیاث قال سمعت موسی بن جعفر (علیه السلام): عند قبر و هو یقول ان شیئا هذا آخره لحقیق أن یرهد فی أوله و ان شیئا هذا أوله لحقیق أن یخاف من آخره(966)؛ امام کاظم (علیه السلام)، بر سر گوری حاضر شد و فرمود: چیزی که آخرش این است، سزاوار است که همان آغاز به آن دل بسته نشود و چیزی که آغازش این است، به جاست که که از عاقبت آن بترسید.
دوری از حرام‏
ازهد الناس من ترک الحرام(967)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زاهدترین مردم، کسی است که از حرام دوری می‏کند.
زهد و قناعت‏
یقول الله: یا ابن آدم، ارض بما آتیتک تکن من أزهد الناس(968)؛ امام سجاد (علیه السلام): خداوند می‏فرماید: ای پسر آدم! به آنچه تو را داده‏ام خرسند و قانع باش، تا از زاهدترین مردمان باشی.
صبر و زهد
ان أصبرکم علی البلاء لازهدکم فی الدنیا(969)؛ امام کاظم (علیه السلام): همانا صبورترین شما در برابر بلاها، زاهدترین شما به دنیاست.
داستانها :
جاهل یا تند می‏رود یا کند
ربیع بن خثیم معروف به خواجه ربیع از اصحاب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است، او از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیا بشمار می‏رود. ربیع بن خثیم در زهد و عبادت کارش به جایی کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبری برای خودش آماده کرده بود و در لحدی که در آن کنده بود، گاهی از اوقات می‏رفت و می‏خوابید و خویشتن را موعظه کرد، می‏گفت: ای ربیع! یادت نرود عاقبت باید بیایی ایجا.
او هیچ گاه سخنی غیر از ذکر خدا نمی‏گفت، تنها جمله‏ای که غیر از ذکر خدا و دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد عده‏ای حسین بن علی (علیه السلام) فرزند پیغمبر خدا را شهید کرده‏اند، لذا در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه‏ای یک جمله بیان کرد که مضمون آن این است: وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند.
می‏گویند بعدها از این سخن استغفار نمود و می‏گفت: چرا من این چند کلمه را غیر از ذکر خدا بوده است به زبان آورده‏ام.
او بیست سال از عمرش را در عبادت گذارنید و یک کلمه هم به اصطلاح، حرف دنیا را نزد. در حالی که در این فاصله شاهد شهادت سه امام بزرگوار، یعنی امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بوده است
همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) جزو سپاهیان حضرت بشمار می‏آمده است. یک روز خدمت امام آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شک داریم! می‏ترسیم این جنگ شرعی نباشد!
- چرا؟
- چون ما داریم با اهل قبله می‏جنگیم که مثل ما شهادتین می‏گویند، مثل ما نماز می‏خوانند.
از طرفی ربیع خود را شیعه می‏دانست و نمی خواست صریحا از علی کناره‏گیری کند، لذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش می‏کنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جایی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن تردید نباشد.
حضرت هم پذیرفت و او را به یکی از سرحدات فرستاد که اگر جنگی شد، طرف مقابلش کفار و مشرکین و غیر مسلمانها باشند!
این یک نمونه‏ای بود از زهاد و عبادی که در آن عصر بوده‏اند، اما این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟! این هیچ ارزشی هم ندارد، آدم در رکاب مردی مانند علی (علیه السلام) باشد ولی در راهی که علی (علیه السلام) دارد راهنمایی می‏کند و فرمان جهاد میدهد شک کند و عمل به احتیاط نماید!
اسلام بصیرت و عمل را با هم می‏خواهد. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد چرا که در وقتی که جنایتها و ستمگری‏ها و اسلام شکنیهای معاویه و یزید را می‏بیند، آقا به گوشه‏ای می‏رود و شب و روز را فقط به نماز و ذکر خدا می‏پردازد و تازه برای یک جمله که به عنوان اظهار تأسف از شهادت فرزند پیغمبر گفته است استغفار می‏جوید. این با تعلیمات اسلامی جور در نمی‏آید. همیشه، الجاهل مفرط او مفرط؛ جاهل یا تند می‏رود یا کند. یا فقط به ذکر و دعا و عبادت اکتفا می‏کند و جنبه سیاسی و اجتماعی اسلام را ترک و یا بلعکس به عبادات و جنبه‏های معنوی آن پشت پا میزند و فقط به ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن می‏اندیشد و این هر دو خطاست(970).
