تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

2 - تقلید

یکی دیگر از چیزهایی که مانع تعقل و کسب معرفت صحیح می‏شود تقلید است افرادی که گرفتار ضعف و سستی خرد و اندیشه هستند، بجای آنکه خود بیندیشند و عقل و فکر خود را بطرز صحیح به کار گیرند در بست به اعتقاد دیگران اعتماد کرده و معتقدات خود را از ایشان می‏گیرند. طبیعی‏ترین تقلیدهای انسان تقلیدی است که افراد از پدران و اجداد خویش و یا یک نسل در یک جامعه از نسل قبل از خود به عمل می‏آورند. در قرآن، در موارد زیادی با بیانات مختلف از تقلید به عنوان مانع اساسی تعقل و درک درست مطالب و تحصیل عقاید و معارف صحیح، یاد می‏کند که به برخی از این آیات اشاره می‏کنیم:
در یک مورد می‏فرماید:
ام اتیناهم کتابا من قبله فهم به مستمسکون بل قالوا انا وجدنا ابائنا علی امة و انا علی اثارهم مهتدون و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا ابائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون قال اولو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه آبائکم قالوا انا بما ارسلتم به کافرون(427).
(آیا پیش از این کتابی به ایشان داده بودیم تا در این اعتقاد باطل بدان تمسک جویند؟ نه بلکه می‏گفتند ما پدران خویش بر آئینی یافتیم و ما بر آثار افکار و رفتار و گفتار آنان هدایت گردیده شده‏ایم و این چنین نفرستادیم پیش از تو در هیچ شهری بیم دهنده‏ای را جز آنکه متنعمین و مرفهین آن می‏گفتند ما پدرانمان را بر آیینی یافته‏ایم و ما پیروان و اقتدا کنندگان آثارشان هستیم گفت: آیا و اگر چه بیاورم برایتان چیزی هدایت کننده‏تر از آنچه که پدرانتان را بر آن یافته‏اید؟ در پاسخ گفتند: ما به آنچه که شما آورده‏اید کافریم.)
در این آیه در ضمن نکوهش تقلید از پدران، آن را نقطه مقابل پیروی از کتاب آسمانی و وحی، مطرح و در دو مورد به این حقیقت اشاره کرده است: نخست می‏گوید: آیا به کتابی که قبلاً به ایشان داده‏ایم تمسک می‏جویند؟ سپس در پاسخ این سوال انکاری اظهار می‏دارد که نه، بلکه به تقلید از پدران خوئد این عقاید نادرست را می‏پذیرند و ترویج می‏کنند. بار دوم مجددا در پاسخ به آنان که می‏گفتند ما به آباء خویش اقتدا کرده‏ایم، پیامبر خدا می‏گوید: آیا و اگر چه ما مطالب هدایت کننده‏تری از آنچه که پدرانتان داشته‏اند برایتان آورده باشیم؟
در مورد دیگر در نقل مبارزه ابراهیم پیامبر بزرگ خدا با بت و بت پرستی آمده است که:
ولقد اتینا ابراهیم رشده من قبل وکنا به عالمین اذ قال لابیه و قومه ماهذه التماثیل التی انتم لها عاکفون قالوا بل وجدنا ابائنا لها عابدین لقد کنتم انتم و ابائکم فی ضلال مبین(428) و نیز آمده که: و اتل علیهم نبا ابراهیم اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون(429).
(و ما از قبل، ابراهیم را به رشد خود رساندیم و به او دانا بودیم بدان هنگام که به پدر و فامیلش گفت: این تندیسها چیست که شما به آنها روی آورده و اسیر آنها شده‏اید. گفتند: می‏دیدیم که پدرانمان پرستش کننده آنها بودند. گفت: هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بوده‏اید.)
(و تلاوت کن برایشان خبر ابراهیم را هنگامی که به پدر و فامیلش گفت: چه می‏پرستید؟ در پاسخ گفتند: بتهایی را می‏پرستیم و بر توجه به آنها پایداری می‏کنیم. ابراهیم گفت آیا می‏شنوند صدای شما را وقتی آنها را می‏خوانید با هیچ نفع و ضرری به شما می‏رسانند؟ در جواب ابراهیم گفتند: نه بلکه پدرانمان اینگونه عمل می‏کنند.)
