تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

صدر چیست؟

تعبیر دیگری که در قرآن کریم به چشم می‏خورد تعبیر صدر است مثل شرح صدر یا ضیق صدر آیا منظور از صدر در آیات کریمه چیست؟ در پاسخ این سوال می‏توان گفت: منظور از صدر، ظرف و جایگاه قلب است با این خصوصیت که اگر قلب، مادی باشد صدر هم مادی است و جایگاه آن خواهد بود ولی در مورد قلب معنوی طبعا صدر هم معنای معنوی آن، امری جسمانی نیست که ظرف و جایگاه جسمانی داشته باشد ولی برای آن نیز ظرف گونه‏ای در نظر گرفته شده است زیرا از آنجا که ذهن ما با مادیات و محسوسات آشناست و برای قلب مادی ظرفی به نام صدر درک می‏کند که محیطی وسیعتر از قلب و مشتمل بر آن است در امور معنوی هم چنین چیزی تقدیر شده که روح انسان ظرف قلب اوست مثل این آیه که می‏گوید:
فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور(392).
(پس قضیه از این قرار است که دیده‏ها کور نیستند و لکن دلهایی که در سینه‏ها جای دارند کورند.)
پس منظور از صدر، روح است و ضیق صدر و شرح صدر به خاطر همین است که روح، احساس تنگی یا انبساط می‏کند و گر نه صدر به معنی مادی آن گشاد و تنگ نمی‏شود. حاصل آنکه: می‏توان خصوصیات قلب را که مشروحا نام بردیم بر سه دسته کلی تقسیم کنیم: یک دسته، آنها که نفیا یا اثباتا به انواع مختلف شناخت مربوط می‏شوند. دوم آنها که به بعد گرایش مربوط می‏شوند و میلهای متنوع و گوناگون را بیان می‏کنند و سوم آن خصوصیاتی هستند که به قصد و اراده و نیت ارتباط دارند.
در اینجا یاد آوری این حقیقت لازم است که در ابتدا جز پاره‏ای از غرایز حیوانی نظیر غریزه میل به غذا هیچ یک از ابعاد نامبرده در انسان فعلیت ندارند. هم شناخت در انسان بالقوه است و فعلیت ندارد چنان که خداوند می‏فرماید:
و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا(393).
(و خداوند شما را از رحمهای مادرانتان خارج کرد در حالیکه چیزی نمی‏دانستید.)
و قدر متیقن این است که شناخت آگاهانه‏ای در ابتدا برای انسان‏های عادی وجود ندارد و همچنین میلها و گرایشهایی که در روح انسان تحقق پیدا می‏کند در آغاز آفرینش جز به شکل بالقوه وجود ندارد و تدریجا در سنین و فصول مختلف زندگی و تحت شرایط مناسب، تمایلات و گرایشهای مختلفی در انسان شکوفا می‏شوند.
البته، همانطور که گفته شد همه این حقایق بالقوه در نفس وجود دارند و تدریجا به فعلیت می‏رسند، ولی فعلیت یافتن آنها یکسان نیست؛ چرا که بعضی از آنها خود به خود فعلیت پیدا می‏کنند و اکتساب و اختیار خود انسان در فعلیت یافتن آنها نقش چندانی ندارد مثل غریزه جنسی و بعضی دیگر از غرایز و امور فطری و غیر اکتسابی که در شرایط طبیعی خاصی فعلیت پیدا می‏کنند و شکوفا می‏شوند چنانکه در بعد شناخت ادراکات حسی معمولاً بطور غیر اکتسابی برای انسان حاصل می‏شوند به این معنا که فراهم کردن شرایط و اسباب ادراکات حسی، اکتسابی نیست و این نوع ادراکات در شرایط خاصی بطور طبیعی برای انسان حاصل می‏شوند هر چند که انسان می‏تواند از تحقق بسیاری از آنها جلوگیری کند: بعضی چیزها را نبیند، بعضی صداها را نشنود، و نیز سایر حواس خود را تا حدی کنترل کند.
نکته دیگری که در اینجا لازم است یادآوری شود این است که آنچه از این ابعاد غیر اکتسابی باشند و بطور طبیعی حاصل می‏شوند از آن جا که اختیار انسان در آنها نقشی ندارد نمی‏توانند در قلمرو اخلاق قرار گیرند و مورد مدح و ذم اخلاقی واقع شوند، چنانکه، انسان در برابر داشتن مایه‏های طبیعی و استعدادهای جبری خدادادی نیز ستایش و مذمت نخواهد شد و پاداش یا کیفری به آنها تعلق نخواهد گرفت و اما جهل فطری و طبیعی که انسان با آن آفریده می‏شود گر چه امری است غیر اختیاری و اخلاقا مذمتی ندارد ولی، دنبال شناخت رفتن و تحصیل علم کردن و بیرون شدن از جهل فطری کاملاً اختیاری است و می‏تواند در زمره موضوعات اخلاقی واقع شود.