مرد حق و حقیقت‏
ادیب محقق، حکیم متأله، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای شیرازی اصفهانی قدس الله سره، راستی مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت ابا عبدالحسین (علیه السلام) موجب شده بود که منبر برود و موعظه کند، مواعظ و اندرزهایش چون از جان بیرون می‏آمد، لاجرم بر دل می‏نشست.
ایشان هر وقت به قم می‏آمد، علمای طراز اول قم با اصرار از او می‏خواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آنکه قال باشد حال بود. از امامت جماعت پرهیز داشت، سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که یک ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت کند، با اینکه مرتب نمی‏آمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمی‏کرد، جمیعت بی‏سابقه‏ای برای اقتدا شرکت می‏کردند، به طوری که جماعتهای اطراف خلوت شد. او هم چون این را فهمید، دیگر ادامه نداد. مردم اصفهان عموما او را می‏شناختند و به او ارادت می‏ورزیدند، همچنانکه حوزه علمیه قم به او ارادت داشتند. هنگام ورودش به قم، علمای قم با اشتیاق به زیارتش می‏شتافتند ولی او از قید مریدی و مرادی مانند قیود دیگر آزاد بود(971).
علی و عاصم‏
حضرت علی (علیه السلام) بعد از خاتمه جنگ جمل(972) وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی (علیه السلام) همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: این خانه وسیع، به چه کار تو را در دنیا می‏خورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاجتری؟! ولی اگر بخواهی می‏توانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیله‏ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی، به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در را در این خانه ظاهر و آشکار کنی، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق قرار دهی، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده! فردی خارج نمایی.
علاء گفت: یا امیرالمؤمنین! من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم(973).
- چه شکایتی داری؟
- تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشه‏گیر و منزوی شده، همه چیز و همه‏کس را رها کرده.
- او را حاضر کنید.
عاصم را احضار کردند و آوردند. علی (علیه السلام) رو به او کرد و فرمود: ای دشمن جان خود! شیطان، عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال می‏کنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می‏شود و از اینکه تو از آنها بهره‏ببری؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی.
عاصم: یا امیرالمؤمنین! تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی می‏دهی و در زندگی بر خد سخت می‏گیری، تو هم که جامه نرم نمی‏پوشی و غذای لذیذ نمی‏خوری؛ بنابراین من همان کار را می‏کنم که تو می‏کنی، و همان راه را می‏روم که تو می‏روی.
- اشتباه می‏کنی، من با تو فرق دارم، سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومتم، وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهیدست‏ترین مردم زندگی می‏کنند تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند؛ بنابراین من وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای(974).
امام صادق (علیه السلام) و گروهی از متصوفه‏
سفیان ثوری(975) که در مدینه می‏زیست، بر امام صادق (علیه السلام) وارد شد. امام را دید جامه‏ای سپید و بسیار لطیف پوشیده است. به عنوان اعتراض گفت: این جامه سزاوار تو نیست. تو نمی‏بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی، از تو انتظار می‏رود که زهد بورزی و تقوی داشته باشی و خود را از دنیا دور نگهداری. امام صادق (علیه السلام) فرمود: می خواهم سخنی به تو بگویم، خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است. اگر راستی اشتباه کرده‏ای و حقیقت نظر دین اسلام را درباره این موضوع نمی‏دانی، سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود؛ اما اگر منظورت این است که در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف و وارونه سازی، مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد. ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه آن حضرت را در آن زمان، پیش خود مجسم‏سازی و فکر کنی که یک نوع تکلیف و وظیفه‏ای برای همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند، و همیشه فقیرانه زندگی کنند؛ اما من به تو بگویم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمانی و محیطی که فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی یود، عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگی محروم بودند. وضع خاص زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه آن حضرت، مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود. ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد، و شرائط بهره‏برداری از موهبتهای الهی موجود گشت، سزاوارترین مردم برای بهره‏بردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند، نه فاسقان و بدکاران؛ مسلمانانند نه کافران. تو چه چیز را در من عیب شمردی؟! به خدا قسم من در عین اینکه می‏بینی که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده می‏کنم، از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیده‏ام، شب و روزی بر من نمی‏گذرد مگر آنکه مراقبت هستم که اگر در مالم پیدا شود فورا آن را به موردش برسانم.
سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافکنده و شکست خورده بیرون رفت، و به یاران و هم مسلکان خود پیوست و ماجرا را گفت. آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی بیایند و با امام مباحثه کنند. جمعی به اتفاق آمدند و گفتند: رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند اکنون ما آمده‏ایم با دلایل روشن خود تو را محکم سازیم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: دلیلهای شما چیست؟ بیان کنید.
