یکی دیگر از چیزهایی که مانع تعقل و کسب معرفت صحیح میشود تقلید است افرادی که گرفتار ضعف و سستی خرد و اندیشه هستند، بجای آنکه خود بیندیشند و عقل و فکر خود را بطرز صحیح به کار گیرند در بست به اعتقاد دیگران اعتماد کرده و معتقدات خود را از ایشان میگیرند. طبیعیترین تقلیدهای انسان تقلیدی است که افراد از پدران و اجداد خویش و یا یک نسل در یک جامعه از نسل قبل از خود به عمل میآورند. در قرآن، در موارد زیادی با بیانات مختلف از تقلید به عنوان مانع اساسی تعقل و درک درست مطالب و تحصیل عقاید و معارف صحیح، یاد میکند که به برخی از این آیات اشاره میکنیم:
در یک مورد میفرماید:
ام اتیناهم کتابا من قبله فهم به مستمسکون بل قالوا انا وجدنا ابائنا علی امة و انا علی اثارهم مهتدون و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا ابائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون قال اولو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه آبائکم قالوا انا بما ارسلتم به کافرون(427).
(آیا پیش از این کتابی به ایشان داده بودیم تا در این اعتقاد باطل بدان تمسک جویند؟ نه بلکه میگفتند ما پدران خویش بر آئینی یافتیم و ما بر آثار افکار و رفتار و گفتار آنان هدایت گردیده شدهایم و این چنین نفرستادیم پیش از تو در هیچ شهری بیم دهندهای را جز آنکه متنعمین و مرفهین آن میگفتند ما پدرانمان را بر آیینی یافتهایم و ما پیروان و اقتدا کنندگان آثارشان هستیم گفت: آیا و اگر چه بیاورم برایتان چیزی هدایت کنندهتر از آنچه که پدرانتان را بر آن یافتهاید؟ در پاسخ گفتند: ما به آنچه که شما آوردهاید کافریم.)
در این آیه در ضمن نکوهش تقلید از پدران، آن را نقطه مقابل پیروی از کتاب آسمانی و وحی، مطرح و در دو مورد به این حقیقت اشاره کرده است: نخست میگوید: آیا به کتابی که قبلاً به ایشان دادهایم تمسک میجویند؟ سپس در پاسخ این سوال انکاری اظهار میدارد که نه، بلکه به تقلید از پدران خوئد این عقاید نادرست را میپذیرند و ترویج میکنند. بار دوم مجددا در پاسخ به آنان که میگفتند ما به آباء خویش اقتدا کردهایم، پیامبر خدا میگوید: آیا و اگر چه ما مطالب هدایت کنندهتری از آنچه که پدرانتان داشتهاند برایتان آورده باشیم؟
در مورد دیگر در نقل مبارزه ابراهیم پیامبر بزرگ خدا با بت و بت پرستی آمده است که:
ولقد اتینا ابراهیم رشده من قبل وکنا به عالمین اذ قال لابیه و قومه ماهذه التماثیل التی انتم لها عاکفون قالوا بل وجدنا ابائنا لها عابدین لقد کنتم انتم و ابائکم فی ضلال مبین(428) و نیز آمده که: و اتل علیهم نبا ابراهیم اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون(429).
(و ما از قبل، ابراهیم را به رشد خود رساندیم و به او دانا بودیم بدان هنگام که به پدر و فامیلش گفت: این تندیسها چیست که شما به آنها روی آورده و اسیر آنها شدهاید. گفتند: میدیدیم که پدرانمان پرستش کننده آنها بودند. گفت: هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید.)
(و تلاوت کن برایشان خبر ابراهیم را هنگامی که به پدر و فامیلش گفت: چه میپرستید؟ در پاسخ گفتند: بتهایی را میپرستیم و بر توجه به آنها پایداری میکنیم. ابراهیم گفت آیا میشنوند صدای شما را وقتی آنها را میخوانید با هیچ نفع و ضرری به شما میرسانند؟ در جواب ابراهیم گفتند: نه بلکه پدرانمان اینگونه عمل میکنند.)
