تا کنون دریافتهایم که ایمان، مقتضی عمل صالح است و ما را به انجام آن وا میدارد. و اکنون این نکته را یادآوری میکنیم که ایمان در صورتی میتواند منشا تقوا شود که زنده و فعال باشد و در غیر این صورت بود و نبودش یکی خواهد بود و نمیتواند انگیزه نیرومندی در ما برای انجام کارهای خوب و ترک کارهای زشت بوجود آورد و به دست غفلت سپرده خواهد شد. آگاهی و تنبه همواره باید زنده باش تا منشأ اثر شود. اگر توجه به مسائل مادی، بیش از حد لازم باشد، توجه به معنویات فراموش و از ذهن خارج میشود. و در این صورت است که ایمان به بار نمینشیند و آثار و نتایج مطلوب از آن حاصل نمیشود چنین انسانی درباره مصلحت و مفسده کار خویش نمیاندیشد؛ بلکه، ماهیت وی مسخ و از انسانیت خارج میشود و به تعبیر قرآن، در زمره انعام قرار میگیرد چنانکه فرموده است:
اولئک کالانعام بل هم اضل.
حقیقت مسخ انسانی همین است که کمالات انسانی خویش را فراموش کند. این ممکن است که انسان درباره منافع مادی و عواید دنیوی خویش خوب بیندیشد و دقت لازم و کافی داشته باشد؛ ولی، از سرنوشت نهایی و سرانجام کار خویش و از خدا و قیامت غفلت ورزد و در حقیقت خود را فراموش کند. که خداوند درباره اینان فرموده است:
نسوالله فانسیهم انفسهم.
فراموشی از خدا و غفلت از مبادی ایمان، سبب میشود که انسان خود را فراموش کند و در واقع به حیوان تبدیل شود.
سیر در آفاق و انفس و مطالعه تاریخ زندگی اقوام و گذشتگان انسان را از چنین غفلتی خارج میکند و سبب میشود تا انسان، دارای دل و چشم و گوش شود چنانچه قرآن خود میگوید:
افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او اذان یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدرو(249).
(آیا گردش نکردهاند در زمین تا برای ایشان دلهایی باشد که به آنها بیندیشد یا گوشهایی که بدآنهابشنود آری دیدهها کور نیست بلکه دلهای جا گرفته در سینهها کورند.)
آری اگر انسان دنبال شهوات خودش باشد و با یک تعبیر عرفی صریح و روشنگر و گزنده سر در آخور باشد چنانکه قرآن نیز چنین تعبیر را دارد در آنجا که فرموده است:
یتمتعونن و یاکلون کما تاکل الانعام(250).
یعنی پیوسته در این فکر باشد که چه بخورد، چه بپوشد، چه بنوشد و چه لذتی کسب کند چنین شخصی چشم و گوش انسانی ندارد و دل انسانی برایش باقی نمانده و قرآن درباره اینان با تعبیر توبیخ آمیز میگوید:
ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون(251).
(بگذرشان بخورند و کام جویند و آرزوهای بلند مشغولشان دارد که بزودی بدی کار خویش را میفهمند.)
برای آنکه چنین کسی بتواند دل خویش را انسانی کند باید تا حدی از این لذت پرستی و کامجویی افراطی خارج شود. به خود برگردد و با خویش خلوت کند و نسبت به وضع زندگی و آینده خود را اندیشه فرو رود تا راه درست زندگی را باز یابد، بنابراین معنی سیر در زمین که این همه در قرآن تکرار و بر آن تأکید شده، صرفا گردش جمسی و حرکت به وسیله ماشین و هواپیما نیست؛ بلکه آنچه را قرآن از انسان خواسته حرکتی است که همواره با فکر و اندیشه و عبرتگیری و پندآموزی از جریاناتی باشد که در زمین واقع شده تا در نتیجه، دل رفته را باز یابند و گوش انسانی و شنوای حقایق پیدا کنند و دلهای زنگ زده تاریک را که چشم بصیرت از دست دادهاند صیقلی بخشند و بصیرت دهند که خداوند خود در این باره گفته است:
فتکون لهم قلوب یعقلون بها او اذران یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی الصدور(252).
این است که قرآن همواره ما را هشدار میدهد تا به خود آییم و به جای فرو رفتن و غرق شدن در حوادث و اشخاص و اشیاء دیگر قدری هم درباره خویش بیندیشیم علیکم انفسکم(253) و نسبت به اشیاء دیگر نیز فکر درست و عبرتآموز داشته باشیم فکری چون دو بال نیرومند که ما را به عالیترین قلل تعالی فکری و عرفانی پرواز دهد و بر بلندترین شاخههای شجره عظیم توحید که در اعماق آسمانها سر بر آورده است بنشاند و ما را از حیوانیت برهاند و در مسیر انسانیت قرار دهد.