در این آیات با محکوم کردن تقلید از پدران و حکم به ضلالت و گمراهی پدران در بت پرستیشان و گمراهی فرزندان در تقلید کورکورانه از پدران، حضرت ابراهیم (علیه السلام) سعی می‏کند در مقابل تقلید، روح استدلال را در آنها زنده کند و قدرت ادراک عقلی را در ایشان بر انگیزد و آن را جایگزین تقلید سازد چنانکه آیات قبل، وحی را در قبال تقلید مطرح می‏کرد و در مجموع، نتیجه می‏گیریم تقلید کور کورانه موجب شقاوت انسان می‏شود و به ناچار راه سعادت در این دو راه خلاصه می‏شود: یکی اندیشیدن درست و دوم گوش فرادادن به وحی آسمانی که البته آنهم متکی بر عقل است. آن چنان که در آیه دیگر آمده است که:
و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر(430).
(و گفتند: اگر به وحی آسمانی و سخن انبیاء گوش فرا می‏دادیم و یا بدرستی می‏اندیشیدیم و از همراهان آتش سوزان نمی‏بودیم.)
بهر حال انسان فطرتا بشخصه مسئول آینده و سرنوشت خویش خواهد بود و باید با تصمیم گیریهای صحیح که نیازمند اندیشیدن درست و تعقل خواهد بود اعمال و رفتار خود را به شکلی تنظیم کنیم که در آینده زندگی ما قرین سعادت و خوشبختی باشد و اگر نه در هر حال این خود ما هستیم که آینده خود را تباه ساخته و شقاوت و تلخی آن را می‏چشیم، نه می‏توانیم و نه فایده‏ای دارد که گناه را به گردن دیگران بیندازیم و آنان را مقصر و عامل شقاوت خویش بدانیم؛ چرا که، خداوند این توانایی را در فطرت و سرشت ما قرار داده است که شخصا حق و باطل را تشخیص دهیم هر چند در جامعه‏ای زندگی کنیم غرق در اباطیل و خرافات و یا در خانواده‏ای که نسل اندر نسل انحراف اعتقادی می‏داشته‏اند پس نباید در این مساله مهم، خود و سرنوشت خویش را کورکورانه تسلیم افکار و عقاید دیگران کنیم، بلکه لازم است با آن وجدان فطری و عقل خدادادی و معیارهای فطری به بررسی و سنجش افکار پرداخته، صحیح را از سقیم جدا کنیم . از تاریخ عبرت بگیریم نه آنکه کورکورانه تسلیم آن باشیم. از اینجاست که خداوند درباره فطرت مستقل انسان می‏فرماید:
و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها(431).
(قسم به نفس انسان و آنکه به اعتدالش آفرید سپس فجور و تقوایش را به وی الهام نمود.)
و در آیه دیگر می‏فرماید:
و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین او تقولوا انما اشرک اباونا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون(432).
(و هنگامی که پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت تا حقیقت نفس خویش را مشاهده کنند و پرسید اکنون که خود را مشاهده کردید بگویید آیا من پروردگار شما نیستم؟ در پاسخ گفتند بلی بر این حقیقت که تو پروردگار ما هستی گواهی می‏دهیم و آن را در درون جان خود یافتیم چنین کردیم مبادا آنکه در روز قیامت بگویید ما از این حقیقت غافل بودیم یا بگویید پدران ما از قبل مشرک بودند و ما فرزندشان بعد از آنان بودیم که تحت تأثیر خلق و خوی و افکار و عادات آنان پرورش یافتیم حال با چنین وضعی آیا ما را به واسطه آنچه آن ابطال‏کاران انجام داده‏اند تباه می‏سازی؟)
آیه فوق، برای هر فرد از افراد انسان یک شخصیت مستقل خدادادی را مطرح ساخته که به تناسب با موضوع بحث ما می‏توان دو نتیجه از آن گرفت: نخست آنکه با وجود این شخصیت فطری، انسان در برابر تاریخ و جامعه صددر صد خود را از دست نمی‏دهد و ذوب در آن نمی‏شود البته، نمی‏خواهیم بگوییم: به هیچ وجه متأثر از آنها نخواهد شد؛ بلکه، می‏گوییم: ذوب در آن دو نمی‏شود و آزادی و اختیار خویش را از دست نمی‏دهد. بنابراین، نقطه نظرهایی مثل نظریه جبر تاریخ و نظریه اصالت جمع فلسفی، از این دیدگاه الهی قرآنی که با طرح فطرت انسانی، استقلال شخصیت فرد را به گونه‏ای مطرح می‏سازد که قادر است چون سدی استوار در برابر جریان تاریخ بایستد، از آن به دلخواه خود و بر اساس گزینش و انتخاب آزاد به شکل عبرت آموزی بهره بگیرد و حتی جریان تاریخ را از مسیری که دارد تغییر داده و در جهت دلخواه خود، آنرا به مسیر دیگری هدایت کند.
