قرآن کریم در این رابطه دو گروه از انسانها را در آیات زیادی مطرح میسازد که با هم کاملاً متفاوتند: یک گروه، آنان که دلهایشان تحت تأثیر ادراکات و معارفی که پیدا میکنند قرار گرفته و در نتیجه، خوف و خشیت و حالاتی نظیر آنها در دلشان و تغییر و تحول مثبت در رفتارشان پدید میآید و گروه دیگر کسانی که سنگدلند، تحت تأثیر چیزی قرار نمیگیرند و درباره آنها تعبیر قساوت را بکار میبریم.
در این باره آیات فراوان است و ما در اینجا برای نمونه اشاره کنیم به آیات:
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذالک هذی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فماله من هاد(453).
(پس آیا آنکس که خداوند سینهاش را برای پذیرش اسلام باز و فکرش را روشن کرده است پس وی در پرتو نوری از پروردگارش قرار دار(با افراد دلتنگ تاریک دل یکتاست؟) پس وای بر آن که دلهشان (از پذیرش) یاد خدا سخت و انعطاف پذیر است آنان در گمراهی آشکارند. خداوند بهترین حدیث یعنی کتابی که آیاتش مشابه همند نازل کرد که از آن لرزه بر اندام کسانی که خشیت از پروردگارشان کنند افتد سپس پوستها و دلهاشان در برابر یاد خدا نرم شود این هدایت خدا است که بدان هدایت کند هر کس را که بخواهد و آنکس را که خدا گمراه کند هدایت کننده دیگری برای وی نخواهد بود.)
در آیات فوق خداوند به هر دو گروه بخوبی اشاره کرده است: گروهی که شرح صدر دارند و دل آنان خشیت خدا دارد و در برابر یاد وی نرم است؛ و گروهی که دلهایی سخت و سنگ دارند گمراه هستند و در برابر یاد خدا متأثر نمیشوند.
و آیاتی مانند:
و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون فلولا اذجاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون(454).
(و محققاً پیامبرانی را فرستادیم به سوی امتهای پیش از تو پس آنان را به بلا و مصیبت گرفتارشان ساختیم باشد که تضرع کنند پس چرا هنگامیکه بلای ما بسویشان آمد تضرع نکردند برای اینکه دلهاشان سخت شد و شیطان آن چه را میکردند در نظر ایشان زینت داد.)
و آیه:
ثم قست قلوبکم من بعد ذالک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون(455).
(سپس دلهاتان بعد از آن قساوت یافت پس همانند سنگ یا سختتر گردید چرا که بعضی از پاره سنگها از شکاف آنها نهرها جاری شود و برخی از آنها شکافته شود پس آب از آن جاری گردد و بعضی از آنها از خشیت خداوند فرو افتد و خداوند از آنچه انجام دهید غافل نیست.)
چنانکه من خشی الرحمان بالغیب و جاء بقلب منیب(456) (آنکس که در نهان از رحمان خشیت کند و دل توبه و انابه کنندهای آورد.)
آیات فوق و بسیاری دیگر از آیات بیانگر این حقیقت هستند که دلهای مردمان دو گونهاند: گاه نرمند و تحت تأثیر حقائق و معارف حقه قرار میگیرند و حالات مناسب و ارزشمندی پیدا میکنند که نهایتا تغییر رفتار انسان را از بدیها و پلیدیها بسوی خوبیها ایجاب میکند، و گاه سختند و ذرهای لینت و نرمش و انعطاف در آنها نیست و تحت تأثیر حقائق و معارف و حتی معجزات قرار نمیگیرند و در نتیجه به هیچ وجه دست از کارهای زشت و ناپسند خویش بر نمیدارند.
چنان تأثری که در قلب پدید آید در فارسی به دلشکستگی تعبیر میشود و در لغت عرب خشوع بر آن، اطلاق شود. تشبیهاتی که قرآن در این زمینه بکار برده است بویژه در مورد قوم بنی اسرائیل که دلهاتان مثل سنگ سخت شده و بدتر از آن که هیچگاه نمیشکند نشان میدهد که گوئی دلت یک حالت انجمادی دارد و در اثر ضربه یک عامل، شکسته میشود؛ ولی گاهی آنچنان سخت میشود که با هیچ عاملی متأثر نمیگردد.
