پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند مأمور بود که به مردم بگوید جز آنکه به من وحی میشود توقع و نگاه نسبت به من نداشته باشید. به نمونه هایی از این برخورد توجه کنید:
1 - بگو: من بشری مثل شما هستم. قل انما انا بشر مثلکم(202)
2 - من برای خودم مالک نفع و ضرری نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد. لا املک لنفس ضراً و لا نفعاً الا ما شاء الله(203)
3 - علم به قیامت فقط نزد پروردگار است و من نمیدانم.(204)
4 - من نمیدانم که در آینده چه بر من خواهد گذشت. و ما ادری ما یفعل بی(205)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از یک سو عاشقانه طالب گرفتن و شنیدن وحی بود از سویی دیگر به خاطر آن که مجموعه آیات را در شب قدر دریافت کرده بود، هنگامی که جبرئیل آیات را به تدریج میخواند پیامبر پیشخوانی میکرد که خداوند به او سفارش کرد پیش از آن که وحی بر تو پایان یابد، بر خواندن قرآن شتاب مکن و از خدا بخواه که علم تو را زیاد کند.
از این سفارش چند نکته استفاده میشود:
1 - آن جا که موعد امری فرانرسیده شتابزدگی و عجله جا ندارد و آنجا که موضوعی قطعی شده، سرسنگینی و طفره رفتن معنا ندارد و لذا در قرآن، آیاتی به سرعت و سبقت فرا میخواند(206) و آیاتی از عجله نهی میکند.(207)
2 - برای علم و دانش نهایتی نیست و کلمه فارغ التحصیل معنا ندارد، زیرا پیامبرش مأمور میشود که از خدا بخواهد که علمش زیاد شود.
3 - علم حقیقی قرآن است. زیرا در این میخوانیم: در خواندن قرآن عجله نکن. لا تعجل بالقرآن سپس میفرماید و قل رب زدنی علماً معلوم میشود آیات قرآن سرچشمه علم الهی است.
4 - افزونطلبی در کمالات ارزش است؛ آری حرص در جمع مال و مقام پسندیده نیست ولی تحصیل علم هر چه بیشتر بهتر.
5 - زیاد شدن علم آنجا ارزش دارد که همراه با زیاد شدن ظرفیت خود انسان باشد؛ آری اگر ظرفیت انسان محدود باشد و اطلاعات زیاد شود، آفاتی را به دنبال خواهد داشت. لذا قرآن میفرماید: زدنی علماً یعنی مرا بزرگ کن با دانش، و نمیفرماید: زد علمی علم مرا زیاد کن، بسیاری از جنایات بشری به خاطر آن است که علم به دست افراد کم ظرفیت است.