تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

دیدگاه قرآن در تأثیر معرفت‏

قرآن کریم در این رابطه دو گروه از انسانها را در آیات زیادی مطرح می‏سازد که با هم کاملاً متفاوتند: یک گروه، آنان که دلهایشان تحت تأثیر ادراکات و معارفی که پیدا می‏کنند قرار گرفته و در نتیجه، خوف و خشیت و حالاتی نظیر آنها در دلشان و تغییر و تحول مثبت در رفتارشان پدید می‏آید و گروه دیگر کسانی که سنگ‏دلند، تحت تأثیر چیزی قرار نمی‏گیرند و درباره آنها تعبیر قساوت را بکار می‏بریم.
در این باره آیات فراوان است و ما در اینجا برای نمونه اشاره کنیم به آیات:
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذالک هذی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فماله من هاد(453).
(پس آیا آنکس که خداوند سینه‏اش را برای پذیرش اسلام باز و فکرش را روشن کرده است پس وی در پرتو نوری از پروردگارش قرار دار(با افراد دلتنگ تاریک دل یکتاست؟) پس وای بر آن که دلهشان (از پذیرش) یاد خدا سخت و انعطاف پذیر است آنان در گمراهی آشکارند. خداوند بهترین حدیث یعنی کتابی که آیاتش مشابه همند نازل کرد که از آن لرزه بر اندام کسانی که خشیت از پروردگارشان کنند افتد سپس پوستها و دلهاشان در برابر یاد خدا نرم شود این هدایت خدا است که بدان هدایت کند هر کس را که بخواهد و آنکس را که خدا گمراه کند هدایت کننده دیگری برای وی نخواهد بود.)
در آیات فوق خداوند به هر دو گروه بخوبی اشاره کرده است: گروهی که شرح صدر دارند و دل آنان خشیت خدا دارد و در برابر یاد وی نرم است؛ و گروهی که دلهایی سخت و سنگ دارند گمراه هستند و در برابر یاد خدا متأثر نمی‏شوند.
و آیاتی مانند:
و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون فلولا اذجاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون(454).
(و محققاً پیامبرانی را فرستادیم به سوی امت‏های پیش از تو پس آنان را به بلا و مصیبت گرفتارشان ساختیم باشد که تضرع کنند پس چرا هنگامیکه بلای ما بسوی‏شان آمد تضرع نکردند برای اینکه دلهاشان سخت شد و شیطان آن چه را می‏کردند در نظر ایشان زینت داد.)
و آیه:
ثم قست قلوبکم من بعد ذالک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون(455).
(سپس دلهاتان بعد از آن قساوت یافت پس همانند سنگ یا سخت‏تر گردید چرا که بعضی از پاره سنگها از شکاف آنها نهرها جاری شود و برخی از آنها شکافته شود پس آب از آن جاری گردد و بعضی از آنها از خشیت خداوند فرو افتد و خداوند از آنچه انجام دهید غافل نیست.)
چنانکه من خشی الرحمان بالغیب و جاء بقلب منیب(456) (آنکس که در نهان از رحمان خشیت کند و دل توبه و انابه کننده‏ای آورد.)
آیات فوق و بسیاری دیگر از آیات بیانگر این حقیقت هستند که دلهای مردمان دو گونه‏اند: گاه نرمند و تحت تأثیر حقائق و معارف حقه قرار می‏گیرند و حالات مناسب و ارزشمندی پیدا می‏کنند که نهایتا تغییر رفتار انسان را از بدیها و پلیدیها بسوی خوبیها ایجاب می‏کند، و گاه سختند و ذره‏ای لینت و نرمش و انعطاف در آنها نیست و تحت تأثیر حقائق و معارف و حتی معجزات قرار نمی‏گیرند و در نتیجه به هیچ وجه دست از کارهای زشت و ناپسند خویش بر نمی‏دارند.
چنان تأثری که در قلب پدید آید در فارسی به دلشکستگی تعبیر می‏شود و در لغت عرب خشوع بر آن، اطلاق شود. تشبیهاتی که قرآن در این زمینه بکار برده است بویژه در مورد قوم بنی اسرائیل که دلهاتان مثل سنگ سخت شده و بدتر از آن که هیچگاه نمی‏شکند نشان می‏دهد که گوئی دلت یک حالت انجمادی دارد و در اثر ضربه یک عامل، شکسته می‏شود؛ ولی گاهی آنچنان سخت می‏شود که با هیچ عاملی متأثر نمی‏گردد.