ما وقتی در حالات خود مطالعه میکنیم میبینیم در حالات مختلفی و تحت تأثیر بعضی از عوامل مثل احساس محرومیت و غم و اندوهی که برای انسان حاصل میشود دل بی اختیار شکستگی پیدا میکند، که بخاطر رابطه رابطه میان روح و بدن، بدنبال آن حالت عصبی خاصی در انسان و بعد هم ترشحات چشم و جریان اشک ظاهر میشود. این فطرت و ساختمان قلب است که خدا اینطور قرارش داده است تا تحت تأثیر چنین عواملی اینگونه حالات را پیدا کند و فی نفسه نمیتوان دلبستگی به امور پست مادی دنیوی، عامل آن باشد نامطلوب است مثل آنکه بچه ناپسند میآید. اما اگر بخاطر محرومیت از چیزهایی باشد که بر اساس مکتب و بینش دینی و اسلامی ارزشمندند، آنهم ارزشمند خواهد بود. مثل اساس محرومیت از امور معنوی، سعادت ابدی، یا از هدایت و برکات وجود پیامبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین. یا حتی عدم موفقیت در انجام یک کار خیر هر چند بخاطر عدم توانایی باشد و عقاب و مواخذهای هم نداشته باشد؛ چنانکه، خداوند میفرماید:
و لا علی الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون(457).
(و همچنین حرجی نیست بر کسانیکه وقتی آمدند پیش تو تا با دادن زاد و توشه و مرکب آنها را به جبهه جنگ بفرستی گفتی نمییابم و ندارم زاد و توشه و مرکب و چیزی که شما را بر آن سوار کنم آنان برگردند در حالیکه چشمهاشان پر از اشک باشد بخاطر اندوه از اینکه نیابند چیزی را که برای جهاد خرج کنند.)
آیه فوق درباره جهاد است. وقتی که جنگ شروع میشد آنان که توانایی داشتند از اسبها و مرکبهای خودشان استفاده میکردند. و به جبهه جنگ عزیمت مینمودند و کسانی هم که نداشتند میبایستی از مرکبهای اضافی دیگران که در اختیار دولت اسلامی قرار داده بودند استفاده نموده و بسوی میدان کارزار حرکت کنند. طبیعی است که این امکانات محدود بود و دولت اسلامی هم در ابتدای تشکیل، آنقدر مجهز و قوی نبود؛ از این رو، کسانی بودند که برای شرکت در جهاد آماده بودند ولی، از خود مرکبی نداشتند و دولت اسلامی هم با این محدودیتها قادر نبود آنان را تجهیز کند و با توجه به دوری راه، پیاده رفتن هم برایشان میسور نبود از اینجهت، متأثر میشدند و قرآن مجید هم در مقابل میگوید: حرجی بر آنان نیست. قرآن دلشکستگی ایشان را که از اندوه ناشی از عدم قدرت بر شرکت در جبهه جهاد حاصل شده است، مذمت نمیکند؛ بلکه، آن را نشانه صدق و علامت تصمیمشان بر جهاد و فداکاری دانسته و آنان را از گناه، بری میداند و تعابیر مدحآمیز درباره ایشان بکار میبرد. پس اینگونه دل شکستگی نه تنها مذموم نیست که ممدوح هم هست. در کنار احساس محرومیت که در بالا گفتیم عامل دلشکستگی است، گاهی نیز شوق باعث شکستن دل و جریان اشک میشود وقتی که نعمت غیر مترقبهای که مورد علاقه انسان است و در حالی که باور نمیکرد دفعتا، برای او تحقق یابد در این صورت نیز این امکان است که آن چنان متأثر گردد که حالت گریه برای وی حاصل شود که این نوع را گریه شوق گویند در برابر گریه غم و اندوه. این نوع گریه و دلشکستگی نیز همانند نوع قبل چنانکه گفتیم: امری است فطری و طبیعی و خدا دل انسان را طوری آفریده که در چنین حالاتی اینگونه متأثر شود. پس نمیتوان به خوبی یا بدی آن قضاوت کرد مگر با توجه به عاملی که سبب این حالت شوق شده است. که اگر نعمتهای مادی و دنیوی باشد از نقطه نظر مکتبی اسلام آن ارزش را ندارد که شخص برای رسیدن به آن ذوق زده و متأثر شود تا حدی که گریهاش بگیرد؛ ولی، اگر یک مطلوب ارزشمند از دیدگاه اسلام اشک شوق را در چشمان وی جاری کند، طبعا، چنین حالتی نیز ارزشمند خواهد بود. بنابراین، ارزش این حالت خشوع و دل شکستگی متوقف است بر ارزش چیزی که دستیابی غیر منتظره به آن سبب چنین حالتی در ما شده است.