دوم آنکه تقلید کورکورانه را نمی‏تواند توجیه کند و در پیشگاه خدا و پیامبران آن را به عنوان عذر تقصیر خویش بقبولاند، چرا که، با وجود این شخصیت مستقل فطری چنین عذری نه در این جهان و در پیشگاه انبیاء و فرستادگان خدا پذیرفته می‏شود و نه در جهان دیگر و در پیشگاه خدای متعال.
در خاتمه همانطور که در بحث حس گرایی اشاره کردیم، پرهیز از افراط و تفریط لازمه زندگی انسانی و رشد آن خواهد بود. می‏خواهیم این را بگوییم که تقلید هرگز به این معنی نیست که ما در زندگی از هیچ کس بهره فکری نگیریم و همه علوم و عقاید و افکار دیگران را به بهانه طرد تقلید و کسب استقلال - زشت یا زیبا، و حق یا باطل، یکباره دور بریزیم، چنانکه، برخی از افراطیون، بویژه در ارتباط با افکار اندیشمندان غرب، در ظاهر چنین گرایش منفی و مطلقی را بویژه هنگام کوبیدن و از دور در کردن بعضی از بزرگان و اندیشمندان خودی، از خود ابراز می‏داشتند در صورتی که اصولا، چنین عملی و ممکن نیست. چرا که، زندگی نوع انسان تا حد زیادی از چنان هماهنگی و یکسانی برخوردار است که افراد و جوامع در زندگی خویش غالباً با مشکلات مشابهی درگیر می‏شوند که دارای راه حل مشابه خواهند بود و این خیلی طبیعی و معقول است که برای نزدیک شدن راه، افکار ارائه شده و مسیر طی شده دیگران را مورد دقت قرار دهند و از آن افکار و تجربیات در پیشبرد زندگی و حل مشکلات اجتماعی خویش بهره بگیرند و نه تنها طبیعی و معقول؛ بلکه، گریزی از آن نیست و هیچ فرد یا جمعی نمی‏تواند ادعا کند که به هیچ وجه از فکر و تجربه و روش دیگران چیزی دریافت نکرده است.حداکثر این است که متفکران و اندیشمندان و مصلحین جوامع بشری می‏آیند در زمینه افکار و علوم و معارف بشری، حال یا عمیقتر یا سطحی‏تر یا وسیعتر یا محدودتر، تحولی ایجاد می‏کنند، روشی را تکمیل می‏کنند، روش جدیدی ارائه میدهند، اصول نوی عرضه می‏دارند و یا با کشف مجهولاتی به این علوم و معارف می‏افزایند.
پس آنچه را که قرآن تحت عنوان تقلید، محکوم می‏کند و ما در اینجا می‏خواهیم آن را توضیح دهیم آن است که ما با تقلید کورکورانه و چشم و گوش بسته جلو رشد مادی و معنوی و فکری و عقلانی خویش را بگیریم و با اشتغال به آن خود را از هدایتهای پربرکت وحی و معارف حقه و بلند آسمانی و سیر صحیح تفکر و راهنماییهای استوار عقلانی و داده‏های وسیع و عظیم تجربه‏های صحیح افراد و جوامع بشری و ارزشهای والای انسانی، محروم سازیم. یعنی، دقیقاً بر عکس بجای آنکه از افکار و اعمال گذشتگان و آباء و اجداد خویش یا جوامع دیگر، در جهت رشد و توسعه و تصحیح افکار و معارف و مادیات و معنویات خویش بهره‏گیری و عبرت آموزی کنیم و عامل ترقی و تعالی ما شود بر عکس به صورت یک تقلید کورکورانه و چشم و گوش بسته و نابجا باعث رکود و عقب ماندگی و سقوط ما بشود.
