بنابر آنچه که تاکنون گذشت قدم نخست به سوی انسانیت، خارج شدن از این غفلت و تاریکی محض و توجه به این حقیقت است که جز پاسخ گفتن به امیال غریزی، حقایق دیگری هم وجود دارد که انسان نسبت به آنها مسئول بوده و ناگزیر از پذیرش و تسلیم و التزام به لوازم آنها خواهد بود؛ چرا که، این امور خارج از محدوده قدرت و اختیار او نیستند.
در ارتباط با همین نخستین قدم است که یکی از وظایف انبیاء با عنوان ذکر و یادآوری شکل میگیرد. ذکر یعنی، خارج کردن مردم از حالت غفلت و از اینجاست که قرآن از انبیاء با عنوان مذکر یاد میکند که خارج کردن مردم از غفلت در واقع یکی از ابعاد گوناگون مذکر بودن انبیاست. انبیاء انسانها را به خود میآورند هشیارشان میکنند و حقایقی برایشان مطرح میکنند که به آن توجهی نداشتهاند.وجود خدا، لزوم انجام وظیفه در برابر او و در کار بودن حساب و کتاب را گوشزد میکنند. کسانی که به اصطلاح مشهور، سر در آخور دارند اصولاً، به این حقایق توجهی ندارند. گو اینکه این عوامل فطری هستند؛ ولی، این کسان، تحت تأثیر و سیطره عوامل غریزی، آن چنان توجهشان جلب شده که از آن عوامل فطری غافل شدهاند. میتوان گفت: منافقین از این گروه به شمار میروند آنان خود را در جوی میبینند که دو گروه متخاصم یعنی مؤمنین و کفار، هر یک با طرح راه پیشنهادی خود با دیگری به مجادله و جنگ و ستیز برخاسته و هر گروه درجهای از قدرت را در دست دارند منافقین در این میان کاری به این حرفها و صحت و سقم و مرام و مسلک آنان ندارند؛ بلکه، کاری کنند که به امیال و خواستهها و آرزوهایشان برسند؛ از این رو، گاهی با این گروه و گاه با آن گروه گرم میگیرند و خود بطور مستقل، مسلکی ندارند و در فکر تحصیل مسلکی نیز برای خود نیستند؛ چرا که، اصولاً، انگیزهای برای تشخیص راه درست و شناخت حق و باطل ندارند بل
مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء(218).
(منافقین در میان مؤمنان و کافران دو دل و مرددند و در این میان، مضطرب و متزلزلند نه بسوی مؤمنان میروند و نه به سوی کفار.)
بلکه، به هر یک از دو گروه که بر میخورند خود را جزو آن قلمداد میکنند تا از مزایا و امکانات آن گروه استفاده کنند و بدون آنکه کمترین توجهی داشته باشند به اینکه حق با کدام گروه است و راه کدامیک باطل. باد از هر سو وزید بدنبال هوا و هوس خود بدان سو حرکت میکنند و در صورتی که مسیر باد عوض شد بدون کمترین استقامتی تغییر جهت میدهند.
بنابراین گام نخست در حرکت به سوی انسانیت خروج از غفلت است چنانکه گذشت. انسان تا وارد این مرحله نشود و به فکر شناخت حق و ناحق و درست و نادرست نیفتد، عملاً منافق خواهد بود و در جو جامعه که قرار گرفت، اگر جامعه یک پارچه و یکطرفی است، شعار همرنگ جماعت شو را سر میدهد و اگر دو طرفی باشد و دو جناح در آن عرض وجود کنند وی دو چهره و منافق میشود. در خلال تاریخ جوامع، بسیاری از مردم اینگونه بودهاند و با توجه به اینکه نفاق مراتب و شدت و ضعف دارد حتی بین مؤمنین هم احیاناً مراتبی هر چند ضعیف از نفاق وجود دارد و هنگامی که مسائل اختلافی در جامعه مطرح میشود خیلی در فکر تشخیص حق و باطل نیستند فقط کاری میکنند که به نفع زندگی مادی خودشان باشد؛ از این رو، نوسان در زندگی ایشان زیاد است، هر روزی از یک طرف حرکت و هر چند از یک گروه حمایت میکنند، البته، ممکن است انسان در مقام شناخت حق باشد و اشتباه کند ولی اکثر مردم انگیزه حقجویی قوی ندارند یا ممکن است در برخی از مراحل، تلاش آنان برای شناخت حق باشد ولی در مراحل ظریفتر اینگونه نباشد.
پس بر انسان لازم است که: اولاً، اصل روح حق جویی در وی زنده و از غفلت خارج شود. ثانیاً در مسیر تکامل باید سعی داشته باشد که این روحیه را در خود تقویت کند در هر مسئله نخست ببیند حق کدام است چه باید کرد و چه چیز را و بر اساس چه معیارهای عقلی و یا نقلی باید پذیرفت. اگر معیار کارها و تلاشهای انسان صرفاً منافع مادی و لذایذ زودگذر باشد انسان در واقع از حیوان فراتر نمیرود. و اگر مراتبی از آن باشد به همان اندازه انسان به حیوان نزدیک است و مبتلا به نفاق میشود. قرآن نیز هنگامی که از بعضی از منافقین نام میبرد برای ایشان به وجود مرتبه ضعیفی از ایمان اعتراف دارد. آنان در واقع مؤمنهایی هستند که هنگام جهاد یا انفاق چهره دیگری پیدا میکنند و به مقتضای ایمان خود عمل نمیکنند، پس منافق هستند. در واقع ایمان به خدا و پیامبر دارند، لیکن ایمانشان آنقدر ضعیف و کمرنگ است که وقتی نوبت به انجام اینگونه تکالیف میرسد، رنگش را باخته و اثرش را از دست میدهد. پس نفاق درجاتی دارد از قویترین مرحله نفاق تا مراتب بسیار ظریفی که شاید اکثریت مؤمنین به آن مبتلا باشند و ما باید پیوسته از آن به خدا پناه ببریم. این حقیقتی است که از کلام خدا استفاده میشود در آنجا که میفرماید:
و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون(219).
(و بیشترین مردم به خدا ایمان نمیآورند مگر آنکه آنان نیز مشرکند.)
البته، در میان افراد بشر کسانی هم بودهاند پاک که خود به خود به ندای فطرت خویش گوش فرا دادهاند اما بطور عموم و برای کل جامعه انبیاء عهده دار این نقش و دارای چنین مسؤولیتی بودهاند که با ذکر و یادآوری، ایشان را از چنین غفلتی بدر آورند. در جهان ندای توحید سر دهند و سیر به سوی حق را مطرح سازند.