اکنون، با توجه به مطالب بالا آیا باید بگوییم: ایمان فقط مال کسانی است که علم به حقایق فوق پیدا کنند و درگیر امراض نفسانی هم نباشند؛ چرا که، تنها در این صورت ایمان آوردن امکان پذیر است و اگر کسانی آلوده به هواها و بیماریهای نفسانی باشند ایمان با مانع مواجه شده و نمیتواند در دل انسان وارد شود؟
در پاسخ به سوال فوق باید گفت: از راه مبارزه با امراض نفسانی و برطرف کردن موانع میتوان زمینه ورود ایمان را در دلهایی نیز که درگیر چنین بیماریها و موانعی هستند فراهم آورد.
اما در اینجا سوال دیگری طرح میشود که چگونه میتوان با این امراض مبارزه کرد و اینگونه موانع را برطرف ساخت؟ ممکن است کسانی اینگونه بیماریها را دست کم بگیرند و با ساده انگاری به نوعی در برابر آنها توصیه به مقاومت کنند. اما به نظر ما در این زمینه، چنین توصیههایی کارساز نیست و نمیتواند نسخه مفید و مؤثری باشد برای شخص مبتلایی که با عجز و ناتوانی به دام انگیزههای نیرومند و در چنگال پرقدرت هوای نفسانی افتاده است برای علاج این بیماری، لازم است در نفس انسان، یک عامل تکوینی مؤثر و نیرومند ایجاد شود، تا بتواند در برابر آن به مقاومت پردازد. باید در مقابل آن انگیزههای شیطانی از راه اندیشه درست، انگیزههای رحمانی را ایجاد و یا دقیقتر بگوییم بیدار و هشیار کرد، چرا که انگیزهها به طور کلی اعم از شیطانی یا رحمانی، فطری انسان هستند و در سرنوشت وی جای دارند؛ با این تفاوت که در بسیاری از موارد، عوامل و شرایط خارجی موجب میشوند تعدادی از آنها شکوفا، زنده و فعال و احیاناً در نهایت، یک تاز میدان نفس انسان شوند و اکنون که ما میخواهیم آنها را از تاخت و تاز باز داریم. در جایگاه اصلی خود قرار دهیم تا از گلیم خویش پا را درازتر نکنند، لازم است در برابر آنها نیروی دیگری ایجاد و انگیزه دیگری را تقویت کنیم در حدی که بتواند بر آنها غالب شود. در مناجات شعبانیه چنین آمده است:
الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک.
(خداوندا توانی در من نیست تا بدان از عصیان و سرپیچی تو روی گردانم، مگر به هنگامی که برای محبت خود بیدار و هشیارم کرده باشی.)
پس آنگاه که هواهای نفسانی غالب میشود و مرا به سوی معصیت میکشاند تنها چیزی که میتواند مرا از آن باز دارد محبت خداست که باید در دل انسان بیدار شود.
بنابراین، راه مبارزه با هواهای نفسانی این است که کششهای دیگری در مقابل آنها باشد و تقویت شود و بر آنها پیروز گردد و گر نه تا وقتی که این هواها یکه تاز میدان نفس ما هستند کاری نمیتوان کرد؛ بلکه، در برابر آنها مغلوب میشویم و مقاومت کردن میسور نیست. البته، این میلهای مدافع، در اصل در فطرت ما هستند ولی خفتهاند و بیاثر که لازم است آنها را فعال و در برابر میلهای مهاجم و هواهای نفسانی بسیجشان کنیم.
اکنون، پرسش دیگری به ذهن میآید که: چه عاملی میتواند آن میلهای خفته را در ما فعال و بیدار سازد؟ در پاسخ میگوییم: فکر و ادراک، که حکما گفتهاند: ادراک عامل شوق است؛ چرا که، آن میل نهفته به وسیله درک و شعور، زنده و برانگیخته میشود و بر ما لازم است بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
در اینجا لازم است یاد آوری کنیم: علاوه بر فکر درباره اصول نامبرده - توحید، نبوت و معاد- فکر دیگری هم لازم است تا انگیزه عملی متناسب با این افکار و هماهنگ با این اصول نیز در ما زنده شود.
فکر درباره اصول، ما را به این نتایج رساند که فهمیدیم خدا هست، روز قیامت هست و پیامبران و نیز پیامبر اسلام حقند و قرآن کتاب خداست؛ ولی، درک این حقایق، به تنهایی کافی نیست برای اینکه شوق به اطاعت از خدا و ایمان و التزام عملی در ما بوجود آید و ناگزیریم از اینکه علاوه بر اصول نامبرده درباره چیزی بیندیشیم که با شوق، سنخیت و تناسب دارد و میتواند در تحریک و برانگیختن آن مؤثر باشد.
در توضیح سخن فوق میگوییم: ریشه همه فعالیتهای انسان، خوف و رجا است. البته هدف انسانها و گمشدهای که برای یافتن آن تلاش میکنند و نیز برداشتی که از خیرات و شرور دارند با هم بطور کامل یکسان نیست: یکی نعمتهای دنیوی را منظور میدارد دیگری خیرات و نعم بهشتی را و کسانی هم نعمتها و خیراتی بالاتر از آنها چون رضوان الهی و قرب و جوار حق را میشناسند و برای وصول به آنها تلاش میکنند؛ ولی، در این که یگانه عامل حرکت انسان برای وصول به هر یک از این سه نوع هدف و رسیدن به این گمشدهها خوف و رجا است، تفاوتی میان دارندگان این اهداف مختلف وجود ندارد.
بنابراین، برای وادار شدن به کار و تلاش و حرکت، باید فکری کنیم که ترس و امید را در ما بر انگیزد: فکر کنیم درباره اینکه اگر ایمان بیاوریم چه میشود، چه ثمرات و نتایجی دارد و اگر نیاوریم چه؟
پس در زمینه انجام هر کار اختیاری و از آن جمله ایمان آوردن اگر درست بیندیشیم و درک کنیم که آن کار چه منافعی برای ما در بر دارد شوق دستیابی به آن در ما تحریک میشود؛ چنانکه، اگر دریافتیم که آثار تلخ و نتایج زیانباری بر آن کار مترتب میگردد. ترس از آن نتایج در ما بر انگیخته شده و ما را بر آن میدارد تا از آن کار دوری کنیم و دقیقاً سر وجود این همه وعد و وعید در آیات قرآن همین نکتهای است که گفتیم و صدور آنها مبتنی بر اصول روانشناسانه قرآنی است که در هر صفحه از آن به یک وعد یا وعید و انذار یا تبشیر صریحاً یا تلویحاً برخورد میکنیم. وجود آنها برای این است که انگیزه خیر در ما برانگیخته شود، به آثار اعمال خیر توجه پیدا کنیم و شوق به انجام در ما زنده شود.
بنابر این، پس از پیدا کردن علم و اعتقاد، لازم است در آثار ایمان بیندیشیم تا توجه به آثار و نتایج خوب آن در نقش یک انگیزه نیرومند ما را به تحصیل اختیاری ایمان وا دارد و نیز به آثار نامطلوب کفر بیندیشیم تا ما را از آن باز دارد و از اینجاست که قرآن نیز تأکید فراوان دارد تا در این باره هر چه بیشتر بیندیشیم.