در این آیات با محکوم کردن تقلید از پدران و حکم به ضلالت و گمراهی پدران در بت پرستیشان و گمراهی فرزندان در تقلید کورکورانه از پدران، حضرت ابراهیم (علیه السلام) سعی میکند در مقابل تقلید، روح استدلال را در آنها زنده کند و قدرت ادراک عقلی را در ایشان بر انگیزد و آن را جایگزین تقلید سازد چنانکه آیات قبل، وحی را در قبال تقلید مطرح میکرد و در مجموع، نتیجه میگیریم تقلید کور کورانه موجب شقاوت انسان میشود و به ناچار راه سعادت در این دو راه خلاصه میشود: یکی اندیشیدن درست و دوم گوش فرادادن به وحی آسمانی که البته آنهم متکی بر عقل است. آن چنان که در آیه دیگر آمده است که:
و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر(430).
(و گفتند: اگر به وحی آسمانی و سخن انبیاء گوش فرا میدادیم و یا بدرستی میاندیشیدیم و از همراهان آتش سوزان نمیبودیم.)
بهر حال انسان فطرتا بشخصه مسئول آینده و سرنوشت خویش خواهد بود و باید با تصمیم گیریهای صحیح که نیازمند اندیشیدن درست و تعقل خواهد بود اعمال و رفتار خود را به شکلی تنظیم کنیم که در آینده زندگی ما قرین سعادت و خوشبختی باشد و اگر نه در هر حال این خود ما هستیم که آینده خود را تباه ساخته و شقاوت و تلخی آن را میچشیم، نه میتوانیم و نه فایدهای دارد که گناه را به گردن دیگران بیندازیم و آنان را مقصر و عامل شقاوت خویش بدانیم؛ چرا که، خداوند این توانایی را در فطرت و سرشت ما قرار داده است که شخصا حق و باطل را تشخیص دهیم هر چند در جامعهای زندگی کنیم غرق در اباطیل و خرافات و یا در خانوادهای که نسل اندر نسل انحراف اعتقادی میداشتهاند پس نباید در این مساله مهم، خود و سرنوشت خویش را کورکورانه تسلیم افکار و عقاید دیگران کنیم، بلکه لازم است با آن وجدان فطری و عقل خدادادی و معیارهای فطری به بررسی و سنجش افکار پرداخته، صحیح را از سقیم جدا کنیم . از تاریخ عبرت بگیریم نه آنکه کورکورانه تسلیم آن باشیم. از اینجاست که خداوند درباره فطرت مستقل انسان میفرماید:
و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها(431).
(قسم به نفس انسان و آنکه به اعتدالش آفرید سپس فجور و تقوایش را به وی الهام نمود.)
و در آیه دیگر میفرماید:
و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین او تقولوا انما اشرک اباونا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون(432).
(و هنگامی که پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت تا حقیقت نفس خویش را مشاهده کنند و پرسید اکنون که خود را مشاهده کردید بگویید آیا من پروردگار شما نیستم؟ در پاسخ گفتند بلی بر این حقیقت که تو پروردگار ما هستی گواهی میدهیم و آن را در درون جان خود یافتیم چنین کردیم مبادا آنکه در روز قیامت بگویید ما از این حقیقت غافل بودیم یا بگویید پدران ما از قبل مشرک بودند و ما فرزندشان بعد از آنان بودیم که تحت تأثیر خلق و خوی و افکار و عادات آنان پرورش یافتیم حال با چنین وضعی آیا ما را به واسطه آنچه آن ابطالکاران انجام دادهاند تباه میسازی؟)
آیه فوق، برای هر فرد از افراد انسان یک شخصیت مستقل خدادادی را مطرح ساخته که به تناسب با موضوع بحث ما میتوان دو نتیجه از آن گرفت: نخست آنکه با وجود این شخصیت فطری، انسان در برابر تاریخ و جامعه صددر صد خود را از دست نمیدهد و ذوب در آن نمیشود البته، نمیخواهیم بگوییم: به هیچ وجه متأثر از آنها نخواهد شد؛ بلکه، میگوییم: ذوب در آن دو نمیشود و آزادی و اختیار خویش را از دست نمیدهد. بنابراین، نقطه نظرهایی مثل نظریه جبر تاریخ و نظریه اصالت جمع فلسفی، از این دیدگاه الهی قرآنی که با طرح فطرت انسانی، استقلال شخصیت فرد را به گونهای مطرح میسازد که قادر است چون سدی استوار در برابر جریان تاریخ بایستد، از آن به دلخواه خود و بر اساس گزینش و انتخاب آزاد به شکل عبرت آموزی بهره بگیرد و حتی جریان تاریخ را از مسیری که دارد تغییر داده و در جهت دلخواه خود، آنرا به مسیر دیگری هدایت کند.