ما وقتی در حالات خود مطالعه می‏کنیم می‏بینیم در حالات مختلفی و تحت تأثیر بعضی از عوامل مثل احساس محرومیت و غم و اندوهی که برای انسان حاصل می‏شود دل بی اختیار شکستگی پیدا می‏کند، که بخاطر رابطه رابطه میان روح و بدن، بدنبال آن حالت عصبی خاصی در انسان و بعد هم ترشحات چشم و جریان اشک ظاهر میشود. این فطرت و ساختمان قلب است که خدا اینطور قرارش داده است تا تحت تأثیر چنین عواملی اینگونه حالات را پیدا کند و فی نفسه نمی‏توان دلبستگی به امور پست مادی دنیوی، عامل آن باشد نامطلوب است مثل آنکه بچه ناپسند می‏آید. اما اگر بخاطر محرومیت از چیزهایی باشد که بر اساس مکتب و بینش دینی و اسلامی ارزشمندند، آنهم ارزشمند خواهد بود. مثل اساس محرومیت از امور معنوی، سعادت ابدی، یا از هدایت و برکات وجود پیامبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین. یا حتی عدم موفقیت در انجام یک کار خیر هر چند بخاطر عدم توانایی باشد و عقاب و مواخذه‏ای هم نداشته باشد؛ چنانکه، خداوند می‏فرماید:
و لا علی الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون(457).
(و همچنین حرجی نیست بر کسانیکه وقتی آمدند پیش تو تا با دادن زاد و توشه و مرکب آنها را به جبهه جنگ بفرستی گفتی نمی‏یابم و ندارم زاد و توشه و مرکب و چیزی که شما را بر آن سوار کنم آنان برگردند در حالیکه چشمهاشان پر از اشک باشد بخاطر اندوه از اینکه نیابند چیزی را که برای جهاد خرج کنند.)
آیه فوق درباره جهاد است. وقتی که جنگ شروع می‏شد آنان که توانایی داشتند از اسبها و مرکبهای خودشان استفاده می‏کردند. و به جبهه جنگ عزیمت می‏نمودند و کسانی هم که نداشتند میبایستی از مرکبهای اضافی دیگران که در اختیار دولت اسلامی قرار داده بودند استفاده نموده و بسوی میدان کارزار حرکت کنند. طبیعی است که این امکانات محدود بود و دولت اسلامی هم در ابتدای تشکیل، آنقدر مجهز و قوی نبود؛ از این رو، کسانی بودند که برای شرکت در جهاد آماده بودند ولی، از خود مرکبی نداشتند و دولت اسلامی هم با این محدودیتها قادر نبود آنان را تجهیز کند و با توجه به دوری راه، پیاده رفتن هم برایشان میسور نبود از اینجهت، متأثر می‏شدند و قرآن مجید هم در مقابل می‏گوید: حرجی بر آنان نیست. قرآن دلشکستگی ایشان را که از اندوه ناشی از عدم قدرت بر شرکت در جبهه جهاد حاصل شده است، مذمت نمی‏کند؛ بلکه، آن را نشانه صدق و علامت تصمیمشان بر جهاد و فداکاری دانسته و آنان را از گناه، بری می‏داند و تعابیر مدح‏آمیز درباره ایشان بکار می‏برد. پس اینگونه دل شکستگی نه تنها مذموم نیست که ممدوح هم هست. در کنار احساس محرومیت که در بالا گفتیم عامل دلشکستگی است، گاهی نیز شوق باعث شکستن دل و جریان اشک می‏شود وقتی که نعمت غیر مترقبه‏ای که مورد علاقه انسان است و در حالی که باور نمی‏کرد دفعتا، برای او تحقق یابد در این صورت نیز این امکان است که آن چنان متأثر گردد که حالت گریه برای وی حاصل شود که این نوع را گریه شوق گویند در برابر گریه غم و اندوه. این نوع گریه و دلشکستگی نیز همانند نوع قبل چنانکه گفتیم: امری است فطری و طبیعی و خدا دل انسان را طوری آفریده که در چنین حالاتی اینگونه متأثر شود. پس نمی‏توان به خوبی یا بدی آن قضاوت کرد مگر با توجه به عاملی که سبب این حالت شوق شده است. که اگر نعمتهای مادی و دنیوی باشد از نقطه نظر مکتبی اسلام آن ارزش را ندارد که شخص برای رسیدن به آن ذوق زده و متأثر شود تا حدی که گریه‏اش بگیرد؛ ولی، اگر یک مطلوب ارزشمند از دیدگاه اسلام اشک شوق را در چشمان وی جاری کند، طبعا، چنین حالتی نیز ارزشمند خواهد بود. بنابراین، ارزش این حالت خشوع و دل شکستگی متوقف است بر ارزش چیزی که دستیابی غیر منتظره به آن سبب چنین حالتی در ما شده است.
