تعبیر دیگری که در قرآن کریم به چشم میخورد تعبیر صدر است مثل شرح صدر یا ضیق صدر آیا منظور از صدر در آیات کریمه چیست؟ در پاسخ این سوال میتوان گفت: منظور از صدر، ظرف و جایگاه قلب است با این خصوصیت که اگر قلب، مادی باشد صدر هم مادی است و جایگاه آن خواهد بود ولی در مورد قلب معنوی طبعا صدر هم معنای معنوی آن، امری جسمانی نیست که ظرف و جایگاه جسمانی داشته باشد ولی برای آن نیز ظرف گونهای در نظر گرفته شده است زیرا از آنجا که ذهن ما با مادیات و محسوسات آشناست و برای قلب مادی ظرفی به نام صدر درک میکند که محیطی وسیعتر از قلب و مشتمل بر آن است در امور معنوی هم چنین چیزی تقدیر شده که روح انسان ظرف قلب اوست مثل این آیه که میگوید:
فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور(392).
(پس قضیه از این قرار است که دیدهها کور نیستند و لکن دلهایی که در سینهها جای دارند کورند.)
پس منظور از صدر، روح است و ضیق صدر و شرح صدر به خاطر همین است که روح، احساس تنگی یا انبساط میکند و گر نه صدر به معنی مادی آن گشاد و تنگ نمیشود. حاصل آنکه: میتوان خصوصیات قلب را که مشروحا نام بردیم بر سه دسته کلی تقسیم کنیم: یک دسته، آنها که نفیا یا اثباتا به انواع مختلف شناخت مربوط میشوند. دوم آنها که به بعد گرایش مربوط میشوند و میلهای متنوع و گوناگون را بیان میکنند و سوم آن خصوصیاتی هستند که به قصد و اراده و نیت ارتباط دارند.
در اینجا یاد آوری این حقیقت لازم است که در ابتدا جز پارهای از غرایز حیوانی نظیر غریزه میل به غذا هیچ یک از ابعاد نامبرده در انسان فعلیت ندارند. هم شناخت در انسان بالقوه است و فعلیت ندارد چنان که خداوند میفرماید:
و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا(393).
(و خداوند شما را از رحمهای مادرانتان خارج کرد در حالیکه چیزی نمیدانستید.)
و قدر متیقن این است که شناخت آگاهانهای در ابتدا برای انسانهای عادی وجود ندارد و همچنین میلها و گرایشهایی که در روح انسان تحقق پیدا میکند در آغاز آفرینش جز به شکل بالقوه وجود ندارد و تدریجا در سنین و فصول مختلف زندگی و تحت شرایط مناسب، تمایلات و گرایشهای مختلفی در انسان شکوفا میشوند.
البته، همانطور که گفته شد همه این حقایق بالقوه در نفس وجود دارند و تدریجا به فعلیت میرسند، ولی فعلیت یافتن آنها یکسان نیست؛ چرا که بعضی از آنها خود به خود فعلیت پیدا میکنند و اکتساب و اختیار خود انسان در فعلیت یافتن آنها نقش چندانی ندارد مثل غریزه جنسی و بعضی دیگر از غرایز و امور فطری و غیر اکتسابی که در شرایط طبیعی خاصی فعلیت پیدا میکنند و شکوفا میشوند چنانکه در بعد شناخت ادراکات حسی معمولاً بطور غیر اکتسابی برای انسان حاصل میشوند به این معنا که فراهم کردن شرایط و اسباب ادراکات حسی، اکتسابی نیست و این نوع ادراکات در شرایط خاصی بطور طبیعی برای انسان حاصل میشوند هر چند که انسان میتواند از تحقق بسیاری از آنها جلوگیری کند: بعضی چیزها را نبیند، بعضی صداها را نشنود، و نیز سایر حواس خود را تا حدی کنترل کند.
نکته دیگری که در اینجا لازم است یادآوری شود این است که آنچه از این ابعاد غیر اکتسابی باشند و بطور طبیعی حاصل میشوند از آن جا که اختیار انسان در آنها نقشی ندارد نمیتوانند در قلمرو اخلاق قرار گیرند و مورد مدح و ذم اخلاقی واقع شوند، چنانکه، انسان در برابر داشتن مایههای طبیعی و استعدادهای جبری خدادادی نیز ستایش و مذمت نخواهد شد و پاداش یا کیفری به آنها تعلق نخواهد گرفت و اما جهل فطری و طبیعی که انسان با آن آفریده میشود گر چه امری است غیر اختیاری و اخلاقا مذمتی ندارد ولی، دنبال شناخت رفتن و تحصیل علم کردن و بیرون شدن از جهل فطری کاملاً اختیاری است و میتواند در زمره موضوعات اخلاقی واقع شود.