دوم آنکه تقلید کورکورانه را نمیتواند توجیه کند و در پیشگاه خدا و پیامبران آن را به عنوان عذر تقصیر خویش بقبولاند، چرا که، با وجود این شخصیت مستقل فطری چنین عذری نه در این جهان و در پیشگاه انبیاء و فرستادگان خدا پذیرفته میشود و نه در جهان دیگر و در پیشگاه خدای متعال.
در خاتمه همانطور که در بحث حس گرایی اشاره کردیم، پرهیز از افراط و تفریط لازمه زندگی انسانی و رشد آن خواهد بود. میخواهیم این را بگوییم که تقلید هرگز به این معنی نیست که ما در زندگی از هیچ کس بهره فکری نگیریم و همه علوم و عقاید و افکار دیگران را به بهانه طرد تقلید و کسب استقلال - زشت یا زیبا، و حق یا باطل، یکباره دور بریزیم، چنانکه، برخی از افراطیون، بویژه در ارتباط با افکار اندیشمندان غرب، در ظاهر چنین گرایش منفی و مطلقی را بویژه هنگام کوبیدن و از دور در کردن بعضی از بزرگان و اندیشمندان خودی، از خود ابراز میداشتند در صورتی که اصولا، چنین عملی و ممکن نیست. چرا که، زندگی نوع انسان تا حد زیادی از چنان هماهنگی و یکسانی برخوردار است که افراد و جوامع در زندگی خویش غالباً با مشکلات مشابهی درگیر میشوند که دارای راه حل مشابه خواهند بود و این خیلی طبیعی و معقول است که برای نزدیک شدن راه، افکار ارائه شده و مسیر طی شده دیگران را مورد دقت قرار دهند و از آن افکار و تجربیات در پیشبرد زندگی و حل مشکلات اجتماعی خویش بهره بگیرند و نه تنها طبیعی و معقول؛ بلکه، گریزی از آن نیست و هیچ فرد یا جمعی نمیتواند ادعا کند که به هیچ وجه از فکر و تجربه و روش دیگران چیزی دریافت نکرده است.حداکثر این است که متفکران و اندیشمندان و مصلحین جوامع بشری میآیند در زمینه افکار و علوم و معارف بشری، حال یا عمیقتر یا سطحیتر یا وسیعتر یا محدودتر، تحولی ایجاد میکنند، روشی را تکمیل میکنند، روش جدیدی ارائه میدهند، اصول نوی عرضه میدارند و یا با کشف مجهولاتی به این علوم و معارف میافزایند.
پس آنچه را که قرآن تحت عنوان تقلید، محکوم میکند و ما در اینجا میخواهیم آن را توضیح دهیم آن است که ما با تقلید کورکورانه و چشم و گوش بسته جلو رشد مادی و معنوی و فکری و عقلانی خویش را بگیریم و با اشتغال به آن خود را از هدایتهای پربرکت وحی و معارف حقه و بلند آسمانی و سیر صحیح تفکر و راهنماییهای استوار عقلانی و دادههای وسیع و عظیم تجربههای صحیح افراد و جوامع بشری و ارزشهای والای انسانی، محروم سازیم. یعنی، دقیقاً بر عکس بجای آنکه از افکار و اعمال گذشتگان و آباء و اجداد خویش یا جوامع دیگر، در جهت رشد و توسعه و تصحیح افکار و معارف و مادیات و معنویات خویش بهرهگیری و عبرت آموزی کنیم و عامل ترقی و تعالی ما شود بر عکس به صورت یک تقلید کورکورانه و چشم و گوش بسته و نابجا باعث رکود و عقب ماندگی و سقوط ما بشود.