عامل تقلید صرفا به تقلید از آباء و گذشتگان خویش خلاصه نمی‏شود؛ بلکه، در بسیاری از موارد چنین اتفاق می‏افتد که یک ملت، در برابر ملت دیگری که از یک نوع امتیاز بویژه در زندگی مادی برخوردار است و به اصطلاح از جوامع پیشرفته باشد، استقلال و شخصیت حقیقی خود را از دست می‏دهد و انسانهای ضعیف العقل در این موارد، بویژه تحت تأثیر آثار مفیدی که در زندگی مادی خود از ایشان دریافت کرده‏اند، به شکل مبالغه‏آمیز و غیر منطقی از بعد شخصیتی و حرکات و رفتار و سکنات خود جذب در آنها می‏شوند و به شکل تهوع آوری می‏خواهند همه چیز را از ملت به اصطلاح پیشرفته بگیرند.
مثال بارز این تقلید را در جوانان قبل از انقلاب و ساخته و پرداخته رژیم پهلوی آشکارا می‏تواند دید که شعارهای تند برخی از سیاستمداران مبنی بر اینکه باید سر تا پا غربی شویم گرفته تا برنامه‏های کشف حجاب و خلع لباس و لباس متحدالشکل و... و از همه خطرناکتر تأثر فرهنگی و فکری و ریشه‏ای جوانان آن چنان که در خیلی از رفتارها و کارهای خود که ذکر آنها موجب اشمئزاز می‏شود به تقلید از اروپائیان و آمریکائیان افتخار می‏کردند. در راه رفتن، لباس پوشیدن، اصلاح سر و صورت، دکوراسیون منزل و بسیاری موارد دیگر و از جمله در افکار و اعتقادات کاملاً و بدون دلیل و منطق صحیح تحت تأثیر آنان بودند و جای بسی شگفتی است اینان که مسلمان می‏بودند و اعتقادی به دین مسیح نمی‏داشتند حتی شب ژانویه را به تقلید از اروپائیان مسیحی جشن می‏گرفتند. اروپائیانی که بسیاری از خود آنها نیز ایمان و اعتقادی به عیسی مسیح و دین مسیحیت ندارند و بیشتر به عنوان یک وسیله عیش و نوش جشن ژانویه را بر پا می‏دارند و می‏دیدی که مسلمانان ایرانی پرورش یافته رژیم پهلوی و نه تنها ایرانی که مسلمان بسیاری از کشورهای اسلامی نیز، از همان اروپائیان مؤمن یا بی ایمان به مسیحیت، به بهانه پیشرفتهای مادی و صنعتی آنان که یکباره دل اینان را ربوده بود، حتی در این کار به تقلید می‏پرداختند و طوطی وار و بدون دلیل و تجزیه و تحلیل در شب ژانویه به انجام همان کارهای مرسوم آنان اهتمام می‏ورزیدند.
ما در قرآن، در زمینه تقلید از ملل نیز به نمونه‏هایی بر می‏خوریم: از بنی اسرائیل یاد می‏کنیم که وقتی از مصر حرکت می‏کردند به طرف ارض مقدسه در بین راه خود رسیدند به شهری که مردم آن زندگی خوبی داشتند و بتخانه زیبایی که در آنجا به پرستش بتهایشان اشتغال داشتند که معمولاً، در این بتکده‏ها مراسم بت پرستی با رقص و شادی و میگساری و عیش و نوش و عشرت و التذاذات مادی همراه است. بنی اسرائیل را دیدن این مناظر، بسیار پسندیده و دلنشین آمد و آن چنان بیخود شدند که بدون توجه به گذشته خویش و سخنان پیامبر خدا آمدند و از حضرت موسی(علیه السلام) در خواست کردند که برای ما نیز خدایی قرار بده همچون خدایانی که برای اینان هست چنانکه در آیاتی آمده است:
و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الها کما لهم اله قال قوم تجهلون ان هولاء متبر ماهم فیه و باطل ما کانوا یعملون قال اغیرالله ابغیکم الها و هو فضلکم علی العالمین و اذ انجیناکم من ال فرعون یسومونکم سوء العذاب یقتلون ابنائکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاء منه ربکم عظیم(433).