جمعیت گفتند: دلیلهای ما از قرآن است. امام فرمود: چه دلیلی بهتر از قرآن؟ بیان کنید آماده شنیدن هستم.
جمعیت گفتند: ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلکی که اتخاذ کرده‏ایم می‏آوریم، و همین برای ما کافی است. خداوند در قرآن کریم یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می‏کند: در عین اینکه خودشان در تنگدستی و زحمتند، دیگران را بر خویش مقدم دارند؛ کسانی که از صفت بخل، محفوظ بمانند، آنانند رستگاران(976). در جای دیگر قرآن می‏گوید: در عین اینکه به غذا احتیاج و علاقه دارند، آن را به فقیر و یتیم و اسیر می‏خورانند(977).
همینکه سخنشان به اینجا رسید، یک نفر که در حاشیه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش می‏داد گفت: آنچه من تا کنون فهمیده‏ام این است که شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید، شما این حرفها را وسیله قرار داده‏اید تا مردم را به مال خودشان بی‏علاقه کنید، تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره‏مند شوید، لهذا عملا دیده نشده که شما از غذاهای خوب احتراز و پرهیز داشته باشید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: عجالتا این حرفها را رها کنید، اینها فائده ندارد. بعد رو به جمعیت کرد و فرمود: اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال می‏کنید، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، قرآن را تمیز می‏دهید، یا نه؟! هرکس از این امت که گمراه شد از همین راه گمراه شد که بدون اینکه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد و به آن تمسک کرد.
جمعیت گفتند: البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم، ولی کاملا نه. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بدبختی شما هم از همین است. احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مثل آیات قرآن است، اطلاع و شناسایی کامل لازم دارد. اما آیاتی که از قرآن خواندید، این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد. این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است. قومی را ستایش می‏کند که در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادند، و اگر هم نمی‏دادند گناهی و خلافی مرتکب نشده بودند. خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند، و البته در آن وقت نهی هم نکرده بود که نکنند، آنان پاداش خواهد داد. پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمی‏کند، زیرا شما مردم را منع می‏کنید و ملامت می‏نمایید، بر اینکه مال خودشان و نعمتهائی که خداوند به آنها ارزانی داشته استفاده کنند. آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند، ولی بعد در این زمینه دستور کامل و جامعی از طرف خداوند رسید که حدود این کار را معین کرد، و البته این دستور که بعد رسید، ناسخ عمل آنهاست، ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل. خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش، نهی کرد که شخص، خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آنچه در کف دارد به دیگران بخشد، زیرا در میان عائله شخص، ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا می‏شوند که طاقت تحمل ندارند. اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم، عائله من که عهده‏دار آنها هستم تلف خواهند شد. لهذا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد، در درجه اول بر پدر و و مادر خود باید انفاق کند، و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش، و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش، و در درجه چهارم خیرات و مبرات. این چهارمی بعد از همه آنهاست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده، و او دارایی مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود: اگر قبلا به من اطلاع داده بودید، نمی‏گذاشتم او در قبرستان مسلمین دفن کنند؛ او کودکانی باقی می‏گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد! پدرم امام باقر (علیه السلام) برای من نقل کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید، و به ترتیب نزدیکی؛ هرکس نزدیکتر است مقدمتر است. علاوه بر همه اینها، در نص قرآن مجید از روش و مسلک شما نهی می‏کند، آنجا که می‏فرماید: متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تند روی می‏کنند و نه کندروی، راه اعتدال و میانه را پیش می‏گیرند(978). در آیات زیادی از قرآن نهی می‏کند از اسراف و تند روی در بذل و بخشش، همان‏طور که از بخل و خست نهی می‏کند، قرآن برای این کار حد وسط و میانه روی را تعیین کرده است، نه اینکه انسان هر چه دارد به دیگران بخشد، و خودش تهی‏دست بماند، آنگاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده. خداوند چه دعایی را هرگز مستجاب نمی‏کند، زیرا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی‏کند. اول، کسی که از خداوند بدی برای پدر و مادر خود بخواهد. دوم، کسی که مالش را به قرض داده از طرف مقابل، شاهد و گواه و سندی نگرفته باشد، و او مال را خورده است؛ حالا این شخص دست - دعا برداشته از خداوند چاره می‏خواهد. البته دعای این آدم مستجاب نمی‏شود، زیرا او به دست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است. سوم - کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد، زیرا چاره این کار در دست خود شخص است، او می‏تواند اگر واقعاً از دست این زن ناراحت است، عقد ازدواج را با طلاق فسخ کند. چهارم - آدمی که در خانه خود نشسته و دست روی دست گذاشته، و از خداوند روزی می‏خواهد، خداوند در جواب این بنده طمع کار جاهل می‏گوید: بنده من! مگر نه اینست که من راه حرکت و جنبش را برای تو باز کرده‏ام؟! مگر نه اینست که من اعضاء و جوارح سالم به تو داده‏ام؟! به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل داده‏ام که ببینی و بشنوی و فکر کنی و حرکت نمایی و دست بلند کنی؟ در خلقت همه اینها هدف و مقصودی در کار بوده؛ شکر این نعمتها به اینست که تو اینها را به کار واداری. بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کرده‏ام که در راه طلب گام برداری، و دستور مرا راجع به سعی و جنبش اطاعت کنی، و بار دوش دیگران نباشی. البته اگر با مشیت کلی من سازگار بود، به تو روزی وافر خواهم داد، و اگر هم به علل و مصالحی زندگی تو توسعه پیدا نکرد، البته تو سعی خود را کرده وظیفه خویش را انجام داده‏ای و مذور خواهی بود. پنجم - کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد آنها را از بین برده است، و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده، خداوند در جواب او می‏گوید: مگر من به تو روزی فراوان ندادم؟ چرا میانه روی نکردی؟! مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روی کرد؟! مگر من از بذل و بخششهای بیحساب نهی نکرده بودم؟ ششم - کسی که درباره قطع رحم دعا کند، و از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع رحم است، (یا کسی که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعی دعا کند). خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت، زیار داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیغمبر بود، و او می‏خواست آنها را به مصرف فقرا برساند، و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانه‏اش بماند، لهذا در یک روز تمام طلاها را به این و آن داد. بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیغمبر کمک می‏خواست، پیغمبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد، از اینرو خیلی ناراحت و غمناک شد. اینجا بود که آیه قرآن نازل شد، و دستور کار را داد، آیه آمد که: نه دستهای خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانی و مورد ملامت فقرا واقع شوی(979). اینها است احادیثی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تأیید می‏کند، و البته کسانی که اهل قرآن و مؤمن به قرآنند، به مضمون آیات قرآن ایمان دارند. به ابوبکر به هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتی بکن، گفت یک پنجم مالم را انفاق شود و باقی متعلق به ورثه باشد، و یک پنجم کم نیست. ابوبکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد، و حال آنکه مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند و اگر می‏دانست بهتر اینست از تمام حق خود استفاده کند، به یک سوم وصیت می‏کرد. سلمان و ابوذر را که شما به فضل و تقوی و زهد می‏شناسید، سیره و روش آنها هم همین‏طور بود که گفتم. سلمان وقتی که نصیب سالانه خویش را از بیت المال می‏گرفت، به‏اندازه یک سال مخارج خود - که او را به سال دیگر برساند - ذخیره می‏کرد. به او گفتند: تو با اینهمه زهد و تقوی در فکر ذخیره سال هستی؟ شاید همین امروز یا فردا بمیری و به آخر سال نرسی؟ او در جواب گفت: شاید هم نمردم، چرا شما فقط فرض مردن را صحیح می‏دانید؛ یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن اینکه زنده بمانم، و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجی دارم. ای نادانها شما از این نکته غافلید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد، در اطاعت حق، کندی و کوتاهی می‏کند، و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست می‏دهد، و همین قدر که به قدر کافی وسیله فراهم شد آرام می‏گیرد. و اما ابوذر، وی چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنها استفاده می‏کرد، و احیانا اگر میلی در خود به خوردن گوشت می‏دید، یا مهمانی برایش می‏رسید، یا دیگران را محتاج می‏دید، از گوشت آنها استفاده می‏کرد و اگر می‏خواست به دیگران بدهد، برای خودش نیز برابر دیگران سهمی منظور می‏کرد. چه کسی از اینها زاهدتر بود؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنان چیزها گفت که همه می‏دانید. هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوی از دست نداند، و از این راهی که شما امروز پیشنهاد می‏کنید که مردم از هر چه دارند صرف‏نظر کنند و خود و عائله خود را در سختی بگذارند، نرفتند. من به شما رسما این حدیث را که پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‏اند اخطار می‏کنم؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: عجیبترین چیزها حالی است که مؤمن پیدا می‏کند، که اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود، و اگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است.