عامل تقلید صرفا به تقلید از آباء و گذشتگان خویش خلاصه نمیشود؛ بلکه، در بسیاری از موارد چنین اتفاق میافتد که یک ملت، در برابر ملت دیگری که از یک نوع امتیاز بویژه در زندگی مادی برخوردار است و به اصطلاح از جوامع پیشرفته باشد، استقلال و شخصیت حقیقی خود را از دست میدهد و انسانهای ضعیف العقل در این موارد، بویژه تحت تأثیر آثار مفیدی که در زندگی مادی خود از ایشان دریافت کردهاند، به شکل مبالغهآمیز و غیر منطقی از بعد شخصیتی و حرکات و رفتار و سکنات خود جذب در آنها میشوند و به شکل تهوع آوری میخواهند همه چیز را از ملت به اصطلاح پیشرفته بگیرند.
مثال بارز این تقلید را در جوانان قبل از انقلاب و ساخته و پرداخته رژیم پهلوی آشکارا میتواند دید که شعارهای تند برخی از سیاستمداران مبنی بر اینکه باید سر تا پا غربی شویم گرفته تا برنامههای کشف حجاب و خلع لباس و لباس متحدالشکل و... و از همه خطرناکتر تأثر فرهنگی و فکری و ریشهای جوانان آن چنان که در خیلی از رفتارها و کارهای خود که ذکر آنها موجب اشمئزاز میشود به تقلید از اروپائیان و آمریکائیان افتخار میکردند. در راه رفتن، لباس پوشیدن، اصلاح سر و صورت، دکوراسیون منزل و بسیاری موارد دیگر و از جمله در افکار و اعتقادات کاملاً و بدون دلیل و منطق صحیح تحت تأثیر آنان بودند و جای بسی شگفتی است اینان که مسلمان میبودند و اعتقادی به دین مسیح نمیداشتند حتی شب ژانویه را به تقلید از اروپائیان مسیحی جشن میگرفتند. اروپائیانی که بسیاری از خود آنها نیز ایمان و اعتقادی به عیسی مسیح و دین مسیحیت ندارند و بیشتر به عنوان یک وسیله عیش و نوش جشن ژانویه را بر پا میدارند و میدیدی که مسلمانان ایرانی پرورش یافته رژیم پهلوی و نه تنها ایرانی که مسلمان بسیاری از کشورهای اسلامی نیز، از همان اروپائیان مؤمن یا بی ایمان به مسیحیت، به بهانه پیشرفتهای مادی و صنعتی آنان که یکباره دل اینان را ربوده بود، حتی در این کار به تقلید میپرداختند و طوطی وار و بدون دلیل و تجزیه و تحلیل در شب ژانویه به انجام همان کارهای مرسوم آنان اهتمام میورزیدند.
ما در قرآن، در زمینه تقلید از ملل نیز به نمونههایی بر میخوریم: از بنی اسرائیل یاد میکنیم که وقتی از مصر حرکت میکردند به طرف ارض مقدسه در بین راه خود رسیدند به شهری که مردم آن زندگی خوبی داشتند و بتخانه زیبایی که در آنجا به پرستش بتهایشان اشتغال داشتند که معمولاً، در این بتکدهها مراسم بت پرستی با رقص و شادی و میگساری و عیش و نوش و عشرت و التذاذات مادی همراه است. بنی اسرائیل را دیدن این مناظر، بسیار پسندیده و دلنشین آمد و آن چنان بیخود شدند که بدون توجه به گذشته خویش و سخنان پیامبر خدا آمدند و از حضرت موسی(علیه السلام) در خواست کردند که برای ما نیز خدایی قرار بده همچون خدایانی که برای اینان هست چنانکه در آیاتی آمده است:
و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الها کما لهم اله قال قوم تجهلون ان هولاء متبر ماهم فیه و باطل ما کانوا یعملون قال اغیرالله ابغیکم الها و هو فضلکم علی العالمین و اذ انجیناکم من ال فرعون یسومونکم سوء العذاب یقتلون ابنائکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاء منه ربکم عظیم(433).