(و بنی اسرائیل را از دریا بگذرانیدیم پس رسیدند به مردمی که بر پرستش بتهایی که برای آنان بود روی آورده مواظبت می‏کردند. گفتند: ای موسی قرار ده برای ما نیز خدایی چنانکه برای آنان خدایانی است موسی در پاسخ به ایشان گفت که: حقاً شما مردم نادانی هستید. محققاً وضع اینان پوچ است و آنچه که انجام می‏دهند باطل و نیز به آنان گفت آیا غیر از الله خدایی برای شما بجویم در صورتی که او شما را بر جهانیان برتری داده است و یاد آورید زمانی که نجات دادیم شما را از زیر سلطه و بیداد آل فرعون که عقوبت تلخی بر شما تحمیل می‏کردند پسرانتان را کشتار می‏کردند و زنانتان را زنده می‏داشتند و در این کار برای شما از سوی پروردگارتان ابتلاء و آزمایش بزرگی بود.)
این درخواست، در واقع، تجلی دیگری از روح تقلید بوئد که در این قوم، بروز می‏کرد و حضرت موسی (علیه السلام) با آنهمه زحمتها و مبارزاتی که برای رهایی آنان تحمل کرده بود از این سخن برآشفت و بر این جهل و نادانی و جمود فکری و گرایش به تقلید بی دلیل از افکار پوچ و مراسم باطل دیگران ملامتشان کرد.
شاید تفسیر روانی این درخواست همین باشد که دیدند این مردم سروسامانی دارند شهر زیبایی دارند فرضا بتکده‏ای در بالای تپه‏ای بلند و سرسبز و باغهایی پر از درختهای شاداب با میوه‏ها و ثمرات متنوع و چشمه‏ها و استخرها و آبهای جاری و زنهایی زیبا و ساختمانهایی با شکوه و... طبعا، این مناظر، توجه آنها را جلب کرد و از طرفی این وضع را با وضع خودشان که مقایسه می‏کردند و می‏دیدند که پیوسته مردم آواره‏ای بوده‏اند، زندگی درست و سروسامانی ندارند، یکوقت مردم بیابان نشینی بودند، مدتی هم بیگاری و نوکری مصریها را کردند حالا هم که از زیر سلطه فراعنه رها شده‏اند آواره هستند: نه خانه‏ای نه شهری، نه مسکنی، نه باغی، نه زمینی و نه استقراری دارند در آینده هم که معلوم نیست سرنوشتشان چه می‏شود. در چنین وضعی وقتی که آن مردم شهر نشین، مرفه و پیشرفته را دیدند تمایل یافتند که مثل ایشان باشند و به شیوه آنان زندگی کنند؛ ولی، امتیاز بارزی که از آن مردم به چشمشان می‏خورد بتکده بود و پرستش بتها و مراسم ویژه آن بود از این رو، از حضرت موسی (علیه السلام) درخواست کردند که ما هم می‏خواهیم خدایی و بتی و شیوه پرستشی چون آنان داشته و در طرز زندگی و عبادت و پرستش و دین مثل ایشان باشیم که با سرزنش پیامبر خدا بخاطر جهل و نادانی خود مواجه شدند.
بهر حال یکی از عوامل که مانع دستیابی به معرفت صحیح می‏شود تقلید بی منطق و کورکورانه به معنی عام کلمه است خواه تقلید از آباء و اجداد بجای عبرت آموزی از تاریخ گذشته خویش، و خواه تقلید کورکورانه و سرسپردگی بی جا بی ملل پیشرفته و یا هر کسی که انسان یک نوع برتری چشم پر کن و برجستگی در وی مشاهده کرد باشد.