خیر مؤمن در گرو این نیست که حتما فقیر و تهیدست باشد؟ خیر مؤمن ناشی از روح ایمان و عقیده او است، زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بی‏نیازی واقع شود، می‏داند در این حال وظیفه‏ای دارد و آن وظیفه را به خوبی انجام می‏دهد. اینست که عجیبترین چیزها حالتی است که مؤمن به خود می‏گیرد، که همه پیشامدها و سختی و سستیها برایش خیر و سعادت می‏شود. نمی‏دانم همین مقدار که امروز بیرای شما گفتم کافی است یا بر آن بیفزایم؟ هیچ می‏دانید که در صدر اسلام، آن هنگام که عده مسلمانان کم بود، قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند، و اگر ایستادگی نمی‏کرد گناه و جرم و تخلف محسوب می‏شد، ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد، و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر. از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاکم قضائی اسلامی سوال می‏کنم: فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است، و قاضی حکم می‏کند که نفقه زنت را باید بدهی. در اینجا چه می‏کند؟ آیا عذر می‏آورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کرده‏ام؟! آیا این عذر موجه است؟! آیا به عقیده شما حکم قاضی به اینکه باید خرج زنت را بدهی، مطابق حق و عدالت است یا آن که ظلم و جور است؟ اگر بگویید این حکم، ظلم و ناحق است، یک دروغ واضح گفته‏اید، و به همه اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم کرده‏اید، و اگر بگویید حکم قاضی صحیح است، پس عز شما باطل است و قبول دارید که طریقه و روش شما باطل است. مطلب دیگر: مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهای واجب یا غیر واجب انجام می‏دهد، مثلا زکات یا کفاره می‏دهد، حالا اگر فرض کنیم معنای زهد، اعراض از زندگی و مایحتاجهای زندگی است، و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما زاهد شدند، و از زندگی و مایحتاج آن رو گرداندند، پس تکلیف کفارات و صدقات واجبه چه می‏شود؟ تکلیف زکاتهای واجب - که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش و غیره تعلق می‏گیرد - چه می‏شود؟ مگر نه اینست که این صدقات فرض شده که تهیدستان زندگی بهتری پیدا کنند، و از مواهب زندگی بهره‏مند شوند! این خود می‏رساند که هدف، دین و مقصود از این مقررات، رسیدن به مواهب زندگی و بهره‏مند شدن از آن است و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود، و حد اعلای تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند، پس فقرا به آن هدف عالی رسیده‏اند و نمی‏بایست به آنان چیزی داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند. اساسا اگر حقیقت این است که شما می‏گویید شایسته نیست که کسی مالی را در کف نگاه دارد، باید هر چه به دستش می‏رسد همه را ببخشد، و دیگر محلی برای زکات باقی نمی‏ماند. پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکی را پیش گرفته‏اید، و به سوی بد مسلکی مردم را دعوت می‏کنید. راهی که می‏روید و مردم دیگر را هم به آن می‏خوانید، ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پیغمبر و از احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اینها احادیثی نیست که قابل تشکیک باشد، احادیثی است که قرآن به صحت آنها گواهی می‏دهد. ولی شما احادیث معتبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اگر با روش شما درست درنیاید رد می‏کنید و این خود نادانی دیگری است. شما در معانی آیات قرآن و نکته‏های لطیف و شگفت‏انگیزی که از آن استفاده می‏شود تدبر نمی‏کنید. فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمی‏دانید. امر و نهی را تشخیص نمی‏دهید. جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که، از خداوند ملکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد(980). خداوند هم چنان ملکی به او داد. البته سلیمان جز حق نمی‏خواست. نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمنی این را بر سلیمان عیب نگرفت گه چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته. همچنین است داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود. و همچنین است داستان یوسف که به پادشاه رسما می‏گوید: خزانه داری را به من بده که من هم امینم و دانای کار(981). بعد کارش به جایی رسید که امور کشورداری مصر تا حدود یمن به او سپرده شد، و از اطراف و اکناف - در اثر قحطی که پیش آمد - می‏آمدند و آذوقه می‏خریدند و بر می‏گشتند. و البته نه یوسف میل به عمل ناحق کرد و نه خداوند در قرآن این کار را بر یوسف عیب گرفت. همچنین است قصه ذوالقرنین که بنده‏ای بود که خدا را دوست می‏داشت. و خدا نیز او را دوست می‏داشت. اسباب جهان را در اختیارش قرار گرفت و مالک مشرق و مغرب جهان شد. ای گروه! از این راه ناصواب دست بردارید و خدا را به آداب واقعی اسلام متأدیب کنید. از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز کنید و از پیش خود نتراشید. در مسائلی که نمی‏دانید مداخله نکنید، علم آن مسائل را از اهلش بخواهید، درصدد باشید که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه و حلال را از حرام شناسید. این برای شما بهتر و آسانتر و از نادانی دورتر است. جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است، بخلاف زیاد است، بخلاف دانش که طرفداران کمی دارد. خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشی دانشمندی است(982).
