از اینکه سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مینویسم شرمندهام. زیرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را باید شخصیتی چون امیر مؤمنان (علیه السلام) توصیف کند. پیامبری که خدای متعال او را مدح کرده، پیامبری که خدا او را به آسمانها برده و جایگاه ملائکه را به قدوم او مبارک گردانیده است.
پیامبری که مرکب آسمانی، او را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد: سبحان الذی اسری بعیده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی(95)
پیامبری که جهانی از عاطفه است و گاهی در امور عادی و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان میدهد که به راستی انسان را مبهوت میکند: به هنگام وضو میبیند که گربهای تشنه به آب نگاه میکند، وضو را قطع میکند و آب را نزد گربه میگذارد.
با دشمن محکمتر از کوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصی خود، از سرسختترین دشمن خود به راحتی میگذرد، ولی در مقام اجرای قانون به قدری قاطع است که سوگند یاد میکند: اگر دخترم هم خلافی کند او را با حدود الهی ادب میکنم.
در زمانی که کمتر کسی خواندن و نوشتن میدانست، فرمود: طلب العلم فرضیه علی کل مسلم و مسلمه(96)
و هنوز باگذشت چهارده قرن، درباره اهمیت علم شعاری رساتر از این شعار نیامده است.
در زمانی که به خاطر کشته شدن یک نفر از یک قبیله، تمام افراد آن قبیله به خونخواهی قیام میکردند و چندین نفر از قبیله قاتل را بی گناه میکشتند و بی رحمی در حد اعلای خود بود، در چنین شرایطی پیامبر دستور میدهد که اگر کسی حیوان خود را - گرچه در سفر مکه - آزار دهد گواهی آن شخص از اعتبار میافتد. زیرا کسی که حیوان را خسته کرده، قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسی نارواست. آری این دستورات و لطفی که در آنها موج میزند رمز حیات آن ملت مرده شد: دعاکم لمایحییکم(97)
بی جهت نیست که خدا میفرماید: من یطع الرسول فقد اطاع الله(98) هر که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت کند در حقیقت از من اطاعت کرده است.
و ما ینطق عن الهوی(99) او از روی هوا و هوس، چیزی نمیگوید.
انک علی صراط مستقیم(100) او بر راه مستقیم است.
مگر میتوان در جزرهای کوچک، اخلاق کسی را منعکس کرد که خدا دربارهاش فرموده است: انک لعلی خلق عظیم(101)
تو بر خلق بزرگی هستی.
چه بگویم درباره کسی که تولدش شعلههای آتشکده فارس را خاموش کرد و بعثتش شعلههای فساد را. تولدش پایههای کاخ کسری راتکان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را.
چه بگویم درباره کسی که از یک سو به معراج رفت و مهمان خدا شد. و از سوی دیگر بردهای او را برای غذای سادهای در فاصله دوری دعوت میکرد میپذیرفت.
در عظمت او همین بس که برای سفر آسمانیاش براق و مرکب آسمانی حاضر میشد. اما فروتنیاش تا آنجا بود که بر الاغ بی جهاز سوار میشد.
در عظمتش باید بگوییم: جبرئیل از طرف خدا به او سلام میرساند و در تواضعش باید بگوییم: به کودکان مکه سلام میکرد.
به هنگام سجده، پیشانی و قلب خود را تسلیم خدا میکرد و در هان حال، اگر کودکان خانه بر پشت او سوار میشدند، آن حضرت سجده را طولانی میکرد تا بازی بچهها بر هم نخورد.
الله اکبر! در یک لحظه، هم با خدای هستی به راز و نیاز مشغول بود و هم بازی کودکان را پاس میداشت و مهر و عاطفه نسبت به آنان را از دست نمیداد... .
ابعاد شخصیت آن عزیز را نمیتوان نوشت، نمیتوان گفت و نمیتوان تصور کرد.
دنیا باید این احترام به کودک را مشاهده کند و از شعارهای بی محتوای خود برای حقوق انسان و زن و کارگر و کودک شرمنده شود...
در فوت کودکش ابراهیم اشک میریخت ولی هرگز سختی برخلاف حق نمیگفت.
برای کودکان اصحاب مسابقه ترتیب میداد و برای برنده مسابقه، جایزه تعیین میکرد. اما چه مسابقهای؟ مسابقهای که اسب سوار و تیرانداز آن فردا برای دفاع از مکتب و مبارزه با ستمگر به کار آید، نه مسابقهای که دردی از جامعه دوا نکند و گرهی را نگشاید. اما چه جایزهای میداد؟ درخت خرما، که از چوب و برگ و میوه و سایهاش استفاده کنند (جایزهای تولیدی نه مصرفی).