(و بنی اسرائیل را از دریا بگذرانیدیم پس رسیدند به مردمی که بر پرستش بتهایی که برای آنان بود روی آورده مواظبت میکردند. گفتند: ای موسی قرار ده برای ما نیز خدایی چنانکه برای آنان خدایانی است موسی در پاسخ به ایشان گفت که: حقاً شما مردم نادانی هستید. محققاً وضع اینان پوچ است و آنچه که انجام میدهند باطل و نیز به آنان گفت آیا غیر از الله خدایی برای شما بجویم در صورتی که او شما را بر جهانیان برتری داده است و یاد آورید زمانی که نجات دادیم شما را از زیر سلطه و بیداد آل فرعون که عقوبت تلخی بر شما تحمیل میکردند پسرانتان را کشتار میکردند و زنانتان را زنده میداشتند و در این کار برای شما از سوی پروردگارتان ابتلاء و آزمایش بزرگی بود.)
این درخواست، در واقع، تجلی دیگری از روح تقلید بوئد که در این قوم، بروز میکرد و حضرت موسی (علیه السلام) با آنهمه زحمتها و مبارزاتی که برای رهایی آنان تحمل کرده بود از این سخن برآشفت و بر این جهل و نادانی و جمود فکری و گرایش به تقلید بی دلیل از افکار پوچ و مراسم باطل دیگران ملامتشان کرد.
شاید تفسیر روانی این درخواست همین باشد که دیدند این مردم سروسامانی دارند شهر زیبایی دارند فرضا بتکدهای در بالای تپهای بلند و سرسبز و باغهایی پر از درختهای شاداب با میوهها و ثمرات متنوع و چشمهها و استخرها و آبهای جاری و زنهایی زیبا و ساختمانهایی با شکوه و... طبعا، این مناظر، توجه آنها را جلب کرد و از طرفی این وضع را با وضع خودشان که مقایسه میکردند و میدیدند که پیوسته مردم آوارهای بودهاند، زندگی درست و سروسامانی ندارند، یکوقت مردم بیابان نشینی بودند، مدتی هم بیگاری و نوکری مصریها را کردند حالا هم که از زیر سلطه فراعنه رها شدهاند آواره هستند: نه خانهای نه شهری، نه مسکنی، نه باغی، نه زمینی و نه استقراری دارند در آینده هم که معلوم نیست سرنوشتشان چه میشود. در چنین وضعی وقتی که آن مردم شهر نشین، مرفه و پیشرفته را دیدند تمایل یافتند که مثل ایشان باشند و به شیوه آنان زندگی کنند؛ ولی، امتیاز بارزی که از آن مردم به چشمشان میخورد بتکده بود و پرستش بتها و مراسم ویژه آن بود از این رو، از حضرت موسی (علیه السلام) درخواست کردند که ما هم میخواهیم خدایی و بتی و شیوه پرستشی چون آنان داشته و در طرز زندگی و عبادت و پرستش و دین مثل ایشان باشیم که با سرزنش پیامبر خدا بخاطر جهل و نادانی خود مواجه شدند.
بهر حال یکی از عوامل که مانع دستیابی به معرفت صحیح میشود تقلید بی منطق و کورکورانه به معنی عام کلمه است خواه تقلید از آباء و اجداد بجای عبرت آموزی از تاریخ گذشته خویش، و خواه تقلید کورکورانه و سرسپردگی بی جا بی ملل پیشرفته و یا هر کسی که انسان یک نوع برتری چشم پر کن و برجستگی در وی مشاهده کرد باشد.