قرق حمام‏
راه و روش جبارانه خلفای اموی و بعد از آنها خلفای عباسی، در سایر طبقات مردم اثر کرده بود. مردم تدریجا راه و رسمی که اسلام برای زندگی و معاشرت معین کرده بود، از یاد می‏بردند، سیرت و رفتار ساده و بردارانه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی مرتضی (علیه السلام) و نیکان صحابه از خاطره‏ها محو می‏شد. مردم آنچنان به راه روش جبارانه خلفا خو گرفته بودند که کم‏کم احساس زشتی هم نسبت به آن نمی‏کردند. امام صادق (علیه السلام) روزی خواست به حمام برود، صاحب طبق سنت و عادت معمول که در مورد محترمین و شخصیتها رایج شده بود، عرض کرد: اجازه بده حمام را برایت قرق کنم.
- نه، لازم نیست.
- چرا؟!
- مؤمن، سبک بارتر از این حرفها است(983).
اشعار :
خوشی زاهد
اندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. (حافظ)
ساده زیستی و زهد
سعادت از طلبی ساده زندگانی کن. (نظام وفا)
راه زهد
زاهدی در پلاس پوشی نیست - زاهد پاک باش و اطلس پوش (سعدی)
نیت زهد
زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک - ای بس آلوده که پاکیزه ردائی دارد (پروین)
نکات :
اسلام، همواره مردم را به بهره‏بردن از نعمت‏های پاک و حلال خداوند، سفارش نموده و با هرگونه رهبانیت و زهد بی‏جا مبارزه می‏نماید.
خودسازی و زهد و تقوی، منافاتی با بهره‏گیری از طیبات ندارد.
کسانی که دستشان به اموال مردم یا اموال دولتی رسید، ولی با کرامت و زهد از کنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نکرد، حزب اللهی هستند و کسانی که پشت خود را ذخیره اموال می‏بندند، مؤمن واقعی نیستند. فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فأنه منی
زهد و بی‏اعتنایی به دنیا، باید اخلاق رزمنده مؤمن باشد.
اسلام، با زهد نابجا و ریاضت نامشروع و رهبانیت، مخالف است.
حضرت علی (علیه السلام) در نامه‏ای به نماینده خود، به خاطر حضورش در سر سفره اشراف او را توبیخ نمود. (نهج البلاغه، نامه 45.) یعنی آن حضرت برای آنکه منش زهد به اشرافی‏گری کشیده نشود، فردی را فدای مکتب نمود.
امام صادق (علیه السلام) خطاب به گروهی که اظهار زهد کرده و مردم را دعوت می‏کردند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند... فرمود: شما درباره یوسف پیامبر، چگونه فکر می‏کنید که به پادشاه مصر گفت: اجعلنی علی خزائن الارض و کار یوسف پیامبر به آنجا رسید که همه کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت ... در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر عیب گرفته باشد.
به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگی خود منافاتی با توکل و زهد و اخلاص ندارد.
زینت‏ها، وسیله آزمایش است معلوم شود چه کسی فریفته شده و خود را می‏فروشد و چه کسی با قناعت و زهد و برخورد کریمانه، آنها را مقدمه عمل صالح قرار می‏دهد.
زهد و سادگی برای انبیا، شایسته است و زندگی کاخ‏نشینی دور از شأن و زی انبیا می‏باشد.
قناعت و زهد و سادگی به تنهایی عامل نجات نیست، عمل نیک هم لازم است.
کسانی که وابستگی کمتری به دنیا دارند، بهتر و زودتر ایمان می‏آورند.
برای عدم وابستگی به زرق و برق دنیا، به نماز پناهنده شویم.
روح پاک، روحی است که از وابستگی به دنیا و آلودگی به شرک، کفر، نفاق، تکبر و همه امراض قلبی پاک باشد.
وابستگی و دلبستگی به غیر خدا و پرستش غیر او - هرکس و هر چه باشد - ظلم است.