تربیت
Tarbiat.Org

سیره پیامبر اکرم
حاج شیخ محسن قرائتی

مهربانی با کودکان

نوزادی را برای دعا یا نامگذاری نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند. نوزاد دامن حضرت را نجس کرد، مادر کودک و اطرافیان به شدت ناراحت شدند، اما پیامبر فرمود: آزادش بگذارید، من لباس خود را می‏شویم اما فریاد شما باعث می‏شود که این کودک بی گناه بترسد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اطفال سلام می‏کرد و نام اطفال و کودکان رامحترمانه می‏برد.
درباره دختران سفارش بیشتری می‏فرمود و از نزد او ارزش دادن به زن کاری پسندیده بود. آن هم در دورانی که تولد دختر سبب عصبانیت پدران می‏شد تا آنجا که از شدت بغض رنگشان سیاه می‏گشت: و اذا بشر احدهم بالانثی ظل و جهه مسوداً و هو کظیم(164)
آری، در زمانی که داشتن دختر ننگ بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرمود: بهترین فرزندان شما دخترانند و علامت خوش قدمی زن آن است که اولین فرزندش دختر باشد.(165)
یکی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خدمت آن حضرت نشسته بود که به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده است، او ناراحت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که این منظره را دید فرمود: زمین، جایگاه او و آسمان، سایه‏بان او و روزی او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدی؟ او همچون گلی است خوشبو که از آن استفاده می‏کنی.(166)
فردی در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: من هرگز کودک خود را نبوسیده‏ام، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این علامت قساوت توست.
درباره عدالت میان کودکان نیز سفارش می‏فرمود که اگر یکی از آنها را در برابر دیگری بوسیدی دیگری رانیز ببوس.
روزی پیامبر آبی آشامید، مقداری آب ته ظرف باقی ماند، کودکی که در آنجا بود گفت: یا رسول الله! بقیه آب را به من بدهید. در همان لحظه چند بزرگسال گفتند: یا رسول الله! برای تبرک باقی مانده آب را به ما بدهید. پیامبر فرمود: اول نوبت کودک است. سپس به او فرمود: آیا اجازه می‏دهی آب را به بزرگترها بدهم؟ کودک پاسخ منفی داد. پیامبر آب را به کودک داد.
بعد از جنگ موته، در حالی که فرزندان جعفر طیار را بر مرکب خود سوار نموده بود، به استقبال سپاه اسلام رفت، سپس وارد مسجد شد و بالای منبر رفت و در حالی که فرزندان جعفر روی پله‏های منبر بودند، در فضیلت جعفر سخنرانی فرمود پس از آن نیز آنها را روی زانوی خودشاند و دست زانوش بر سرشان کشید.(167)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: یک بار پیامبر دو رکعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسیدند: یا رسول الله چه کاری پیش آمدی ؟ فرمود: مگر گریه کودک را نشنیدید.(168)
روزی پیامبر یکی از سجده هایش را خیلی طول داد. بعد از نماز برخی گفتند: یا رسول الله! گمان کردیم وحی نازل شده است. فرمود: فرزندانم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر کردم او از شانه‏ام فرود آید.
هر گاه حسن و حسین (علیه السلام) بر پیامبر وارد می‏شدند، حضرت از جا بر می‏خاست و آنان را در آغوش می‏گرفت و بردوش خود سوار می‏کرد.(169)