قرآن بعضی از آیات از این نوع گریه شوق نیز که تحت تأثیر عوامل ارزشمند مکتبی حاصل شود تعابیر ستایش‏آمیز دارد چنانکه در یک مورد می‏فرماید:
و لتجدن اقربهم مودة للذین امنوا الذین قالوا انا نصاری ذالک بان منهم قسیسن و رهبانا و انهم لا یتسکبرون و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا امنا فاکتبنا مع الشاهدین(458).
(و تو می‏یابی نزدیکترینشان را از نظر دوستی به مؤمنان آنکسانیکه گفتند: ماییم نصاری و آن به علت اینست که بعضی از آنان دانشمند و پارسا هستند و استکبار نمی‏ورزند و هنگامیکه شنیدند آنچه را که بر رسول خدا نازل شده است می‏بینی که اشک از چشمهاشان جاری می‏شود به علت آنچه را که از حق شناختند، می‏گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس نام ما را در زمره شاهدان ثبت فرما.)
آنان که مردم خداپرست و دل نرمی بودند از شنیدن آیات خدا که بر پیامبر و فرستاده وی نازل می‏شد آنچنان ذوق زده می‏شدند که گریه شان می‏گرفت و اشک از چشمانشان جاری می‏شد و خداوند ایشان را در برابر این حالتشان به تعابیر مختلف که در این آیات و بعد از آن آمده است ستایش می‏کند. پس این گونه گریه شوق که در برابر دریافت امور معنوی است از دیدگاه قرآن امری است مطلوب.
بنابراین، ارزش گریه‏ها و خنده‏ها تحت تأثیر عوامل شوق و اندوه و شادی و غم کاملاً، بستگی به ارزش عامل نفسی و خارجی آنها دارد، اگر آنها دارای ارزش مثبت باشند اینها هم ارزشمند خواهد بود و اگر دارای ارزش منفی باشند اینها نیز بی ارزشمند.
البته به یک معنا می‏توان گفت: با قطع نظر از عوامل نیز خود این حالات در واقع دارای بار مثبتند و آن دلی که تحت تأثیر هر عامل، شکستگی پیدا می‏کند نسبت به دلی که دارای قساوت و خالی از نرمی و انعطاف است از یک نوع ارزش برخوردار خواهد بود هر چند که شکستگی آن معلول دلبستگی به دنیا باشد؛ چرا که، نشان می‏دهد که دل حساس است و مایه‏های احساسی و عاطفی در آن نمرده. و به عبارتی دیگر می‏توان دلها را بر سه دسته تقسیم کرد که بترتیب عبارتند از 1 - دلهایی که قسی و فاقد احساس و عاطفه‏اند که کاملاً بی ارزش و مذموم خواهند بود 2 - دلهایی که نرم و عاطفی و حساس هستند که نسبت به دلهای نوع اول از ارزش برخورد دارند و به نوبه خود بر دو دسته تقسیم می‏شوند: 1 - دلهایی که در برابر عوامل مادی و دلبستگیهای دنیوی حساسیت دارند و شکستگی پیدا می‏کنند که این یک جنبه منفی است 2 - دلهایی که اساسا در برابر جنبه‏های معنوی و ارزشهای والا و الهی حساسند و شکست پذیر، که از بالاترین ارزش برخوردار خواهند بود.