قرآن بعضی از آیات از این نوع گریه شوق نیز که تحت تأثیر عوامل ارزشمند مکتبی حاصل شود تعابیر ستایشآمیز دارد چنانکه در یک مورد میفرماید:
و لتجدن اقربهم مودة للذین امنوا الذین قالوا انا نصاری ذالک بان منهم قسیسن و رهبانا و انهم لا یتسکبرون و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا امنا فاکتبنا مع الشاهدین(458).
(و تو مییابی نزدیکترینشان را از نظر دوستی به مؤمنان آنکسانیکه گفتند: ماییم نصاری و آن به علت اینست که بعضی از آنان دانشمند و پارسا هستند و استکبار نمیورزند و هنگامیکه شنیدند آنچه را که بر رسول خدا نازل شده است میبینی که اشک از چشمهاشان جاری میشود به علت آنچه را که از حق شناختند، میگویند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس نام ما را در زمره شاهدان ثبت فرما.)
آنان که مردم خداپرست و دل نرمی بودند از شنیدن آیات خدا که بر پیامبر و فرستاده وی نازل میشد آنچنان ذوق زده میشدند که گریه شان میگرفت و اشک از چشمانشان جاری میشد و خداوند ایشان را در برابر این حالتشان به تعابیر مختلف که در این آیات و بعد از آن آمده است ستایش میکند. پس این گونه گریه شوق که در برابر دریافت امور معنوی است از دیدگاه قرآن امری است مطلوب.
بنابراین، ارزش گریهها و خندهها تحت تأثیر عوامل شوق و اندوه و شادی و غم کاملاً، بستگی به ارزش عامل نفسی و خارجی آنها دارد، اگر آنها دارای ارزش مثبت باشند اینها هم ارزشمند خواهد بود و اگر دارای ارزش منفی باشند اینها نیز بی ارزشمند.
البته به یک معنا میتوان گفت: با قطع نظر از عوامل نیز خود این حالات در واقع دارای بار مثبتند و آن دلی که تحت تأثیر هر عامل، شکستگی پیدا میکند نسبت به دلی که دارای قساوت و خالی از نرمی و انعطاف است از یک نوع ارزش برخوردار خواهد بود هر چند که شکستگی آن معلول دلبستگی به دنیا باشد؛ چرا که، نشان میدهد که دل حساس است و مایههای احساسی و عاطفی در آن نمرده. و به عبارتی دیگر میتوان دلها را بر سه دسته تقسیم کرد که بترتیب عبارتند از 1 - دلهایی که قسی و فاقد احساس و عاطفهاند که کاملاً بی ارزش و مذموم خواهند بود 2 - دلهایی که نرم و عاطفی و حساس هستند که نسبت به دلهای نوع اول از ارزش برخورد دارند و به نوبه خود بر دو دسته تقسیم میشوند: 1 - دلهایی که در برابر عوامل مادی و دلبستگیهای دنیوی حساسیت دارند و شکستگی پیدا میکنند که این یک جنبه منفی است 2 - دلهایی که اساسا در برابر جنبههای معنوی و ارزشهای والا و الهی حساسند و شکست پذیر، که از بالاترین ارزش برخوردار خواهند بود.